أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ کَتَمْتُمَا أَنِّی لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِی وَ لَمْ أُبَایِعْهُمْ حَتَّى بَایَعُونِی وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَایِعْنِی لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ فَإِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی طَائِعَیْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِیبٍ وَ إِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی کَارِهَیْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِی عَلَیْکُمَا السَّبِیلَ بِإِظْهَارِکُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِکُمَا الْمَعْصِیَةَ .

پس از حمد خدا و درود بر پیغمبر اکرم، شما مى دانید با اینکه پوشانده اید که من قصد مردم نکردم (خواستار بیعت نبودم) تا اینکه قصد من کردند (بیعت با مرا خواستند) و (براى بیعت بستن) دست بسوى آنان دراز ننمودم تا اینکه ایشان دست پیش من دراز کردند، و شما از جمله کسانى بودید که قصد من کرد و بیعت نمود، و مردم با من بیعت نکردند بجهت تسلّط و غلبه (که داشته باشم) و نه بجهت مال و دارائى موجود (که طمع بآن کرده باشند، بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سویم دراز کردند) پس اگر شما با من باختیار بیعت نموده پیمان بستید (از شکستن آن) برگردید تا زود است (از این کار زشت) توبه و بازگشت بسوى خدا نمائید، و اگر با بى میلى پیمان بستید به آشکار ساختن طاعت و فرمانبرى (بیعت نمودن) و معصیت و نافرمانى در نهان (بى میلى به پیمان بستن) براى (بازخواست نمودن) من بر خود راه گشودید (تا از شما بپرسم چرا بى اکراه و زور بیعت نمودید اگر در باطن بى میل بودید) .

وَ لَعَمْرِی مَا کُنْتُمَا بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِینَ بِالتَّقِیَّةِ وَ الْکِتْمَانِ وَ إِنَّ دَفْعَکُمَا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلَا فِیهِ کَانَ أَوْسَعَ عَلَیْکُمَا مِنْ خُرُوجِکُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِکُمَا بِهِ .

و به جانم سوگند (که بمیل و رغبت براى مقصد نادرستى که داشتید با من بیعت نمودید و اکنون که بآن نرسیدید پیمان شکستید، زیرا) شما به تقیّه و ترس و اظهار بى میلى ننمودن در باره بیعت با من از مهاجرین سزاوارتر نبودید (زیرا شما از آنان تواناتر بودید و تسلّط و زور بشما کمتر بود) و نرفتن شما زیر بار بیعت پیش از آنکه در آن داخل شوید از پیمان شکنى پس از پذیرفتن تان بر شما آسانتر بود.

وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّی قَتَلْتُ عُثْمَانَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَکُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی وَ عَنْکُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ ثُمَّ یُلْزَمُ کُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ فَارْجِعَا أَیُّهَا الشَّیْخَانِ عَنْ رَأْیِکُمَا فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلَامُ .

و (بهانه اى که براى پیمان شکنى خود آماده کرده اید آنست که) گمان نموده اید من عثمان را کشته ام (و شما به خونخواهى او در صدد جنگ با من برآمده اید) پس بین من و شما از اهل مدینه کسانى (مانند محمّد ابن مسلمه و اسامة ابن زید و عبد اللّه ابن عمر) که از من و شما کناره گرفته اند (و هیچ یک را یارى نمى نمایند) هستند (که گواهى بدهند و بگویند کشنده عثمان کیست) پس (اگر ایشان گفتند عثمان را کى کشته) هر کدام (از ما طبق گواهى که در باره او بدهند) الزام میشود به اندازه اى که در این کار داخل بود زیر بار رود (و از او خونخواهى شود، و شکّ نیست که اگر حکم مى دادند معلوم مى شد که باعث کشتن عثمان طلحه و زبیر بودند، و امام علیه السّلام از آن مبرّى است) پس اى پیر مردان از اندیشه خود برگردید (به نادرستى بهانه نگرفته از جنگ و خونریزى دست کشید) زیرا اکنون بزرگترین پیشآمد شما ننگ (در دنیا) است پیش از آنکه (این) ننگ و آتش (روز رستخیز) با هم گرد آیند (اگر در باره شما بگویند: پشیمان شده توبه و بازگشت نمودند بهتر است از اینکه اصحاب پیغمبر اکرم بسبب مخالفت با امام زمان خود بعذاب الهىّ گرفتار شوند که در اینجا ننگ و آتش با هم گرد آمده اند) و درود بر شایسته آن.