الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ .

حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همه گویندگان از مدح و ثنای او عاجزند (توانای مدح و ثنایی که لایق او باشد ندارند، و از اینرو است که حضرت سیدالمرسلین صلی الله علیه واله فرمود: لااحصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک یعنی مرا توانای مدح و ثنای تو نیست، تو خود باید ثناگوی ذات اقدس خود باشی) و شمارندگان و حسابگران از شمارش نعمتها و بخششهای او درمانده (زیرا نعمتها و عطاهای حقتعالی غیر متناهی و آخری برای آنها متصور نیست، چنانکه در قرآن کریم س 14 ی 34 میفرماید: و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها یعنی اگر بخواهد نعمتهای خدا را بشمارید توانایی ندارید، پس کسیکه نتواند نعمتهای پروردگار را بشمارد چگونه میتواند حق او را ادا کند و شکرش را بجا آورد، لذا میفرماید:) و کوشش کنندگان نمیتوانند حق نعمت او را اداء کنند (پس منتهی درجه سپاسگزاری آنستکه بنده بعجز از ادای حق نعمت او اعتراف کند)

الَّذِی لَا یُدْرِکهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ .

خداوندی که حقیقت او را صاحبان همت بلند درک نمی کنند، و زیرکیها و هوشهای غواص (که فرو میروند در دریای افکار) به او دست نیابند (چگونه ممکن میتواند حقیقت ذات او را دریابد).

الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ .

( خداوندیکه صفتش را نهایتی نیست )زیرا او را هیچ صفتی زاید بر ذات نباشد تا محدود و معین گردد( و نه خود او را صفتی است موجود و ثابت )که در آن مقید و منحصر شود و احاطه بجمیع صفات او نماید، زیرا قید و حصر از لوازم امکان است و واجب جل شانه از آن منزه باشد( و او را وقت و زمانی نیست که معین شده باشد )و گفته شود بسیار وقت است که بوده یا تازه موجود شده، زیرا او خالق زمان و بی نیاز است از اینکه در زمان باشد تا زمان به او احاطه( و نه او را مدت درازی است )که به آن منتهی شود یعنی مدت ندارد، پس او است ازلی و ابدی و زمان ندارد تا اجل و مدت داشته باشد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از عوارض جسم و او از جسمیت مبری است، پس محال است و نمیشود که در زمان باشد

فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ .

( خلائق را بقدرت و توانایی خود بیافرید )چنانکه در قرآن کریم س 17 ی 51 میفرماید: فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره یعنی میگویند کیست ما را پس از مرگ باز آرد و زنده کند، ای رسول اکرم در پاسخ ایشان بگو شما را زنده کند آن کسیکه در اول بار بیافرید( و بادها را به سبب رحمت و مهربانیش پراکنده کرد )چنانکه در قرآن کریم س 7 ی 57 میفرماید: و هو الذی یرسل الریاح بشرا بین یدی رحمته یعنی او است آن کسیکه بادها را می فرستد مژده دهنده پیش از آمدن رحمت خود یعنی پیش از آمدن باران به زمین( و حرکت و جنبش زمین را به سنگهای بزرگ و کوهها میخکوب و استوار گردانیدتا متحرک و مضطرب نگردد و شما به آسودگی زندگی کنید، چنانکه در قرآن کریم س 16 ی 15 میفرماید: والقی فی الارض رواسی ان تمید بکم یعنی خداوند متعال کوههای بزرگ را استوار نمود تا مبادا زمین حرکت کند و شما را از سویی به سوی دیگر بیندازد).

أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ. لِشَهَادَةِ کلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ .

اساس دین (چیزیکه به سبب آن خداوند متعال پرستش میشود) شناختن او است (دانسته شود که او است آفریننده موجودات) و شناختن کامل تصدیق و گرویدن به او است و تصدیق تمام توحید و یگانه دانستن او است و کمال توحید خالص نمودن عملست برای او (زیرا توحید تکمیل نمیگردد مگر به اخلاص یعنی خداشناس هر چه گوید و هر چه کند باید خاص برای او باشد و به هیچ غرضی از اغراض دنیویه نیالاید) و کمال اخلاص آنست که صفات زائده بر ذات برای او تصور نکند (گفته نشود علم حقتعالی مثلا صفت زائده خارجی است که بر ذات او عارض شده که این عقیده منافی با توحید و یکتا دانستن او است) زیرا هر صفتی گواهی میدهد که آن غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی میدهد که آن غیر از صفت است.

فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ .

(بنابراین) کسی که وصف کند خداوند را (او را موصوف کرده به صفت زائده بر ذات) قرینی برای او دانسته و او را (با موجود دیگر در واجب الوجود بودن) همسر قرار داده، و کسیکه برای او همسری قرار داد پس او را دو تا دانسته، و کسیکه دو تا دانستش پس او را تجزیه و تقسیم کرده (و هر چیزیکه قابل تجزیه و تقسیم باشد مرکب است و هر مرکبی دارای اجزاء) و هر که او را تقسیم کند به او نادان است، و کسیکه بوی نادان شود پس بسویش اشاره مینماید، و کسیکه بسویش اشاره کند او را محدود و معین میکند (حد و نهایت برای او قرار میدهد) و کسیکه محدودش دانست، پس او را شمرده (در خارج او را واحد عددی گردانیده) .

وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ .

و کسیکه بگوید در چیست؟ او را در ضمن چیزی قرارداده (مقر و محلی برایش انتخاب کرده) و کسیکه بگوید بر چیست؟ بعضی از امکنه را از او تهی دانسته (اگر بگوید در کجا نیست و بر کجا هست او را جسم و مرکب قرار داده، و لازمه آن حدوث و نو پیدا شدن او است).

کائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَکنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.

خداوند متعال همیشه بوده است نه آنکه حادث و نو پیدا شده باشد (در این کلمه حضرت از حقتعالی و حدوث زمانی را نفی میکند) موجود و، هستی است که مسبوق به عدم و نیستی نیست (یعنی نه آنکه هستی او ذاتا حادث باشد که در این کلمه حدوث ذاتی را نفی میکند) با هر چیزی است نه بطوریکه همسر آن باشد (پس با هر چیزی است یعنی هر چیزی به او قائم و برپا است) و غیر از هر چیزی است نه بطوریکه از آن کناره گیرد (زیرا اگر از چیزی کناره گیرد آن چیز چیزی نخواهد بود، برای آنکه او است نگاهدارنده هر چیزی) فاعل است و فعل از او صادر میشود نه به معنی حرکات و انتقالات از حالی به حالی (زیرا حرکت از لوازم جسم است و او از جسمیت مبری است) و نه بمعنی آلت (زیرا اگر صدور فعل از او به معاونت آلت باشد پس او بغیر خود احتیاج دارد و احتیاج نقص و نقص بر واجب الوجود محالست، بنابراین بی آنکه او را چشمی باشد بالذات) بصیر است و بینا بوده، هنگامیکه، هیچ چیزی از آنچه را که آفریده نبوده، و منفرد است و تنها بوده، و هنگامیکه سکنی (چیزی که به آن اطمینان بهم رسد) نبوده تا به آن مانوس شود (و از انس با آن آرام گیرد) و وحشت نکند از نبودنش (پس چون شناختی او را، اکنون بطور اجمال بدانکه او است خداوندی که بقدرت کامله)

أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا .

مخلوقات را بیافرید بدون بکار بردن فکر و اندیشه (زیرا فکر در هر چیزی برای حصول امری است که نبوده و همه اشیاء برای خداوند متعال در مرتبه ذات اولا و ابدا ثابت است) و بی تجربه و آزمایشی که از آن استفاده کند (زیرا تجربه درباره کسی است که بخواهد به آزمایش علم پیدا کند، نه درباره خدای تعالی که علم او عین ذات اوست) و بی آنکه جنبشی در خود پدید آرد (آفریدن او از روی حرکت نیست، زیرا حرکت نفس تغیر است و تغیر از خواص امکان باشد) و بی اهتمام نفسی که در آن اضطراب و نگرانی داشته باشد (که آیا این کار که کرده صلاح بوده یا نه، زیرا اضطراب و نگرانی مستلزم جهل به عواقب امور است، و جهل و نادانی بر ذاتی که عین علم است روا نیست)

أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا .

اشیاء را از عدم و نیستی در وقت خود بوجود و هستی انتقال داد (لباس هستی به آنها پوشانید هر وقت که مصلحت بود) و میان گوناگون بودن آنها را و موافقت و سازگاری داد، و طبایع آن اشیاء را ثابت و جاگیر کرد (هر غریزه و طبیعتی را در موضع مستعد خود قرار داد) و آن طبایع را لازمه آن اشیاء گردانید (بطوریکه ممکن نیست جدائی ما بین آنها، مانند شجاعت که لازمه مرد شجاع و دلیر باشد و سخاوت که غریزه مرد جواد و کریم است، خلاصه مخلوقات را بیافرید).

عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا .

( در حالتی که دانا بود به آنها پیش از آفریدنشان و احاطه داشت به حدود و اطراف و انتها آنها، و آشنا بود بچیزهایی که پیوسته اند به آن اشیاء و به نواحی و گوشه های آنهابکلیات و جزییات همه مخلوقات دانا بود).

ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکائِک الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکماً زَخَّارُهُ.

پس (از آنکه خداوند متعال را شناختی و به طور اجمال به کیفیت ایجاد و عوالم برخوردی، اکنون در تعقیب آنچه گذشت به بیان دیگر به نحو تفصیل بدان که حقتعالی به قدرت و توانایی خود) شکافت جوهای لایتناهی را، و اطراف و گوشه های آنرا باز نموده بالای فضا هوا و جای خالی بیافرید، پس در آن که موجهایش متلاطم و پی درپی بود و از بسیاری روی هم میغلطید جاری کرد.

حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ .

آن آب را بر پشت باد تندی که قوی و با صدای بلند بود برنشاند پس بباد فرمان داد تا آن آبرا (از هر سو) بازگرداند و محکم نگاهش دارد (تا از هم پاشیده نشود) و باد را تا سر حد آب نگاه داشت و در جایگاه آن آب قرار داد، هوا در زیر آن باد باز و گشاده و از بالایش آب ریخته شده (و در جنبش بود) .

ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا .فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ .

آنگاه باد دیگری را آفرید و جای وزیدن آنرا عقیم گردانید (آن باد را فقط برای موج آب بیافرید نه برای چیز دیگر) و قرار داد آنرا که همیشه ملازم تحریک آب باشد، و وزیدن آنرا تند کرد و مبدا تکوینش را دور دست گردانید (بقسمی که جای وزیدنش شناخته نمیشود) پس آنرا بحرکت دادن و بر هم زدن آن آب فراوان و برانگیختن و بلند کردن موج دریاها فرمان داد (فرمان داد تا هر گوشه ای از آن آبرا که خود دریائی است بموج آورد.)

َمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ.َرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکامُهُ

( پس آن باد هم آن آب را مانند مشک جنبانید و بهم زد، و به آن تند وزید مانند وزیدنش در جای خالی و وسیع )و چنان بر آن آب وزید که( اول آنرا به آخرش باز میگرداند، و ساکنش را بمتحرک آن، تا آنکه انبوهی از آن آب بالا آمد و آن قسمتی که متراکم و بر رویهم جمع شده بود کف کرد. )

َرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ یَنْظِمُهَا .

پس خداوند متعال آن کفها را در جای خالی وسیع و فضا گشاده بالا برد، هفت آسمان را (بدون اعوجاج و کجی)از آن کفها پدید آورد، زیر آن آسمانها موجی را قرار داد تا از سیلان و ریزش ممنوع باشد و بالای آنها سقفی را که محفوظ است و بلند )و آن آسمانها را بر پا نمود( بدون ستونهایی که نگاه دارد و بی میخ )و یا ریسمانی) که آنها را منظم داشته باشد،

ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الْکوَاکبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِرَاجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَک دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ.

آنگاه آن آسمانها را به زینت ستاره ها و روشنی نورافکنها آرایش داد و در آنها چراغ نورافشان خورشید و ماه درخشانرا بجریان انداخت در حالتیکه (هر یک از آن ستاره ها و خورشید و ماه) در فلکی است دور زننده و سقفی سیر کننده و لوحی متحرک.)

ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکتِهِ

آنگاه میان آسمانهای بلند را باز نمود، و به انواع مختلفه از فرشتگان خود پر کرد، (قسم اول از آنان فرشتگان هستند که) .

مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکعُونَ وَ رُکوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا یَسْأَمُونَ لَا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیَانِ .

بعضی از ایشان در حال سجودند، رکوع نمیکنند، و برخی در رکوعند، برپا نمیاستند، و گروهی در صف ایستاده اند، از جای خود بیرون نمیرود، و بعضی تسبیح گوینده اند که خسته نمیشوند (همه اصناف ملائکه غیرمادی هستند که) آنانرا نه خواب در چشمها و نه سهو در عقلها می آید، و نه سستی و نه غفلت فراموشی فرا میگیرد، و ).

وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ

و دسته ای از آنان (قسم دوم از فرشتگان) امین بر وحی خداوند متعال هستند و برای پیغمبران او زبانها و ترجمانانند، و برای رساندن حکم و فرمانش آمد و رفت کنندگان میباشند.

وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ .

و جماعتی از اینان (قسم سوم از ایشان) نگهبان بندگان و دربان برای بهشتهای او هستند.

وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکتَافُهُمْ .

و عده ای از آنان (قسم چهارم فرشتگان) قدمهاشان در طبقات زیرین زمین ثابت و گردنهاشان از آسمانهای زبرین درگذشته، و اعضاء از اطراف جهان بیرون رفته، و دوشهای آنان موافق با پایه های عرش میباشد ( و از هیبت و عظمت انوار الهی)

نَاکسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ،مَضْرُوبَةٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ .

در برابر عرش چشمهایشان بزیر افتاده و در زیر آن خود را ببالهایشان پیچیده اند (در علم و معرفت خود فرو رفته اند تا بحدی که میتواند در عوالم بی پایان معارف خدائی سیر کنند، مانند طائری که بتوسط دو بال خویش تا اندازه ای که میتواند در هوا پرواز میکند( میان آن فرشتگان و کسانیکه فروترند از ایشان حجابهای عزت و پرده ههای قدرت زده شده )که کسی بپشت آن پرده ها راه علمی ندارد مگر انبیاء و اوصیاء ایشان و خواص از بندگان خدایتعالی و معرفت و خداشناسی آن فرشتگان بطوری است که.

لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکنِ وَ لَا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ.

( پروردگارشان را در وهم و خیال بصورتی در نیاروند، و نه اوصاف خلائق را بر او جاری سازند، و نه او را بمکانهایی محدود کنند، و بنظایر و امثال بجانبش اشاره نمیکنند )زیرا فرشتگان شناسایند و دانا، پس کسیکه پروردگارش را بصورتی درآورد( و اوصاف خلایق را بر او جاری سازد و او را بحدی محدود کند و بجانبش اشاره نماید نادان است، چنانکه پیش از این در باب معرفت و خداشناسی بیان شد).

صفة خلق آدم علیه السلام.

قسمتی ازاین خطبه در کیفیت خلق آدم علیه السلام:

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَکتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ .

پس (از آنکه خداوند متعال آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید) از جای سنگلاخ و جای هموار زمین و جایی که مستعد برای کشت و زرع بود و جای شوره زار، پاره خاکی را فراهم آورد، آب بر آن ریخت تا خالص و پاکیزه شد و آنرا با آب آمیخت تا بهم چسبید، آنگاه از خاک آمیخته شده شکلی را که دارای اطراف و اعضاء و پیوستگی ها و گسستگیها بود بیافرید، آنرا جمودت داد تا از یکدیگر جدا نشود، و محکم و نرم قرارداد تا گل خشکیده شد (و آنرا بحال خود بازداشت) برای زمان معینی (که در آن وقت مقتضی بود روح و حیات به آن داده شود).

ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ .

پس آن گل خشکشده را جان داد، برپا ایستاد در حالتی که انسانی شد دارای قوای مدرکه، که آنها را در معقولات بکار میاندازد، و فکرهایی که در کارها تصرف مینماید، و اعضائی که خدمتگزار خویش قرار میدهد و ابزاری (مانند دست و پا) که در کارهایش بحرکت میاورد، و دارای معرفتی که میان حق و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها را تمییز میدهد، و (نیز آن گل خشکشده انسانی شد که) .

َمعْجُوناً بِطِینَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیَةِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَایِنَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ.

خلقت و طینت او برنگهای گوناگون آمیخته گردید (هر جزئی از اجزائش بر طبق حکمت دارای رنگی شد) مانند سفیدی استخوان و سرخی خون و سیاهی مو( و دارای چیزهای نظیر یکدیگر )مانند استخوان و دندان( و حالاتی ضد یکدیگر و خلطهائیکه از هم جدا میباشد )و آن اخلاط عبارتست( از گرمی )صفراء( و سردی )بلغم( و تری )خون( و خشکی )سوداء( و )اما حالات ضد یکدیگر عبارتند از( اندوه و خوشحالی )و خواب و بیداری و سیری و گرسنگی و مانند آنها

وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکةَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَکرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ وَ اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ .

و خداوند متعال (پس از آنکه چنین انسانی را آفرید و آدمش نامید) امانت خود را از فرشتگان طلبید و انجام عهد و پیمانی که با ایشان بسته بود خواست (و آن امانت و عهد و پیمان با ملائکه این بود) که حاضر شوند برای سجده به آدم و فروتنی در مقابل عظمت و بزرگی او (چنانکه درقرآن کریم س 38 ی 71 میفرماید: اذ قال ربک للملایکه انی خالق بشرا من طین ی 72 فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله ساجدین یعنی یاد کن هنگامی را که پروردگار تو بفرشتگان فرمود من آدم را از گل خلق خواهم نمود، پس وقتیکه بیافریدم او را و جان دادمش بر او درافتید و او را سجده کنید یعنی او را تعظیم نمایید و یا آنکه قبله خویش قرار دهید، خلاصه چون حقتعالی او را خلق کرد).

فَقَالَ سُبْحَانَهُ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ وَ اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ .

پس فرمود سجده کنید به آدم همه سجده کردند مگر شیطان که غرور و نخوت او را فرا گرفت و شقاوت و بدبختی بروی غلبه کرد و تکبر نمود و از جهت اینکه از آتش آفریده شده خود را بزرگ دانست و آدم را که از پاره گل خشکی بوجود آمده خوار و کوچک شمرد (و در مقابل حضرت رب العالمین )(جل شانه)( ایستاده و گفت آدم را سجده نکردم چون من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل، پس چون این ادعا را نمود خداوند فرمود از میان ملائکه بیرون رو، زیرا تو از رحمت من رانده شدی و لعنت و خشم من تا روز جزا بر تو باد، آنگاه شیطان گفت: رب فانظرنی الی یوم یبعثون چنانکه در قرآن کریم س 38 ی 79 میفرماید یعنی پروردگارا مرا مهلت ده تا روزیکه برانگیخته شوند مردمان، و شاید مقصودش این بود که از مرگ رهائی یافته همیشه زنده بماند.

فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.

( پس خداوند هم مهلتش داد تا غضب و خشم او شامل حالش شود )چنانکه در قرآن کریم درباره کفار س 3 ی 178 میفرماید: و لایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین یعنی گمان نکنند کسانیکه کافر شدند آنانرا مهلت میدهیم برای ایشان بهتر است، جز این نیست که مهلتشان میدهیم که زیادتر گناه کنند و به عذابی که رسوا کننده است مبتلی گردند( و )نیز شیطان را مهلت داد( برای اینکه امتحان و آزمایش او تمام شود، و برای اینکه وعده ای که به او داده بسر رسد، پس فرمود: تو از جمله مهلت داده شدگانی تا روز معلوم )(تا هنگامیکه معین شده است از حیات و زندگانی بهره مند باشی).

ثُمَّ أَسْکنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ .

پس (از آنکه شیطان فرمان الهی را مخالفت کرد و آدم را قبله خویش قرار نداد و مانند فرشتگان او را تعظیم ننمود) خداوند متعال آدم را در مکانی که وسایل عیش و آزادیش فراهم بود جای داد و جایگاه او را (از همه حوادث) ایمن گردانید (چنانکه در قرآن کریم س 2 ی 35 میفرماید: وقلنا یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه کلا منها رغدا حیث شئتما، و لاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین یعنی گفتیم ای آدم تو و همسرت حواء بهشت را جای خود قرار دهید و از نعمتهای آن با خوشحالی تمام هر چه خواهید بخورید و نزدیک این درخت نروید که اگر رفتید از ستمکاران باشید) و از شیطان و دشمنی او ترسانیدش (چنانکه در قرآن کریم س 20 ی 117 میفرماید: فقلنا یا ادم ان هذا عدولک و لزوجک فلایخرجنکما من الجنه فتشقی یعنی گفتیم ای آدم این دیو سرکش با تو و همسرت دشمن است، پس ملتفت باشید کاری نکند شما را از بهشت بیرون نماید که به بدبختی افتید) .

فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکهِ وَ الْعَزِیمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالِاغْتِرَارِ نَدَماً.

پس گول زد او را دشمنش (چنانکه در قرآن کریم س 20 ی 120 میفرماید: فوسوس الیه الشیطان، قال یا ادم هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی یعنی شیطان سخنان نامربوط و بیفایده برای آدم بیان کرد و گفت ای آدم آیا میخواهی ترا بدرخت جاویدی و ملک بیزوال راهنمایی کنم، به این نوع سخنان آدم را فریب داد( برای حسدیکه بر او میبرد از جهت اینکه آن بزرگوار در سرای جاودانی بود، و با نیکوکاران آمیزش داشت، پس )آدم بر اثر وسوسه شیطان( یقین را از دست داده بشک و تردید گرائید )بااینکه دستور داشت در نخوردن از میوه آن درخت گمان کرد سود در خوردن است( و تصمیمی را که داشت )بر نخوردن از میوه آن درخت( بسستی و کوتاهی )در اطاعت امر خداوند( تبدیل نمود )و از آن میوه خورد( و بجای فرح و شادی به خوف و ترس مبتلی گردید، و )چون دید از شیطان فریب خورده از کردار خود شرمنده شد و( اظهار پشیمانی نمود).

ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِیَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّیَّةِ.

( پس حقتعالی راه توبه را به او یاد داد و کلمه رحمت را بوی تعلیم نمود )چون میخواست توبه او را قبول کند کلمه رحمت را به او آموخت که پروردگارش را به آن بخواند تا توبه اش قبول گردد( و وعده داد که دوباره به بهشت )به آنجاییکه در اول بار بود( باز گردد، پس او را بدنیای پر محنت و بلاء محل تناسل و زایشگاه فرزندان فرستاد.

وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ .

و (بعد از آنکه حضرت آدم در دنیا سکنی گرفت و از آن بزرگوار فرزندان و فرزندزادگان بسیاری بوجود آمد) خداوند متعال از میان اولادش پیغمبرانی برگزید، و از ایشان بر وحی و تبلیغ رسالت عهد و پیمان گرفت (تا آنچه را که از جانب خدایتعالی به آنان برسد انجام دهند و مردم را بخداشناسی دعوت کرده هیچگونه کوتاهی ننمایند، چنانکه در قرآن کریم س 33 ی 7 میفرماید: و اذا اخذنا من النبیین مثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا یعنی یاد کن هنگامی را که از پیغمبران عهد و پیمانشان را بر وحی و تبلیغ رسالت گرفتیم و هم چنین از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابن مریم، و پیمان محکم از آنان گرفتیم) در وقتی که بیشتر خلائق عهد و پیمان الهی را (که فطری آنان بود) شکستند (چنانکه در قرآن کریم س 7 ی 172 میفرماید: و اذ اخذا ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالو ابلی شهدنا یعنی یاد کن هنگامی را که پروردگار تو از فرزندان آدم در وقتی که در صلب پدرانشان بودند پیمان گرفت و ایشانرا بر خودشان گواه گردانید تا به توحید و خداشناسی که فطری آنان است اعتراف نمایند، پس گفت آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری شهادت میدهیم که تو پروردگار هستی. لیکن باین عهد و پیمان فطریشان وفا نکردند( پس بحق او نادان شدند )و او را بیگانگی نشناختند( و برای او مانندها و شریکها قرار دادند و شیاطین آنانرا از معرفت خدا)که مقصود اصلی و جبلیشان بود( منصرف نمودند )فریبشان دادند( و ایشانرا از پرستش او باز داشتند.)

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ :مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ .

(پس خدایتعالی پیغمبران خود را در بین آنان برانگیخت و ایشانرا پی در پی میفرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که جبلی آنان بود بطلبند و به نعمت فراموش شده )توحید فطری( یادآوریشان کنند، و از راه تبلیغ با ایشان گفتگو نمایند )با برهان، سخن بگویند( و عقلهای پنهان شده را )که در زیر غبار کفر پوشیده و بر اثر تاریکی ضلالت و گمراهی مستور گردیده( بیرون آورده بکار اندازند، و آیات قدرت را به ایشان نشان دهند )و آن آیات عبارتست(: از آسمان افراشته بالای سرشان و زمین گسترده زیر پایشان و معیشتها و چیزهائیکه زنده شان میدارد و اجلهائیکه نابودشان مینماید و بیماریهایی که پیرو فرسوده شان میکند و حوادث روزگار و پیش آمدهای پی در پی که بر آنها وارد میشود.

وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ ر

خدایتعالی بندگانرا از پیغمبر فرستاده یا کتاب نازل شده یا برهان حتمی یا راه اسلام توار محروم ننموده (و پیغمبران) .

رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کثْرَةُ الْمُکذِّبِینَ لَهُمْ :مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ .

رسولانی بودند که کمی یاران و زیادتی مخالفین آنانرا (از تبلیغ رسالت) باز نداشت: پیغمبرانی بودند از پیش که نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده، و یا از بعد که پیغمبر قبلی او را معرفی کرده (به امت خود مبعوث شدن او را بشارت داده، چنانکه در قرآن کریم س 61 ی 6 میفرماید: و اذا قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوریه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد یعنی یاد کن هنگامی را که عیسی ابن مریم گفت ای بنی اسرائیل من بسوی شما فرستاده خدا هستم در حالتی که توریه را که پیش من است تصدیق میکنم و به پیغمبری که پس از من می آید و نامش احمد صلی الله علیه و اله است مژده میدهم).

عَلَى ذَلِک نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُمبعث النبی(صلى الله علیه وآله)إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کرِیماً مِیلَادُهُ .

چون شیطان بیشتر مردم را فریب داد که بعهد و پیمان فطریشان وفا نکردند و بحق حق نادان شدند، خداوند متعال هم از جهت اتمام حجت پی در پی پیغمبران برای آنان فرستاد تا ایشانرا به راه راست دلالت کنند) به همین ترتیب قرنها پدید آمد، روزگارها گذشت، پدرها درگذشتند و فرزندان بجایشان نشستند، تا اینکه خداوند سبحان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برانگیخت برای اینکه وعده خود را انجام دهد(چون پیغمبران پیش وعده داده بود که آن بزرگوار به پیغمبری مبعوث خواهد شد) و برای اینکه پیغمبری را به آن حضرت ختم نماید (بعد از او پیغمبری نمیفرستد) در حالتیکه از پیغمبران عهد و پیمان گرفته شده بود (تا ایشان نیز برسالت او اقرار کنند و مبعوث شدن و خاتمیتش را بامتهای خود خبر دهند، پس پیش همه جهانیان) علامت و نشانه های او شهرت یافت، موقع ولادتش گرامی و پسندیده (بهترین اوقات) بود.

وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ .

و مردم در آنروز دارای مذهبهای متثتت و بدعتهای زیاد و رویه های مختلف بودند، گروهی خداوند متعال را به خلقش تشبیه میکردند (مانند طایفه مجسمه که او را مثل خلق صاحب اعضاء و جوارح و مکان میدانستند) و برخی در اسم او تصرف میکردند (نامهایی از اسماءالله اتخاذ نموده بتهای خود را به آن نامها میخواندند، مانند بت پرستان از عرب که لات را از الله و عزی را از عزیز و منات را از منان گرفته آنها را معبود خویش میپنداشتند( و جمعی بغیر او اشاره میکردند )مانند دهریین که طبیعت و حرکات فلکیه و مرور ازمنه را موثر در امور میدانستند، خلاصه امثال این آراء و مذاهب باطله دنیا را تاریک کرده بود( پس خداوند متعال بوسیله آن حضرت آن مردم را از گمراهی رهائی داد و بسبب شخصیت او آنانرا از نادانی نجات داد.)

ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ (صلى الله علیه وآله) لِقَاءَهُ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَکرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کرِیماً (صلى الله علیه وآله)،

پس ( آن حضرت مردم را هدایت کرد و ایشانرا بمعارف الهی آشنا نمود و سود و زیانشانرا بیان فرمود) حقتعالی به آن بزرگوار منتهی مرتبه قرب و رحمت خود را عطا فرمود، و مقام و منزلتی را که برای احدی متصور نیست برای او پسندید و میلش را از دنیا بجانب خود متوجه گردانید و از مصیبت و بلا رهائیش داده قبض روحش فرمود، درود فرستد خداوند بر او و بر آلش.

وَ خَلَّفَ فِیکمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ.

و (برای رهنمایی مردم تا روز قیامت پیش از رحلت خود) در میان شما گذاشت چیزی را که پیغمبران سلف در میان امت خویش گذاشتند، زیرا پیغمبران آنانرا بدون راه روشن و نشانه صریح سر خود وانگذاشتند.

کتَابَ رَبِّکمْ فِیکمْ :مُبَیِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْکمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّناً غَوَامِضَهُ .

، آن حضرت هم کتاب پروردگار شما را در دسترس شما گذاشت، و حلال و حرام و واجبات و مستحبات و ناسخ و منسوخ و رخصتها و غریمتها و خاص و عام و عبرتها و مثلها و مطلق و مقید و محکم و متشابه آنرا بیان کرد، مجملهایش را تفسیر و مشکلهایش را آشکار نموده است (اما حلال آن کتاب مانند س 5 ی 1 احلت لکم بهیمه الانعام یعنی خوردن گوشت چهار پایان زبان بسته بر شما حلال شد و منعی در آن نیست، و حرام آن مانند س 5 ی 3 حرمت علیکم المیته والدم و لحم الخنزیر یعنی خوردن گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک بر شما حرام و منع شد،و واجبات آن مانند س 2 ی 43 اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه یعنی نماز را بر پا دارید و زکوه بدهید و مستحبات آن مانند س 17 ی 79 و من اللیل فتهجدبه نافله یعنی برای نماز نافله پاره ای از شبرا بیدار شو، و ناسخ آن مانند س 9 ی 5 فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم یعنی در هر جا که مشرکین را بیابید بکشید پس این آیه ناسخ آیه ایست که در باب صلح واقع شده و آن منسوخ است مانند س 109 ی 6 لکم دینکم ولی دین یعنی اکنون که از شرک دست بر نمیدارید دین و آئین شما برای شما باشد و توحید کیش من، در رخصتهای آن یعنی احکامیکه برای توسعه در امور بندگان قرار داده شده مانند س 2 ی 184 فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر یعنی هر کس از شما در ماه رمضان بیمار یا مسافر بود پس بعدد آن روزهایی که در بیماری یا مسافرت روزه نگرفته در غیره ماه رمضان روزه بگیرد، و عزیمتهای آن یعنی احکامیکه از آنها تجاوز نمیتوان کرد مانند س 2 ی 185 فمن شهد منکم الشهر فلیصمه یعنی هر که مسافر نبود و در وطن حاضر است باید روزه بگیرد، و خاص آن یعنی لفظی که در مورد بخصوص گفته شده و معنی آن عمومیت دارد مانند س 5 ی 32 من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسراییل انه من قتل نفسا بغیر نفساو فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا یعنی چون قابیل فرزند آدم برادرش هابیل را کشت و پشیمان شد به بنی اسرائیل دستور دادیم که هر که بکشد کسی را بی آنکه او دیگری را کشته یا فسادی در زمین کرده باشد که موجب کشته شدن گردد پس چنان است که همه مردم را کشته و هر که حیات و زندگی شخصی را سبب شود مانند آنستکه همه مردم را زنده کرده باشد، پس این آیه درباره بنی اسرائیل نازل شده ولیکن معنی آن همه مردم را شامل میشود، و عام آن مانند س 2 ی 47 یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین یعنی ای بنی اسرائیل نعمتهای مرا که بشما بخشیدم و شما را بر جهانیان برتری دادم یاد کنید، پس در اینجا گر چه لفظ علی العالمین عمومیت دارد و همه مردم جهان را شامل میشود، لیکن معنی آن مخصوص مردم زمان بنی اسرائیل است، و عبرتهای آن یعنی چیزهایی که شگفت آور است و آن خود یکنوع پندی باشد مانند س 79 ی 25 فاخذه الله نکال الاخره و الاولی ی 26 ان فی ذلک لعبره لمن یخشی یعنی خداوند متعال فرعون را بعذاب آخرت که سوختن باشد و بعذاب دنیا که غرق شدن است مبتلی نمود و غرق شدن او برای کسیکه میترسد هر آینه عبرت و پندی است، مثلهای آن یعنی آیاتیکه مشتمل است بر تشبیهات مانند س 62 ی 5 مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا یعنی مثل کسانیکه به آموختن و خواندن توریه مامور شدند و به آن عمل نکردند مانند خری است که کتابهای بزرگ در بار دارد، و مطلق آن یعنی لفظی که مقید بقیدی نباشد مانند س 5 ی 6 یاایهاالذین امنوااذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم یعنی ای گروه مومنین هنگامیکه برای نماز حاضر شدید روهای خود را بشویید، و مقید آن یعنی لفظی که مقید بقیدی باشد مانند س 5 ی 6 و ایدیکم الی المرافق یعنی هنگام وضو گرفتن دستهای خود را با مرفق بشوئید، و محکم آن یعنی لفظی که در معنی آن اشتباه و تردیدی نیست مانند س 2 ی 231 و اعلموا ان الله بکل شی ء علیم یعنی بدانید که خداوند متعال بهر چیزی دانا است، و متشابه آن یعنی لفظی که معنی آن واضح نیست مانند س 2 ی 228 و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلثه قروء یعنی زنهائیکه طلاق داده شده اند سه طهر را که دو حیض در میان باشد یا سه حیض را انتظار داشته باشند، زیرا قرء که مفرد قروء است نزد اهل حجاز بمعنی طهر آمده و نزد اهل عراق بمعنی حیض، و مجملهای آن مانند س 2 ی 43 اقیموا الصلوه یعنی برپا دار نماز را، و مشکلهای آن مانند س 19 ی 1 کهیعص.

بَیْنَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِی الْکتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِی السُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِی السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکتَابِ تَرْکهُ وَ بَیْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِی مُسْتَقْبَلِهِ .

( و مطالب آن کتاب دائر است بر چیزیکه دانستن و یاد گرفتن آن واجب است )مانند علم بیگانگی خداوند سبحان س 14 ی 52 و لیعلموا انما هو اله واحد یعنی تا بدانند که او است خدای یگانه( و چیزی که بر ندانستن آن منعی نشده است )مانند ندانستن معنی س 41 ی 1 حم( و چیزیکه در آن وجوبش ثابت گشته و در سنت نسخ و رفع آن معلوم گردیده )مانند س 4 ی 15 و اللاتی یاتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا یعنی بر کار زشت زنهای شوهردار از زنهای شما که زنا میدهند چهار نفر مرد بالغ و عاقل و عادل از خودتان که مومن باشد گواه گیرید، پس اگر آنان گواهی دادند آن زنها را در خانه خودشان نگاه دارید تا وقتی که بمیرند یا خداوند متعال آنها را از حبس خلاصی دهد، پس بمضمون این آیه حکم زانیه حبس و نگاه داشتن در خانه خودش بود، تا وقت مردن و در سنت حبس کردن نسخ شد و حکم برجم و سنگسار کردن او برقرار گردید( و چیزیکه عمل به آن در سنت واجب است و در آن عمل نکردن به آن اجازه داده شده است )مانند نماز خواندن در اول اسلام بطرف بیتالمقدس که درسنت واجب بود و در کتاب نسخ شد س 2 ی 144 فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره یعنی بطرف مسجدالحرام که خانه کعبه است نماز بخوان و هر جا که باشید روهای خود را به آن سو بگردانید( و چیزیکه در وقت بخصوص واجب شده و در غیر آن وقت واجب نیست )مانند س 62 ی 9 یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله یعنی ای گروه مومنین هنگامیکه برای نماز روز جمعه ندا داده شد شتاب کنید برای خواندن نماز، پس بنابراین خواندن نماز جمعه مخصوص بروز جمعه ای و در غیر آن وجوبش ساقط میشود.

وَ مُبَایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَیْنَ مَقْبُولٍ فِی أَدْنَاهُ مُوَسَّعٍ فِی أَقْصَاهُ.

( و آن کتاب بین چیزهایی که حرام شده است فرق گذارده: پس کسیکه گناه کبیره ای مرتکب شود او را بعذابها و آتشها وعده داده )مانند س 4 ی 93 و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها یعنی هر که از روی عمد مومنی را بکشد کیفر او جهنم است و در آنجا جاوید خواهد بود( و کسیکه گناه صغیره ای کند آمرزش را برای او مهیا نموده)مانند س 13 ی 6 ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم یعنی پروردگار تو صاحب آمرزش است مردم را برای ظلم و ستم که کرده اند، و ظلمی که آمرزیده شود همان گناه صغیره است( و نیز مطالب آن کتاب دائر است) بر چیزیکه کم آن مورد قبول است و بسیار آن شایسته و پسندیده و تحمیلی هم نشد (مانند س 73 ی 20) فاقروا ما تیسر من القران یعنی آنچه را میسر است از قرآن بخوانید پس کم خواندن آنرا مورد قبول قرار داده است و بسیار خواندنش را باختیار واگذارده که اگر کسی آنرا ترک کرد چیزی بر او نیست).

و منها فی ذکر الحج.

قسمتی از این خطبه در بیان حج است.

وَ فَرَضَ عَلَیْکمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ یَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ یَأْلَهُونَ إِلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ .

(و اشاره ببعضی اسرار بنای کعبه و اعمال حج گزاران و اینکه زیارت آن برای کسیکه متمکن به رفتن آنجا باشد واجب است) خداوند متعال حج بیت الحرام (حج خانه ای که بر واردین به آنجا از چیزها حرام شده) را بر شما واجب گردانید، و آنرا قبله مردم قرار داد، حج گزاران در آنجا وارد میشوند مانند ورود چهارپایان (ازدحام ایشان در آن خانه برای درک ثواب مانند ازدحام چهارپایان تشنه است بر سر آب) و اشتیاق دارند آمدن به آنجا را مانند اشتیاق کبوتران (به آشیانه خود) .

وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِکتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ یُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ یَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ .

خداوند سبحان آنخانه را برای فروتنی مردم در مقابل عظمت و بزرگیش و برای تصدیق آنان بعزت و سلطنتش علامت و نشانه قرار داد و برگزید از بندگان خود شنوندگانی را که اجابت کردند دعوت او را (برای رفتن به آنجا، چنانکه در قرآن کریم س 22 ی 27 میفرماید: و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق یعنی ای ابراهیم در میان مردم فریاد کن و ایشانرا به حج کردن دعوت نما، بخانه ای که تو بناء کرده ای مردمان پیاده و سواره از هر راه دوری می آیند و اگر چه مرکب ایشان شتر ضعیف و لاغر باشد) و فرمان او را تصدیق کرده انجام دادند و در جای پیغمبران ایستاده خود را بملائکه که عرش خدایتعالی را طواف میکنند تشبیه نمودند، سود بسیاری در بازرگانی بندگی و پرستش حقتعالی (بوسیله سرمایه ایمانی) بدست می آورند، و میشتابند و از هم پیشی میگیرند (برای رسیدن) نزد وعده گاه آمرزش او.

جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِینَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ کتَبَ عَلَیْکمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ.

خداوند سبحان آن خانه را علامت و نشانه اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد و حج آنرا واجب کرد و احترامش را لازم دانست و رفتن به آنجا را امر کرد، پس (در قرآن کریم س 3 ی 97) فرمود: حج بیت الحرام حق خدایتعالی است بر مردم (و ادای آن حق واجب است) بر کسیکه رفتن آنجا را توانایی داشته باشد و هر که کافر شود(در صورت استطاعت امر الهی را انجام ندهد) بخدایتعالی زیانی وارد نیاورده چون خداوند بی نیاز است از همه جهانیان (به ایمان و عبادت بندگان حاجت ندارد، پس زیانرا کسی برد که نافرمانی کند).