مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیَّامِ وَ رَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایَا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ الْأَمْوَاتِ .
از پدرى که نزدیک به نیستى و مرگ است، به (گذشت و سختیهاى) زمان اعتراف کننده، پشت کرده بعمر و زندگى (زیرا سنّ مبارک آن حضرت از شصت تجاوز کرده بود و شصت نصف عمر طبیعىّ است و چون کمتر کسى عمر طبیعىّ را دریابد، و اگر هم بعمر طبیعىّ برسد پس بعد از شصت سال هر چه بماند کمتر از گذشته است، بنابر این بعد از شصت سال شخص بعمر پشت کرده) تسلیم به (گرفتاریهاى) روزگار، بد بین بدنیا، ساکن در خانه هاى مردگان، کوچ کننده از آنها فردا (روز مرگ نزدیک) به فرزند آرزو کننده آنچه (هدایت و راهنمائى مردم که) در نمى یابد، رونده براه نابود شدگان (مرده ها) هدف بیماریها (ى گوناگون) و در گرو روزگار، و آماجگاه مصیبتها و اندوه ها، و بنده دنیا (گرفتار رفتار ناهنجار آن) و سودا کننده (سعادت و نیکبختى خوبان و شقاوت و بدبختى بد کرداران) سراى خدعه و فریب و وام دار نابودیها (بیماریها و پیشآمدهاى مرگ آور که مانند بستانکار تا وام خود را از بدهکار نگیرد دست بر ندارد) و گرفتار مرگ (که رهائى از آن ممکن نیست) و هم سوگند رنجها، و همنشین اندوهها (زیرا چون شخص از رنج و اندوه جدا نمى شود مانند آنست که با آنها هم سوگند و همنشین است) و نشانه آفتها و دردها، و بخاک افتاده خواهشها، و جانشین مردگان (که بآنان خواهد پیوست).
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیَا عَنِّی وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَیَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَیَّ مَا یَزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَایَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی .غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی فَصَدَفَنِی رَأْیِی وَ صَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ وَ صَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدٍّ لَا یَکُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا یَشُوبُهُ کَذِبٌ .
پس از این، در آنچه دانستم از پشت کردن دنیا از من، و سرکشى روزگار بر من، و رو آوردن آخرت بمن، چیزى است که مرا از یاد غیر و کوشش بآنچه پى من است (از خانه و دارائى و فرزند)باز مى دارد (زیرا در چنین هنگام سزاوار نیست که از کسى یاد کرده یا غمّ چیزى خورم، بلکه بایستى در صدد فضایلى که موجب سعادت و نیکبختى است باشم) ولى چون اندوه من- نه اندوههاى مردم- بمن منحصر گردید (هرگاه جز کار خود و هر اندوه جز اندوه خود را از یاد بردم) پس اندیشه ام مرا درست پنداشته از آرزو و خواهش نفس باز داشت، و حقیقت کار من (کوچ از دنیا) را آشکار ساخت، پس وادار نمود مرا به کوشش و تلاشى که در آن بازیچه نیست، و براستى که آمیخته به دروغ نمى باشد (خلاصه چون دیدم دنیا بمن پشت کرده و بایستى آماده سفر آخرت شوم، هر اندیشه اى جز اندیشه کار خود را دور ساختم، ولى از آنجا که) .
وَ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکَتَبْتُ إِلَیْکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ.
ترا جزئى از خود یافتم (چون فرزند پاره اى از شخص است) بلکه تمام خود یافتم (چون جاى او گرفته نامش را باقى دارد) بطوری که اگر چیزى بتو رو آورد مانند آنست که بمن رو آورده است، و اگر مرگ ترا دریابد مانند آنست که مرا دریافته (خلاصه اندیشه ام در کار تو مانند اندیشه در کار خویش است) و در اندوه افکند مرا کار تو بطوریکه کار خودم مرا در اندوه مى افکند، پس (به این جهت) این نامه را براى تو نوشتم در حالیکه بآن پشت قوىّ کردم (وصیّت نامه اى که اگر بآن عمل نمائى خاطرم آسوده باشد) اگر باقى باشم براى تو یا بمیرم.
فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ .
پس اى پسرک من ترا وصیّت و سفارش می کنم به پرهیزکارى و ترس از خدا، و به ملازمت امر و فرمان او، و به آباد داشتن دل خود بیاد او (زیرا یاد خدا کمال نفس است، چنانکه ساختمان کمال خانه است) و به چنگ زدن به ریسمان (طاعت و پیروى) او، و کدام سبب و رشته اى از سبب و رشته بین تو و خدا استوارتر مى باشد اگر بآن دست اندازى.
أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ .
دلت را به موعظه و اندرز (علم و حکمت و یاد آخرت) زنده دار، و بزهد و پارسائى (دل نبستن بدنیا) بمیران، و بیقین و باور (ایمان بخدا و رسول) توانائى ده، و به حکمت (دانستن احکام الهىّ) روشن نما، و بیاد آورى از مرگ ذلیل و خوار گردان (پیرو هوا نباش) و به اقرار بفناء و نیست شدن (دنیا) وادار (تا نپندارد که سراى جاوید است) و به بدیها و دردهاى دنیا بینا کن (تا بآن اعتماد ننماید) و بهجوم آوردن روزگار (پیش آمدهاى ناگوار) و زشت گردى شبها و روزها (ناهموارى و نگشتن آنها بر خواهش و آرزوى شخص) بترسان، به اخبار گذشتگان (چگونگى سرگذشتشان) آشنا کرده و به یادش آور آنچه به پیش از تو از پیشینیان رسیده است.
وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا .فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ .
و در سراها و باز مانده ها و نشانه هاى ایشان گردش کن، پس ببین چه کردند، و از چه جائى انتقال یافتند، و کجا فرود آمده جا گرفتند، خواهى یافت ایشان را از دوستان جدا شده و در سراى تنهائى فرود آمده اند، و چنانست که تو در اندک زمانى یکى از آنان خواهى بود.
فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلَالِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ .
پس منزل و آرامگاه خود را (بسبب کردارهاى شایسته) درست کن، و آخرتت را به دنیاى خویش مفروش، و در چیزیکه نمى دانى سخن مگو، و در آنچه بتو مربوط نیست گفتگو مکن، و از (رفتن) راهى خوددارى کن که از گمراهى آن بترسى، زیرا خوددارى در هنگام سرگردانى گمراهى بهتر است از انجام دادن کارهاى ترسناک.
وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَ لِسَانِکَ وَ بَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ .
و به نیکوکارى امر کن تا اهل آن گردى، و بدست و زبانت ناپسندیده را نهى نما، و به تلاش و کوشش خودت جدائى کن از آنکه آنرا بجا آورد، و در راه خدا (با دشمنان دین و نفس امّاره) جهاد کن جهادى که شایسته او است (تا جائى که توانائى دارى از جهاد خوددارى ننما) و در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده باک نداشته باش (در امر بمعروف و نهى از منکر و سائر احکام الهىّ سرزنش کسى مانع انجام وظیفه ات نگردد) و براى (یارى) حقّ هر جا و بهر سختى باشد اقدام کن (از هیچ گونه پیشآمدى رو بر نگردان) و در دین کسب دانش نما (احکام آنرا بیاموز) و خود را به شکیبایى بر نامطلوب عادت ده، و نیکو خوئى است شکیبا بودن در راه حقّ.
وَ أَلْجِئْ نَفْسَکَ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزِیزٍ .وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ وَ أَکْثِرِ الِاسْتِخَارَةَ وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی وَ لَا تَذْهَبَنَّ عَنْکَ صَفْحاً فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ .
و در همه کارها نفس خود را بخداى خویش واگذار، زیرا تو (در این صورت) آنرا وا مى گذارى در پناهگاهى که نگاه دارنده و جلوگیرى که توانا است، و در درخواست نمودن فقط از پروردگارت بخواه (بغیر او رو نیاور) زیرا بخشیدن و نومید ساختن بدست او است، و (در هر کار از خدا) طلب خیر و نیکوئى بسیار کن، و در وصیّت و سفارش من فهم و اندیشه بکار بر، و از آن رو بر مگردان، زیرا نیکوترین گفتار سخنى است که سود دهد (شنونده آنرا بکار برد، نه آنکه بشنود و رفتار ننماید) .
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُهُ .
و بدان نیکوئى نیست در دانائى که (به صاحبش) سود ندهد، و سود برده نمى شود از علمى که آموختن آن شایسته نیست (مانند سحر و جادو و علومى که بر خلاف دستور دین و مذهب است).
أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِوَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ .
اى پسرک من، چون خود را پیر و سالخورده یافتم، و دیدم ناتوانى و سستى من در افزایش است، به وصیّت نمودن خویش براى تو شتافتم، و در آن فضایلى آوردم پیش از آنکه مرگ مرا دریابد و هنوز آنچه در خاطر دارم بتو نرسانده باشم یا در اندیشه ام کوتاهى بیایم چنانکه در تنم کاستى یافته ام یا پیش افتد از من بتو بعضى از خواهشهاى نفس، یا آشوبهاى دنیا (وصیّت کردم پیش از آنکه پیروى از خواهش نفس و دل بستن بدنیا بر تو مسلّط شود، مبادا نصیحت و اندرزهاى مرا نپذیرى) پس مانند شتر سرکش گردى، و دل جوان همچون زمین خالى است: (که تخم در آن نپاشیده باشند) هر تخم که در آن افشانده شود بپذیرد (و آنرا برویاند).
فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ.وَ عُوفِیتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ وَ اسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَیْنَا مِنْهُ .
پس به ادب نمودن تو پرداختم (آداب دین و حکمتها و دانائیها و عبرتها را بتو یادآورى نمودم) پیش از آنکه دلت (بر اثر دوستى دنیا) سخت گردد، و عقل و خردت (به کارهاى بیهوده) گرفتار شود تا با اندیشه تمام خود در کار (خویش) رو آورى بآنچه بى نیاز گردانیده اند ترا آزمایش کنندگان از طلب و آزمایش آن، تا از رنج آزمایش بى نیاز شده و از بکار بردن آن معاف گردى، پس از ادب (بى رنج) بتو رسید آنچه را ما (با رنج بسیار) بآن رسیدیم، و براى تو آشکار است آنچه بر ما تاریک (پنهان) بود (خلاصه آنچه ما در طلب آن رنج بردیم نزد تو به رایگان آمده. باز یادآورى میشود که این سخنان با مقام امامت و عصمت منافات ندارد، زیرا بطور قطع و یقین امام علیه السّلام خود و فرزندش را در اینجا بجاى دیگران گذاشته، و با این فرمایشها هر پدر و فرزندى را سر مشق داده است).
أَیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیْتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ .
اى پسرک من- و اگر چه من عمر (دراز) نکردم (مانند) عمر کسانیکه پیش از من بودند- (ولى) در کارهاى ایشان نگریسته در اخبارشان اندیشه نموده در باز مانده هاشان سیر کردم چنانکه (مانند) یکى از آنان گردیدم، بلکه بسبب آنچه از کارهاى آنها بمن رسید چنان شد که من با اوّل تا آخرشان زندگى کرده ام، پس پاکیزگى و خوبى کردار آنها را از تیرگى و بدى و سود آنرا از زیانش پى بردم، و از هر کارى براى تو پاکیزه آنرا برگزیدم، و پسندیده آنرا خواستم، و نامعلوم آنرا (آنچه سبب سرگردانى است) از تو دور داشتم.
وَ رَأَیْتُ حَیْثُ عَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِی الْوَالِدَ الشَّفِیقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَیْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ ذُو نِیَّةٍ سَلِیمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِیَةٍ وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَیْرِهِ .
و چنان صلاح دیدم- هنگامی کهمرا کار تو وادار ساخت آنچه پدر مهربان را وامى دارد، و آنچه در ادب و تربیت تو بآن تصمیم گرفتم- که ترا ادب و تربیت نمایم و حال آنکه تو رو آورنده اى به زندگى و تازه روزگار را دریافته اى (جوان و نو رسیده اى) و داراى نیّت پاک و نفس پاکیزه هستى، و آغاز کنم، یاد دادن کتاب خدا و تأویل آن و راههاى (حقیقت) اسلام و احکام و حلال و حرام آنرا بتو، در حالیکه براى آموزش تو از کتاب خدا بغیر آن نمى پردازم.
ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ یَلْتَبِسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَى مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلَامِکَ إِلَى أَمْرٍ لَا آمَنُ عَلَیْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللَّهُ فِیهِ لِرُشْدِکَ وَ أَنْ یَهْدِیَکَ لِقَصْدِکَ فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذِهِ .
پس از آن ترسیدم که بر تو اشتباه شود آنچه مردم از روى خواهشها و اندیشه هاشان در آن اختلاف کرده اند مانند آنچه (عقائد و احکامى که) بر آنان اشتباه گردیده، و استوار ساختن آن هر چند میل بیاد آورى آن براى تو نداشتم نیکوتر است نزد من از واگذاشتن ترا بکارى که از هلاک و تباهى آن بر تو ایمن و آسوده نیستم، و امیدوارم که خدا ترا در آن توفیق رستگارى عطاء فرموده و براه راست راهنمائیت فرماید، پس ترا باین وصیّت سفارش مى نمایم.
پس اگر نفس تو سرباز مى زند از اینکه آنچه خویشاوندان تو بر آن گذشتند بپذیرد بدون آنکه بداند همچنان که آنان دانستند باید خواست تو در آن طلب فهم و تحصیل علم و دانائى باشد نه اینکه در شبهات (سخنان درهم و برهم) افتاده در جدل و زد و خوردها فرو روى (اگر نمى خواهى طبق روش پیشینیان رفتار کنى به سخنان گوناگون و کردار گمراهان و گمراه کنندگان اعتناء مکن، بلکه احتیاط و خوددارى را از دست نداده تلاش و جستجو کن تا خود حقیقت را بدست آورى) و پیش از نظر و اندیشه در آن ابتداء کن بکمک خواستن از خداى خود، و برو آوردن باو براى کامروا شدن خویش و تبرک هر بدى که ترا در شکّ و شبهه اندازد، یا به ضلالت و گمراهى رساند.
و بدان اى پسرک من بهترین آنچه تو از وصیّت من فراگیرى پرهیزکارى و ترس از خدا است، و اکتفاء کردن بآنچه خدا بتو واجب گردانیده، و فرا گرفتن آنچه بر آن گذشته اند پیشینیانت از پدران و خویشاوندان نیکویت (مانند ابو طالب، و حمزه سیّد الشّهداء و جعفر طیّار) زیرا ایشان اندیشه بینائى خود را ترک نکردند (در خود نگریسته سعادت و نیکبختى را یافتند) چنانکه تو در فکر و اندیشه اى، پس در نتیجه اندیشه آنان را به فرا گرفتن آنچه شناختند و باز ایستادن از آنچه مکلّف نشده بودند وارد ساخت (آنچه بر ایشان آشکار گشت باور داشته طبق آن رفتار نمودند، و از آنچه مشتبه و نامعلوم ماند دورى گزیدند).
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلَالَةٍ .
پس اگر نفس تو سرباز مى زند از اینکه آنچه خویشاوندان تو بر آن گذشتند بپذیرد بدون آنکه بداند همچنان که آنان دانستند باید خواست تو در آن طلب فهم و تحصیل علم و دانائى باشد نه اینکه در شبهات (سخنان درهم و برهم) افتاده در جدل و زد و خوردها فرو روى (اگر نمى خواهى طبق روش پیشینیان رفتار کنى به سخنان گوناگون و کردار گمراهان و گمراه کنندگان اعتناء مکن، بلکه احتیاط و خوددارى را از دست نداده تلاش و جستجو کن تا خود حقیقت را بدست آورى) و پیش از نظر و اندیشه در آن ابتداء کن بکمک خواستن از خداى خود، و برو آوردن باو براى کامروا شدن خویش و تبرک هر بدى که ترا در شکّ و شبهه اندازد، یا به ضلالت و گمراهى رساند.
فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ .
پس هرگاه باور کردى که دلت صاف و پاک گشته و فروتن و فرمانبردار است، و اندیشه ات کامل گردیده و (از پراکندگى دور و) گرد آمده، و کوشش تو در آن بیک قصد باشد، بنگر و اندیشه کن در آنچه براى تو (در این وصیّت نامه)بیان کردم، و اگر براى تو آنچه دوست مى دارى از آسودگى نظر و اندیشه ات گرد نیامده (دلت پاکیزه و فرمانبر نگشت و اندیشه ات پراکنده بود و قصدهاى گوناگون داشتى) بدان تو مانند شترى که پیش رویش را نبیند در خبط بوده بینا نیستى، و در تاریکى ها (گمراهی ها) مى افتى، و طالب دین نیست کسیکه خبط کرده براه ندانسته رود، یا (حقّ را بباطل) بیامیزد و (در این صورت) درنگ در چنین حال (بعقل و علم) نزدیکتر است.
فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ وَ أَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ وَ أَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ الْمُعَافِی وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ وَ الِابْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ .
پس از پسرک من وصیّت و سفارشم را دریاب، و بدان آنکه مرگ در اختیار او مى باشد زندگى هم در اختیار او است، و آفریننده میراننده است، و نیست کننده باز گرداننده است، و گرفتار کننده رهاننده است (خلاصه در کارها مؤثّرى جز خداى بى همتا نیست) و دنیا پابرجا نمانده مگر بر آنچه خدا براى آن قرار داده از بخششها و آزمایش و پاداش در روز رستخیز، و بر آنچه خواسته از آنچه نمى دانیم.
فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ .فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَ رَزَقَکَ وَ سَوَّاکَ وَ لْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ وَ إِلَیْهِ رَغْبَتُکَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُکَ .
پس اگر چیزى از امور بر تو مشکل شد (نپندار که از روى حکمت و مصلحت نبوده، بلکه) آنرا بر نادانى خود بآن پندار، زیرا تو در نخستین بار آفرینشت نادان بودى پس دانا شدى، و چه بسیار است چیزى که تو به (حکمت و مصلحت) آن نادانى و اندیشه ات در آن سرگردان بوده، و بینائیت در آن گمراه است، پس از آن بآن بینا گردى، پس چنگ زن به (ریسمان رحمت) ایجاد کننده و روزى بخشنده و آفریننده اندام زیبایت، و باید پرستش و بندگیت براى او، و رو آوردنت باو، و ترست از او باشد.
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ ( صلى الله علیه وآله ) فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً فَإِنِّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَةً وَ إِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ وَ إِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ .
و بدان اى پسرک من، کسى خبر نداده از خدا چنانکه پیغمبر، صلّى اللّه علیه و آله، خبر داده است، پس او را پیشرو (سعادت و نیکبختى) خود دانسته، و پیشواى نجات و رهائى (از عذاب و سختیها) قرار ده، و من از نصیحت و اندرز داده بتو (در این باب) کوتاهى نکردم، و تو هرگز در فکر و اندیشه براى (سود) خودت به پایه فکر و اندیشه من براى تو- هر چند سعى و کوشش نمائى- نمى رسى.
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ وَ لَا یَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلْ .
و بدان اى پسرک من، هرگاه براى پروردگارت شریک و انبازى بود پیغمبران او هم براى (راهنمائى) تو مى آمدند، و نشانه هاى پادشاهى و تسلّط او را مى دیدى، و کردار و صفات او را مى شناختى، و لکن خدا یکتا است چنانکه خود را وصف فرموده (در قرآن کریم س 18 ى 110 مى فرماید: أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ یعنى خداى شما خداى یکتا است) کسى با او در پادشاهیش و مخالفت نمى کند، و هرگز از بین نمى رود، و همیشه بوده (ابدىّ و ازلىّ) است.
أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ بِلَا أَوَّلِیَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْیَاءِ بِلَا نِهَایَةٍ عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ .
اوّل است پیش از همه چیزها بى اوّلیّت (اوّل حقیقى است نه عددى، زیرا اگر براى او اوّلیّت باشد مسبوق بعدم و نیستى مى گردد، و محدث و نو پیدا مى باشد، و این صفت شایسته ممکن است نه واجب) و آخر است بعد از همه اشیاء بدون پایان (زیرا اگر براى او پایانى باشد بعدم و نیستى خواهد پیوست، پس واجب الوجود لذاته نخواهد بود) بزرگ است از اینکه ربوبیّت و پروردگارى او بسبب احاطه دلى یا چشمى اثبات شود (برتر است از اینکه دلها بعلم و دانائى یا چشمها به دیدن کنه ذات و صفات او را درک کرده بشناسند، زیرا او هرگز محاط و محدود نگردد).
فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِکَ أَنْ یَفْعَلَهُ فِی صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ کَثْرَةِ عَجْزِهِ و عَظِیمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ فِی طَلَبِ طَاعَتِهِ وَ الْخَشْیَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ یَنْهَکَ إِلَّا عَنْ قَبِیحٍ .
پس چون اوصاف او را (بطوریکه بیان شد) پى بردى بکن چنانکه سزاوار است از چون تویى که بجا آورد با کوچکى قدر و منزلت، و کمى توانائى، و زیادى ناتوانى، و بسیارى نیازمندى به پروردگارش، در طلب طاعت و بندگى، و ترس از عذاب و کیفر، و بیم از غضب و خشم (دور شدن از رحمت) او، زیرا امر نکرده ترا مگر به نیکوئى، و نهى نفرموده است مگر از زشتى (شارح بحرانىّ در اینجا مى فرماید: معتزله در باب مسئله حسن و قبح عقلىّ باین کلام و مانند آن تمسّک نموده اند).
یَا بُنَیَّ إِنِّی قَدْ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أَنْبَأْتُکَ عَنِ الْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِیهَا وَ ضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَیْهَا .
اى پسرک من، ترا از دنیا و چگونگى و از بین رفتن و درگذشت آن آگاه ساختم، و از آخرت و آنچه براى اهل آن در آن سرا آماده گشته با خبر نمودم، و براى تو در امر دنیا و آخرت مثلها زدم تا بآنها عبرت و پند گرفته از آنها پیروى کنى.
إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْیَا کَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِیبٌ فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِیباً وَ جَنَاباً مَرِیعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِیقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِیقِ وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ المَطْعَمِ لِیَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ فَلَیْسَ یَجِدُونَ لِشَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أَلَماً وَ لَا یَرَوْنَ نَفَقَةً فِیهِ مَغْرَماً وَ لَا شَیْءَ أَحَبُّ إِلَیْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ .
مثل کسیکه دنیا را با آزمایش شناخته مانند مثل گروه مسافرینى است که در جاى قحط و تنگى که موافق (آرزو و خواست)ایشان نیست جاى پر آب و گیاه و گوشه سبز و خرّمى را قصد کنند، و رنج راه و دورى یار و سختى سفر و ناگوارى خوراک را بر خود هموار نمایند تا به فراخى سراى خویش و جایگاهشان برسند، پس از آن سختیها درد و آزارى نمى یابند، و در صرف اندوخته (خویش) در آن راه غرامت و تاوان نبینند (آرى رنج و سختى راحت و آسودگى باشد در جائیکه بنده راه او پوید، و زیان و تاوان سود گردد آنرا که وصال جانان جوید) و نیست چیزى خوش آیندتر نزد ایشان از آنچه آنها را بمنزل و جایگاهشان نزدیک نماید.
وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا کَمَثَلِ قَوْمٍ کَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِیبٍ فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِیبٍ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَهَ إِلَیْهِمْ وَ لَا أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا کَانُوا فِیهِ إِلَى مَا یَهْجُمُونَ عَلَیْهِ وَ یَصِیرُونَ إِلَیْهِ .
و داستان کسیکه فریب دنیا خورد (و آخرت را ندیده انگارد) چون داستان گروهى است که در منزل پر آب و گیاه و فراوانى نعمت بودند و موافق (خواست و آرزوى) آنها نبود آمدند بمنزل و جایگاه قحط و تنگى، و هیچ چیزى نزد ایشان نارواتر و سختتر نیست از جدائى جائیکه در آن بودند آنگاه که ناگهان بجاى نو رسیده و بسوى آن مى آیند .
یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ .
اى پسرک من، در آنچه بین تو و دیگرى است خود را تراز و قرار ده، پس براى دیگرى بپسند آنچه براى خود مى پسندى، و نخواه براى دیگرى آنچه براى خود نمى خواهى، و ستم مکن چنانکه نمى خواهى بتو ستم شود، و نیکى کن چنانکه دوست دارى بتو نیکى شود، و زشت دان از خود آنچه را که از دیگرى زشت پندارى، و از مردم راضى و خوشنود باش بآنچه که تو خوشنود مى شوى براى آنها از جانب خود، و آنچه نمى دانى مگو و اگر چه دانسته ات اندک باشد، و آنچه دوست ندارى برایت گفته شود مگو.
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ وَ لَا تَکُنْ خَازِناً لِغَیْرِکَ وَ إِذَا أَنْتَ هُدِیتَ لِقَصْدِکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ .
و بدان گردنکشى و خود بینى ناروا و بر خلاف حقّ و آفت خردها است، پس در کسب معاش خویش تلاش کن و براى دیگرى خزانه دار مباش (با آز مال و دارائى گرد مکن و براى دیگران مگذار) و هرگاه براه راست خویش رسیدى (راه حقّ را یافتى) پس باش در فروتن تر و فرمانبرترین حالات براى پروردگارت.
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ .
و بدان که در جلوت راهى است دور و دراز و بسیار سهمگین، و در آن ترا بى نیازى نیست از طلب نیکى و توشه برداشتن به مقدارى که ترا برساند با سبک بودن پشتت (از بار گران معاصى و نافرمانیها) پس بیش از طاقت و توانائى بر پشت خود بار مکن که سنگینى آن ترا بیازارد (که در راه مانده خود را نتوانى به دیگران برسانى) .
وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ .
و هرگاه نیازمند و درمانده اى را بیابى که توشه ترا بسوى روز رستخیز ببرد و فردا در هنگام نیازمندیت آنرا بتو برساند پس او را غنیمت شمرده توشه خود را بر او بنه، و بسیار باو کمک کن در حالیکه توانا هستى که شاید (روز تنگدستى) او را بطلبى و نیابى.
وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ .
و غنیمت بدان کسی را که در زمان بى نیازیت از تو وام بخواهد تا در روز تنگدستیت بتو پس دهد.
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ مَهْبِطَکَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ .
و بدان که در جلو تو گردنه بسیار دشوارى است، که در آن سبکبار از گرانبار خورسندتر است، و کند رفتار از تندرو زشت و درمانده تر است، و فرودگاه تو در آن راه ناچار بر بهشت است یا بر آتش، پس پیش از رسیدنت (به آن سرا) براى خود پیشروى بفرست (تا برایت جاى آسایش و خرّمى بدست آورد) و پیش از رفتنت منزلى آماده ساز که بعد از مرگ وسیله خوشنود گرداندن نیست، و کسى بدنیا بر نمى گردد (در آنجا کار نیکى نمى توان انجام داد تا از گناه در گذرند و بدنیا باز گشتى نمى باشد تا از کردار زشت توبه نمایند).
وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ وَ تَکَفَّلَ لَکَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُکَ عَنْهُ وَ لَمْ یُلْجِئْکَ إِلَى مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیْهِ وَ لَمْ یَمْنَعْکَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ یُعَاجِلْکَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ یُعَیِّرْکَ بِالْإِنَابَةِ وَ لَمْ یَفْضَحْکَ حَیْثُ الْفَضِیحَةُ بِکَ أَوْلَى وَ لَمْ یُشَدِّدْ عَلَیْکَ فِی قَبُولِ الْإِنَابَةِ وَ لَمْ یُنَاقِشْکَ بِالْجَرِیمَةِ وَ لَمْ یُؤْیِسْکَ مِنَ الرَّحْمَةِ.
و بدان آن خدائى که بدست (قدرت و توانائى) او است خزانه هاى آسمانها و زمین دعاء و درخواست را بتو اجازه داده، و پذیرفتن را ضامن گشته است، و بتو فرموده که از او بخواهى تا ببخشد، و رحمت و مهربانى بطلبى تا مهربانى کند، و بین تو و خود کسی را نگذاشته که او را از تو بپوشد، و ترا ناچار نگردانیده که نزد او شفیع و میانجى ببرى، و ترا از توبه و بازگشت جلو نگرفته اگر بدى کرده باشى، و بکیفر (گناه) تو شتاب ننموده، و رسوایت نکرده آنجا که شایسته رسوا شدن بودى، و در پذیرفتن توبه و بازگشت بتو سخت نگرفت، و بسبب گناه ترا در تنگى نیانداخت، و از رحمت نومید نفرمود.
بَلْ جَعَلَ نُزُوعَکَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً وَ حَسَبَ سَیِّئَتَکَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَکَ عَشْراً وَ فَتَحَ لَکَ بَابَ الْمَتَابِ وَ بَابَ الِاسْتِعْتَابِ فَإِذَا نَادَیْتَهُ سَمِعَ نِدَاکَ وَ إِذَا نَاجَیْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاکَ فَأَفْضَیْتَ إِلَیْهِ بِحَاجَتِکَ وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِکَ وَ شَکَوْتَ إِلَیْهِ هُمُومَکَ وَ اسْتَکْشَفْتَهُ کُرُوبَکَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِکَ وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَیْرُهُ مِنْ زِیَادَةِ الْأَعْمَارِ وَ صِحَّةِ الْأَبْدَانِ وَ سَعَةِ الْأَرْزَاقِ .
بلکه خوددارى ترا از گناه حسنه و کار نیک قرار داد، و سیّئه و کار بد ترا یک گناه و حسنه و کار نیکویت را ده برابر شمرد، و براى تو در توبه و بازگشت و خوشنود ساختن را گشود، پس هر وقت او را بخوانى صدایت را مى شنود، و هرگاه با او مناجات و راز و نیاز کنى راز دلت را میداند، پس خواست خود را باو مى رسانى، و راز دلت را پیشش آشکار مى سازى، و از اندوههایت باو شکایت و درد دل میکنى، و از او چاره گرفتاریهایت را مى خواهى، و بر کارهایت کمک و یارى مى جویى، و از خزانه هاى رحمتش مى خواهى آنچه را که غیر او بر بخشیدنش توانا نیست: از قبیل درازى زندگانیها و درستى تنها و فراخى روزیها .
ثُمَّ جَعَلَ فِی یَدَیْکَ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِیبَ رَحْمَتِهِ فَلَا یُقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِیَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّیَّةِ .
و در دو دست تو کلیدهاى خزانه هایش را نهاده به چیزى که براى تو در آن از درخواست از او اجازه فرموده، پس هرگاه بخواهى بسبب دعاء درهاى نعمتش را بگشائى، و پى در پى رسیدن بارانهاى رحمتش را درخواست نمائى، باید دیر اجابت و پذیرفتن خدا ترا نومید نگرداند، زیرا بخشش باندازه نیّت و تصمیم است (اجابت دعاء بسته بخلوص نیّت و استقامت است).
وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الْإِجَابَةُ لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ .وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِیتَ خَیْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَکَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِیهِ هَلَاکُ دِینِکَ لَوْ أُوتِیتَهُ فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِیمَا یَبْقَى لَکَ جَمَالُهُ وَ یُنْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا یَبْقَى لَکَ وَ لَا تَبْقَى لَهُ .
و بسا اجابت تو بتأخیر افتد تا پاداش براى درخواست کننده بزرگتر و بخشش براى امیدوار بیشتر باشد(چون هر چند در اجابت تأخیر شود درخواست بیشتر گردد و راز و نیاز بهتر کند، پس بیشتر سزاوار عطاء و بخشش شود) و بسا چیزى (از خداوند متعال) درخواست مى نمایى و بتو داده نمى شود و بهتر از آن در دنیا یا آخرت بتو داده میشود، یا اجابت نمى شود براى چیزیکه براى تو بهتر است، و بسا چیزى را مى طلبى که اگر بتو داده شود تباهى دین تو در آن است، پس (بنابر این) باید بخواهى چیزى که نیکوئى آن برایت برقرار و آزار آن از تو برکنار باشد (خلاصه بخواه آنچه را که موجب سعادت و نیکبختى همیشگى است) و (چون بیشتر درخواستها مال و دارائى دنیا است، در نکوهش آن مى فرماید:) مال براى تو نمى ماند، و تو براى آن نخواهى ماند (در آخرت با تو نیست که سود بخشد، و تو در دنیا نمى مانى که از آن بهره ببرى).
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْیَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَیَاةِ وَ أَنَّکَ فِی قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِیقٍ إِلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لَا یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لَا یَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ .
و بدان که تو آفریده شده اى براى آخرت نه براى دنیا، و براى نیستى نه براى هستى، و براى مردن نه براى زندگانى، و تو در جاى کوچ مى باشى، و در سراى موقّت و در راه بسوى آخرت هستى (پس دلبستن به چنین جائى روا نیست) و تو رانده مرگى که گریزنده از آن رهائى نمى یابد، و جوینده آنرا از دست نمى دهد، و ناچار مرگ او را در مى یابد.
فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَیِّئَةٍ قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَیَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ ذَلِکَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ .
پس بر حذر باش و بترس از اینکه مرگ ترا دریابد در وقت گناه کردن که با خود مى گفتى از آن توبه مى نمایم و بین تو و اندیشه ات جدائى اندازد که در این حال خود را تباه ساخته اى (زیرا با چنین اندیشه دور از خردمندى گناه کرده و بکیفر آن گرفتار شده اى).
یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ ذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَکَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَکَ وَ لَا یَأْتِیَکَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَکَ .
اى پسرک من، بیاد مرگ و بیاد پیشآمدهاى بعد از مرگ که ناگاه بآن در آیى بسیارباش، تا وقتى که مرگ نزد تو آید تو خود را آماده نموده و (سلاح خویش را پوشیده) کمر بسته باشى، و مبادا ناگاه مرگ ترا دریابد که (آماده آن نباشى) بر تو غلبه نماید .
وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَکَالُبِهِمْ عَلَیْهَا فَقَدْ نَبَّأَکَ اللَّهُ عَنْهَا وَ نَعَتْ هِیَ لَکَ عَنْ نَفْسِهَا وَ تَکَشَّفَتْ لَکَ عَنْ مَسَاوِیهَا فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسِیمٌ یُسِیمُهَا .
و بترس از اینکه گول بخورى به دلبستگى و اعتماد اهل دنیا بآن و حرص و دشمنى آنان بر سر آن که خداوند ترا از آن خبر داده (در قرآن کریم س 29 ى 64 مى فرماید: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ یعنى زندگانى دنیا فسون و بازیچه اى بیش نیست و اگر بدانند آخرت سراى زندگانى است) و دنیا خود را براى تو وصف نموده، و بدیهایش را آشکار ساخته (رفتارش را در باره دیگران مى بینى) و دنیا خواهان (مانند) سگهاى فریاد کننده و درندگانى شکارجو هستند، بعضى از آنها را از بعضى دیگر بد آمده فریاد کند، و تواناى آنها ناتوانشان را بخورد، و بزرگ آنها بر کوچکشان با زور زیان رساند (و مانند) چهار پائى باشند (که بعضى از آنها) بسته شده اند (مثل کسانیکه بیناى بدین نیستند، ولى بظاهر شرع رفتار نموده از معاصى و گناهان مى پرهیزند، پس آنها چون چهار پائى هستند که چراننده آنرا بسته، چنانکه شارح بحرانىّ فرموده) و بعضى دیگر چهار پائى باشند رها شده که گم کرده اند خردشان را، و در بیراهه سوارند، چهار پایانى هستند سر داده شده براى چراى آفت و زیان در بیابان سخت و دشوار چوپانى ندارند که نگاه داریشان نماید، و نه چراننده اى که بچراندشان .
سَلَکَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا .
دنیا ایشان را براه کورى و گمراهى مى برد، و دیده هاشان را از دیدن نشانه هدایت و رستگارى پوشانده، پس در گمراهى آن سرگردانند، و در نعمت و خوشى آن فرو رفته، و (بر اثر شیفتگى و دل بستن بآن) آنرا پروردگار خود قرار داده اند، پس دنیا با آنان بازى میکند (عقلهاشان را ربود) و ایشان هم با دنیا بازى میکنند (سرگرم به آنند) و آنچه (مرگ و سختیهاى بعد از آن و روز رستخیز که) در پى آنست فراموش کرده اند.
رُوَیْداً یُسْفِرُ الظَّلَامُ کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ یُوشِکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ.
اندکى مداراة کن و مهلت ده تا تاریکى برطرف شود که گویا هودجها رسید (مسافرین وارد شدند) نزدیکست شتابنده بپیوندد (بزودى دلباختگان دنیا به کاروان پیشین که هنوز به جایگاه همیشگى فرود نیامده اند مى رسند، و کیفر کردارشان را خواهند دید).
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَإِنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً .
و بدان اى پسرک من، هر که شتر سوارى او شب و روز را برود پس او را هم مى برد اگر چه خود او راه نرود، و راه را مى پیماید اگر چه در استراحت و آرامش باشد (کنایه از اینکه انسان در دنیا پندارد که ماندنى است غافل از اینکه شب و روز او را اسیر مى دهد تا زندگانیش را بپایان رساند).
وَ اعْلَمْ یَقِیناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ وَ أَنَّکَ فِی سَبِیلِ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ فَخَفِّضْ فِی الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِی الْمُکْتَسَبِ فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ وَ لَیْسَ کُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ وَ لَا کُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ .وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً وَ مَا خَیْرُ خَیْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ وَ یُسْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِعُسْرٍ .
و یقین بدان و باور کن که هرگز به آرزوى خود نخواهى رسید، و هرگز از مرگ خویش نتوانى رست، و تو در راه کسانى هستى که پیش از تو بودند، پس (با این صورت که از مرگ چاره اى نیست) در تلاش (مال و دارائى) مداراة کن و آسان گیر، و در آنچه کسب میشود سعى و کوشش نیکو نما (حریص نباش که نتیجه آن هلاک و تباهى است) زیرا بسا تلاش است که موجب نیستى مال گردد، و نیست هر تلاش کننده اى در یابنده، و هر میانه رو نومید گردیده.
وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً وَ مَا خَیْرُ خَیْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ وَ یُسْرٍ لَا یُنَالُ إِلَّا بِعُسْرٍ .
و گرامى دار نفست را از هر زبونى و پستى هر چند ترا به نعمتهاى بیشمار رساند، زیرا هرگز برابر آنچه از نفس خویش صرف میکنى عوض نخواهى یافت، و بنده دیگرى مباش (بطمع مال و جاه بکسى سر فرود نیاور) که خدا ترا آزاد گردانیده، و چه خوبى دارد نیکوئى (مال و جاهى) که نرسد مگر به بدى (ریختن آبرو نزد دیگرى) و چه سودى دارد گشایشى که بدست نمى آید مگر به دشوارى .
وَ إِیَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَایَا الطَّمَعِ فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ وَ آخِذٌ سَهْمَکَ وَ إِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ .
و بر حذر باش از اینکه شترهاى طمع و از ترا به تندى به آبشخورهاى تباهى ببرند (بر اثر طمع و آز بدنیا و کالاى آن مرتکب حرام مشو که بعذاب الهىّ گرفتار خواهى شد) و اگر توانائى دارى که بین تو و خدا بخشنده اى نباشد چنان خواه (آبروى خود پیش دیگرى مریز) زیرا تو (از خوان دنیا) قسمت خویش را مى یابى، و بهره ات را مى برى و اندک از جانب خداوند سبحان برتر و ارجمندتر است از بسیارى که از خلق او برسد هر چند همه از او است.
وَ تَلَافِیکَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِکَ أَیْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ وَ حِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ وَ حِفْظُ مَا فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ غَیْرِکَ .
و تدارک آنچه از تو بر اثر خاموشیت نرسیده آسانتر است از دریافتنت چیزى را که بسبب گفتارت از دست رفته (زیرا سخن در اختیار تو است تا زمانیکه نگفته باشى، و چون گفتى تو در اختیار آنى، پس خاموشى از پر گوئى بهتر است) و نگاه دارى چیزیکه در ظرف است به استوارى بند آن است (اگر بند مشک سست باشد آب مى ریزد و از بین مى رود، همچنین اگر بند زبان شخص محکم نباشد سخن بیجا از آن بیرون آید و پشیمانى را سودى نیست) و نگاه دارى آنچه در دو دست تو است نزد من بهتر است از خواستن آنچه در دست دیگرى است (مال و دارائى داشتن بهتر از اسرافى است که شخص را بدیگرى نیازمند سازد).
وَ مَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ سَاعٍ فِیمَا یَضُرُّهُ مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ .
و تلخى نومیدى (درویشى) نیکوتر است از دست دراز نمودن بسوى مردم، و کار با عفّت و پاکدامنى خوبتر است از توانگرى با گناه و بزه، و مرد راز خود را بهتر نگاه مى دارد (چون کوشش براى پنهان داشتنش از دیگرى بیشتر است) و بسا کوشش کننده در چیزى است که او را زیان مى رساند، پر گو هرزه گو میشود، و هر که (در کار دنیا و آخرت خویش) اندیشه نماید بینا گردد.
قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ وَ بَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ وَ ظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ .
با نیکوکاران بپیوند تا از ایشان باشى، و از بدان جدا شو تا از ایشان نباشى، بد خوراکى است حرام، و ستم بر ناتوان زشتترین ستمست، جائیکه مداراة و هموارى سختگیرى و درشتى باشد سختگیرى و درشتى مداراة و هموارى است (آنجا که نرمى سود ندهد درشتى پسندیده است، و آنجا که عقل بکار ناید دیوانگى در آن شاید) بسا دارو درد و درد دارو گردد (گاهى مصلحت شخص در درویشى و بیمارى است نه توانگرى و تندرستى) و بسا پند دهد کسیکه نباید پند دهد و پند خواسته شده خیانت کند (بسا دشمن خردمند و دور اندیش یا نادان به سود و زیانت ترا پند دهد، و دوستت خیانت کرده راه نیکوئى را بتو ننماید).
وَ إِیَّاکَ وَ الِاتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً لَیْسَ کُلُّ طَالِبٍ یُصِیبُ وَ لَا کُلُّ غَائِبٍ یَئُوبُ .
و برحذر باش از اعتماد و بستگى به آرزوها، زیرا آرزوها سرمایه احمقها و کم خردان است، و خرد نگاه دارى آزمایشها است (خردمند تجربه و آزمایش را از دست ندهد، و بى خرد زود آنرا فراموش کند) و بهتر تجربه و آزمایشى که نمودى آنست که ترا پند دهد، بشتاب هنگام فرصت داشتن پیش از آنکه فرصت اندوه گردد، هر جوینده اى (آنچه را مى جوید) نمى یابد، و نه هر مسافرى باز آید (دل بدنیا بند و فرصت از دست مده و براى آخرت توشه بردار که فرصت هموار بدست نمى آید و مسافر مرگ باز نگردد) .
وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ وَ لِکُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ .التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ وَ رُبَّ یَسِیرٍ أَنْمَى مِنْ کَثِیرٍ.
و از جمله تباهکارى از دست دادن توشه (تقوى و پرهیزکارى، یا صرف مال در شهوات و خواهشهاى نفس) و تباه ساختن آخرت است، و هر کارى را پایانى است (خردمند کسى است که اندیشه پایان کار نماید) آنچه برایت مقدّر است زود بتو مى رسد (این همه رنج مکش و دین و دنیاى خویش تباه نگردان) بازرگان و سوداگر (که براى بدست آوردن مال و دارائى دریاها و بیابانها مى پیماید) خود را در خطر و تباهى مى اندازد، و بسا (مال) اندک که برکت آن از (مال) بسیار، بیشتر باشد (آنچه پیشه ور و پاکدامن بدست آورد خیر و برکتش در دنیا و آخرت بیشتر از دارائى توانگر بزهکار است).
ولَا خَیْرَ فِی مُعِینٍ مَهِینٍ وَ لَا فِی صَدِیقٍ ظَنِینٍ .سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ قَعُودُهُ وَ لَا تُخَاطِرْ بِشَیْءٍ رَجَاءَ أَکْثَرَ مِنْهُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.
و سودى نیست دریارى کننده پست و خوار (زیرا او اگر توانا بود خود را از ذلّت وخوارى مى رهاند) و نه در دوست متهّم (بنفاق و دوروئى، زیرا اعتماد باو نیست، چون سود خویش جوید و از زیان دوست باک نداشته باشد) زمانه را آسان گیر و هموار دار مادامى که شتر جوان زمانه رام تو است، و خود را بچیزى براى امیدوارى به بیشى آن در خطر و تباهى میفکن (براى زیاده کردن مال و دارائى حرص مزن که بسختیها گرفتار خواهى شد) و بر حذر باش از اینکه شتر سواریت سرکشى کند (بترس از لجاج و ستیزگى که در کار چنان گرفتارت نماید که نتوانى رهائى یافت) .
احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّینِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَیْکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَیْرِ أَهْلِهِ .
و وادار خود را در باره برادر (همکیش و دوست) خود بر پیوستن هنگام جدائى او، و بر مهربانى و دوستى هنگام دورى او، و بر بخشش هنگام بخل و خوددارى او، و بر نزدیکى هنگام دورى نمودن او، و بر نرمى هنگام درشتى او، و بر عذر هنگام بد کارى او (خلاصه در برابر بدیهاى او نیکى کن) بطوریکه مانند آن باشد که تو او را بنده و او بر تو صاحب بخشش است، و بر حذر باش از اینکه آنچه بیان شد در غیر جاى خود بکار برى (با منافق چنین رفتار کنى) یا آنها را در باره کسیکه لیاقت ندارد (اوباش) بجا آورى (چون نیکى با منافق و نا اهل تخم در شوره زار افکندن است).
لَا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِیقِکَ صَدِیقاً فَتُعَادِیَ صَدِیقَکَ وَ امْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِیحَةً وَ تَجَرَّعِ الْغَیْظَ فَإِنِّی لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَ لَا أَلَذَّ مَغَبَّةً .وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ فَإِنَّهُ یُوشِکُ أَنْ یَلِینَ لَکَ وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ .
با دشمن دوستت دوستى مکن که با دوست خود دشمنى کرده اى، و براى برادر (همکیش و دوست) خود پند را خالص و بى آلایش گردان (جز رضاى خدا در اندرز باو قصدى نداشته باش) خواه (اندرز تو نزد او) نیکو باشد یا زشت، خشم را کم کم فرو بر (خود را نگاه دار) زیرا من آشامیدنى شیرین تر و گواراتر از آن در پایان ندیدم، و نرم باش در برابر کسیکه با تو خشم و درشتى میکند، زیرا (نرمى تو او را شرمنده سازد، و) زود باشد که بتو نرمى کند (این در صورتى است که طرف اهل باشد و گر نه در برابر خشم او درشتى باید) و با دشمنت احسان و نیکى کن که آن شیرین تر از (یکى از) دو فیروزى (انتقام و بکیفر رساندن، و گذشت و نیکى کردن) است (فیروزى با نیکى شیرین تر و سودمندتر است از فیروزى انتقام، و این اندیشه اخیار و نیکان است، ولى در نظر اشرار و بدان انتقام و قتل و غارت گوارتر است).
وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِیعَةَ أَخِیکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِیَّةً یَرْجِعُ إِلَیْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ یَوْماً مَا .وَ مَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ وَ لَا تُضِیعَنَّ حَقَّ أَخِیکَ اتِّکَالًا عَلَى مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فَإِنَّهُ لَیْسَ لَکَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ .وَ لَا یَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِکَ.
و اگر خواستى از برادر (همکیش و دوست) خود قطع کرده ببرى، پس جاى مقدارى از دوستیت را باقى گزار که آن دوست بتواند بآن باز گردد اگر روزى از روزها آن دوستى براى او پیش آید (هنگام دورى جستن یا زد و خورد با دوست هر سخنى باو مگو و هر کارى مکن، بلکه جاى آشتى باقى گذار تا در موقع پشیمانى هر یک از شما بکار آید) و هر که بتو گمان خیر و نیکى برد گمانش را راست پندار (چون ترا نیک دانستهو چشم نیکى بتو دوخته، ترک خیر و نیکى ناروا است) و البتّه حقّ برادر را تباه مگردان باعتماد و بستگى به دوستى که بین تو و او است که برادرت نیست کسیکه حقّ او را تباه سازى، و باید اهل بیت و نزدیکانت نسبت بتو بد بختترین مردم نباشند (نزدیکانت ببخشش و نیکى تو از دیگران سزاوارترند، چنانکه گویند: چراغى که خانه را باید بر مسجد نشاید) .
وَ لَا تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ عَنْکَ وَ لَا یَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَى عَلَى قَطِیعَتِکَ مِنْکَ عَلَى صِلَتِهِ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَى الْإِسَاءَةِ أَقْوَى مِنْکَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ لَا یَکْبُرَنَّ عَلَیْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّهُ یَسْعَى فِی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ وَ لَیْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ .
و البتّه آشنائى مکن با کسیکه از تو دورى جوید (چون آشنائى با کسیکه نمى خواهد موجب سر شکستگى شخص و ستم کردن بر خود مى باشد) و باید بریدن برادرت (همکیش و دوستت) بر پیوستن تو با او و بدى کردنش بر نیکى تو تواناتر نباشد (خلاصه هر چه او اسباب جدائى فراهم سازد تو موجبات پیوستگى پیش آور) و باید ستم ستمگر بر تو بزرگ نیاید، زیرا او به زیان خود (کیفرى که براى ستمگران مقرّر گشته) و سود تو (پاداشى که به شکیبایی بر ظلم و ستم وعده شده) کوشش مى نماید، و پاداش کسیکه ترا شاد گردانده آن نیست که تو او را اندوهگین سازى.
وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْکَ فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ یَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ .
و بدان اى پسرک من، روزى دو گونه است: روزى که تو آنرا مى جویى، و روزى که ترا مى جوید که اگر بسوى آن نرفته باشى بتو خواهد رسید، چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى و تنگدستى و ستم و سختگیرى هنگام بى نیازى (روش مردمان فرومایه آنست که چون نیازمند باشند فروتنى کنند، و چون بى نیاز شوند درشتخویى و سرکشى نمایند، و خداوند در نکوهش آنان در قرآن کریم س 70 ى 19 مى فرماید: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ى 20 إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ى 21 وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً یعنى انسان حریص و ناشکیبا آفریده شده است، چون او را زیان رسد بسیار بى قرارى کند و چون خیر و نیکوئى «مال و دارائى» باو رو آورد «از نفاق و بخشش در راه خدا» سخت خود را باز دارد) سود تو از دنیایت آنست که جاى (همیشگى یعنى آخرت) خود را بآن اصلاح کنى (و غیر آن آنچه بکار برى یا بعد از خویشتن بگذارى بتو سود نرسانده دستگیرى ننماید) و اگر زارى میکنى بر آنچه از دو دستت بیرون رفته پس زارى کن بآنچه بتو نرسیده است (همان طورى که زارى بر آنچه بتو نرسیده سودى ندارد زارى بر آنچه از دستت رفته بى فایده است، بنابر این بایستى به پیشآمد راضى بوده براى کالاى دنیا افسرده نشد) دلیل آور بر آنچه که نبوده بآنچه که بوده است (از آنچه مى بینى بآنچه ندیده اى پى بر تا از بینایان و کار آگهان باشى) زیرا امور (دنیا) مانند یکدیگرند.
وَ لَا تَکُونَنَّ مِمَّنْ لَا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلَّا إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلَامِهِ فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالْآدَابِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ الصَّدِیقُ مَنْ صَدَقَ غَیْبُهُ وَ الْهَوَى شَرِیکُ الْعَمَى .
و باید از کسانى نباشى که پند دادن بآنها سود نرساند مگر هنگامى که به آزردن و رنجاندنشان بکوشى، زیرا خردمند به ادب و یاد دادن پند مى آموزد، و چهار پایان پیروى نمى کنند مگر بکتک، اندوه هائى که بتو رو آورد با اندیشه هاى شکیبائى و نیک باورى (به خداى تعالى) از خود دور کن (بآنچه خدا خواسته تن ده که سعادت و نیکبختى تو در آنست) هر که راه راست و میانه را بگذاشت از حقّ دورى گزیده و بخود ستم روا داشته است، دوست به منزله خویش است (آنچه در باره خویشاوند رعایت میکنى در باره او نیز باید بکار برى) دوست کسى است که نهانیش راست باشد (آنچه در حضور اظهار مى نماید در غیاب هم چنان کند، و گر نه منافق و دو رواست که به مصلحت خود دوست جلوه مى نماید) و هوا و خواهش شریک کورى است (همانطور که نابینا چیزى نمى بیند، شیفته هوا هم بکور دلى نیک و بد و سود و زیان خویش نشناسد).
وَ رُبَّ بَعِیدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِیبٍ وَ قَرِیبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِیدٍ وَ الْغَرِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ حَبِیبٌ مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَى لَهُ .وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ مَنْ لَمْ یُبَالِکَ فَهُوَ عَدُوُّکَ قَدْ یَکُونُ الْیَأْسُ إِدْرَاکاً إِذَا کَانَ الطَّمَعُ هَلَاکاً لَیْسَ کُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لَا کُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ .
بسا دور نزدیکتر از نزدیک و بسا نزدیک دورتر از دور است (بسا بیگانه سود رساند و خویشاوند زیان) و غریب و دور از وطن کسى است که او را دوست نبوده (هر چند در وطن باشد) کسی که از حقّ (گفتار راست و کردار درست) بگذرد راهش تنگ است (کنایه از اینکه راه حقّ راهى است فراخ و آسان با نشانه هاى هویدا، و راه باطل راهى است تنگ و ترسناک) و هر که بر قدر و مرتبه خویش سازش داشته باشد براى او پاینده تر مى ماند، و استوارترین سبب و ریسمانى که فرا گرفته و بآن چنگ زنى سببى است که بین تو و خدا باشد (هر که به ریسمان خدا چنگ زند از هر کسى بى نیاز گردد) و هر که در باره تو بى پروا باشد (سود و زیانت را یکسان شمارد) دشمن تو است، گاه باشد که بدست نیامدن دریافتن است هنگامی که طمع و آز تباه کننده باشد (بسا شخص بچیزى طمع دارد که باعث زیان و بدبختى او است و نومیدى از آن چیز مانند آنست که دریافته است) هر رخنه (زشتى) آشکار نمى گردد (سزاوار نیست آشکار نمائى) و هر فرصتى دریافته نمى شود (پس آنرا غنیمت شمار و از دست مده) و بسا بینا (خردمند) که در راه راست خود خطاء کند، و کور (بى خرد نادان) که راه رستگاریش را بیابد (بدان کار بعقل و تدبیر نیست، بلکه بتوفیق خداوند است، پس به رأى و اندیشه و بینائى خود مغرور نبوده و در کارها به حقّ تعالى اعتماد داشته باش).
أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ .لَیْسَ کُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ .
بدى را بتأخیر انداز، زیرا هر زمان بخواهى بسوى آن مى توانى شتافت، و (سود) بریدن و جدائى از نادان برابر است با پیوستن به خردمند، هر که زمانه را ایمن و آسوده پندارد زمانه باو خیانت کند، و هر که آنرا بزرگ شمارد او را ذلیل و خوار گرداند (پس خردمند کسى است که از آن ایمن و آسوده نبوده دل بآن نبندد و آنرا خوار شمارد تا هر بدى که بیند بر خلاف توقّع نداند) هر که تیر بیندازد به نشانه نمى رسد (هر که کوشش نمود و بمقصود نرسید نباید اندوه بدل راه دهد، بلکه به خواسته خدا و مقدّر او باید راضى باشد) هر گاه (اندیشه و کردار) پادشاه تغییر کند (اوضاع و احوال) زمانه تغییر مى نماید (ابن ابى الحدید در اینجا مى نویسد: انوشیروان عمّال و کار گردانان مملکت را گرد آورد و در دست خود مرواریدى مى گردانید، پس گفت: هر که بگوید: چه چیز به مزروعات مملکت بیشتر زیان مى رساند، این مروارید را در ذهن او نهم، یکى گفت: آمدن ملخ، دیگرى گفت: نرسیدن آب، دیگرى گفت: نیامدن باران، دیگرى گفت: وزیدن باد جنوب و نوزیدن باد شمال یعنى اختلاف هواء، آنگاه بوزیر خود گفت: تو بگو که گمان مى برم عقل تو با عقل همه رعیّت برابرى کند یا افزون باشد، وزیر گفت: تغییر اندیشه سلطان در باره رعیّت، و تصمیم به بدرفتارى و ستم بر آنان، انوشیروان گفت: آفرین باین هوش که پدران و اجداد من ترا شایسته دانسته اند، و آن مروارید در دهن وزیر نهاد) پیش از راه از همراه و پیش از خانه از همسایه بپرس.
إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلَامِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِکَوَ إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ وَ اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ .
بپرهیز از اینکه سخن خنده آور بگوئى هر چند آنرا از غیر نقل کنى (چون موجب کوچک شدن شخص است پیش مردم) و بپرهیز از مشورت و کنگاش با زنها، زیرا اندیشه ایشان رو به ناتوانى و تصمیمشان رو به سستى است، و با حجاب و پوشاندن چشمهاى آنها را از دیدار باز دار (مگذار بیرون رفته چشمشان بر مردم افتد) زیرا سخت گرفتن حجاب (پوشیدگى و آراستگى) براى ایشان پاینده تر است (هر چند در حجاب باشند از تباهکاری ها محفوظند) و بیرون رفتن اینان بدتر نیست از آوردن تو کسی را که از جهت ایشان اعتماد و اطمینانى باو نمى باشد (خواه مرد یا زن، زیرا گاهى فساد آوردن بعضى از مردم به خانه بیش از بیرون شدن زنان است، و گاهى فساد آمدن بعضى از زنان نزد ایشان بیش از مردان است) و اگر مى توانى کارى کن که غیر ترا نشناسند.
* وَ لَا تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لَا تَعْدُ بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لَا تُطْمِعْهَا فِی أَنْ تَشْفَعَ لِغَیْرِهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ .
و مسلّط مکن زن را بآنچه باو مربوط نیست، زیرا زن (چون) گیاهى است خوشبو نه کار فرما (پس او را از انجام امور باز دار) و در گرامى داشتن او از آنچه مربوط باو است تجاوز مکن، و او را بطمع مینداز که شفاعت دیگرى کند، و بپرهیز از اظهار غیرت و بدگمانى در جائیکه نباید غیرت بکار برد (در باره زن پاکدامن بد گمان و به اندک چیزى آشفته مشو) زیرا این کار زن درست را به نادرستى، و زنى را که (از ناشایسته) آراسته است بدو دلى و اندیشه (در آن کار) وامى دارد (زنى که بکار ناشایسته اهمیّت دهد بر اثر نسبت دادن ارتکاب آن در نظر او آسان شود و ممکن است آنرا بجا آورد).
وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِکَ .وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ .
و براى هر یک از زیر دستان و کارکنان خود کارى تعیین کن تا (اگر آنرا انجام نداد) او را نسبت بهمان کار مؤاخذه و باز پرسى کنى، زیرا این روش سزاوارتر است تا اینکه کارهایت را بیکدیگر وا نگذارند، و خویشانت را گرامى دار، زیرا آنان بال و پرتو هستند که با آن پرواز میکنى، و اصل و ریشه تو مى باشند که بایشان باز مى گردى (از آنان کمک گرفته و بآنها سرفرازى) و دست (یاور) تو هستند که با آن (بر دشمن) حمله میکنى (و پیروز مى گردى).
اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِینَکَ وَ دُنْیَاکَ وَ اسْأَلْهُ خَیْرَ الْقَضَاءِ لَکَ فِی الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلَامُ .
دین و دنیاى ترا نزد خدا امانت مى سپارم (که حفظ نموده از هر پیشآمد بدى نگاه دارد) و بهترین قضاء خواسته او را اکنون و آینده و در دنیا و آخرت براى تو از درخواست مى نمایم، و درود بر آنکه شایسته است.