و فی حدیثه (علیه السلام) إِذَا بَلَغَ النِّسَاءُ نَصَّ الْحَقَائِقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى .

ص1206در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (در انتخاب شوهر براى دختر)1- هرگاه زنان (دختران) بحدّ کمال رسند (هنگام زناشویى و تصرّف آنها در حقوقشان برسد) پس خویشان پدرى (از خویشان مادرى به شوهر دادن او) سزاوارترند.

وَ یُرْوَى نَصُّ الْحِقَاقِ.و النص منتهى الأشیاء و مبلغ أقصاها کالنص فی السیر لأنه أقصى ما تقدر علیه الدابة و تقول نصصت الرجل عن الأمر إذا استقصیت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فیه فنص الحقاق یرید به الإدراک لأنه منتهى الصغر و الوقت الذی یخرج منه الصغیر إلى حد الکبیر و هو من أفصح الکنایات عن هذا الأمر و أغربها یقول فإذا بلغ النساء ذلک فالعصبة«1205»أولى بالمرأة من أمها إذا کانوا محرما مثل الإخوة و الأعمام و بتزویجها إن أرادوا ذلک و الحقاق محاقة الأم للعصبة فی المرأة و هو الجدال و الخصومة و قول کل واحد منهما للآخر أنا أحق منک بهذا یقال منه حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا و قد قیل إن نص الحقاق بلوغ العقل و هو الإدراک لأنه (علیه السلام) إنما أراد منتهى الأمر الذی تجب فیه الحقوق و الأحکام و من رواه نص الحقائق فإنما أراد جمع حقیقة هذا معنى ما ذکره أبو عبید القاسم بن سلام و الذی عندی أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذی یجوز فیه تزویجها و تصرفها فی حقوقها تشبیها بالحقاق من الإبل و هی جمع حقة و حق و هو الذی استکمل ثلاث سنین و دخل فی الرابعة و عند ذلک یبلغ إلى الحد الذی یتمکن فیه من رکوب ظهره ونصه فی سیره و الحقائق أیضا جمع حقة فالروایتان جمیعا ترجعان إلى معنى واحد و هذا أشبه بطریقة العرب من المعنى المذکور أولا.

(سیّد رضىّ «رضى اللّه عنه» فرماید:) و (بجاى نصّ الحقائق) نصّ الحقاق هم روایت میشود، و نصّ منتهى درجه و پایان چیزها است مانند نصّ در رفتار که آن نهایت رفتارى است که چارپا به رفتن آن توانائى دارد، و تو میگوئى: نصصت الرّجل عن الأمر یعنى پرسش خود را در باره فلان امر از فلان مرد بپایان رسانیدم، هنگامیکه پرسش از آن امر را از او بپایان رسانیده باشى تا آنچه نزد او مى باشد بدست آورى، پس حضرت از (جمله) نصّ الحقاق اراده فرموده است :بحدّ کمال رسیدن دختران را که آن پایان خردى است که صغیر بحدّ بزرگى مى رسد، و فرمایش حضرت (نصّ الحقاق) از رساترین و شگفت ترین کنایه ها است از این معنى، مى فرماید: هرگاه دختران بآن حدّ (هنگام زناشویى) رسیدند پس خویشان پدرى به دختر هرگاه محرم باشند مانند برادران و عموها از مادرش به شوهر دادن آن دختر اگر بخواهند او را شوهر دهند سزاوارترند، و (لفظ) حقاق از محاقّه و زد و خورد مادر است با خویشان پدرى دختر در باره او، و محاقّة همان نزاع و زد و خورد و گفتگوى هر یک با دیگرى است که من از تو به شوهر دادن او سزاوارترم، و از آن گرفته شده است که مى گویند: حاققته حقاقا مانند جادلته جدالا یعنى با او نزاع و زد و خورد نمودم، و گفته اند: نصّ حقاق عبارت است از بلوغ عقل و آن رسیدن بحدّ کمال است، زیرا امام علیه السّلام (از این فرمایش) اراده نموده است منتهى و رسیدن هنگامى را که بآن حقوق و احکام (به دختر) واجب میشود، و آنکه نصّ الحقائق روایت کرده حقائق را جمع حقیقة خواسته. اینست معنى آنچه ابو عبید قاسم ابن سلام (که در لغت و حدیث و ادب و فقه و درستى روایت و بسیار دانشمندى از مشاهیر و مردان بنام است، و در مکّه پس از فراغ از اعمال حجّ در سال دویست و بیست و دو یا سه یا چهار هجرى وفات کرده) بیان نموده است، و آنچه نزد من است آنست که مراد و مقصود از نصّ حقاق در اینجا رسیدن دختر است بحدّى که زناشویى و تصرّف او در حقوقش روا باشد بجهت تشبیه و مانند بودن به حقاق از شتر و آن جمع حقّه و حقّ است که شترى است که سه سال را تمام کرده به سال ص1207چهارم در آید و آن هنگام مى رسد بحدّى که ممکن است سوار شدن بر پشت او و خوب راندنش در رفتار، و حقائق نیز جمع حقّه است و بازگشت هر دو روایت (نصّ الحقائق و نصّ الحقاق) بیک معنى است، و این (که ما بیان کردیم) بطریقه و روش عرب شبیه تر است از معنى که اوّل بیان شد.