فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ .
بالت را براى ایشان (اهل مصر) بخوابان (با همگان فروتن باش) و پهلویت را برایشان هموار دار (کارى کن که همه کس از رفتارت سود برد) و بآنان گشاده رو باش (با زیر دستان ترش روئى مکن) و آنها را بنگریستن زیر چشمى و خیره شدن در رو یکنواخت بدار (مساوات و برابرى را مراعات کرده بین خرد و بزرگ تفاوت مگزار و ثروتمندان و بزرگان را بر زیر دستان و مستمندان امتیاز نداده با همه یکسان باش) تا بزرگان بظلم و ستم تو (دورى از درستکارى) به سودشان طمع ننمایند(نسبت به زیر دستان ستم روا ندارند) و ناتوانان از عدل و درستکارى تو نومید نگردند.
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَ الْکَبِیرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ .
زیرا خداى تعالى، اى گروه بندگان او (در روز رستخیز) از کردار کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان شما پرسش مى نماید، پس اگر عذاب کند (شما را به آتش بسوزاند) شما (از هر کس بخود) ستمکار ترید (چون معصیت و نافرمانیتان سبب آن گردیده) و اگر ببخشد بسیار کریم و بزرگوار است.
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ فَشَارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ یُشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ .
و اى بندگان خدا بدانید، پرهیزکاران (سود) دنیاى گذرنده و (سود) آخرت آینده را بردند، پس با اهل دنیا در (سود) دنیاشان شریک شدند، و اهل دنیا در (سود) آخرت آنها شریک نگشتند، در دنیا در بهترین منزل جا گرفتند، و نیکوترین خوردنى را خوردند (چون دنیا پرستان براى سکنى رنج نبرده و براى خوردن بسختى نیافتادند، به این جهت هر جا سکنى گرفتند بهترین جا و هر چه خوردند نیکوترین خوردنى بود) پس از دنیا بهره اى بردند که خوشگذران بردند، و کامى گرفتند که گردنکشان گرفتند (از راه حلال دارائى و نعمت یافته بدستور خدا و رسول صرف و آخرت خود را آباد کردند، و کمال لذّت و خوشى دنیا را بدست آوردند) .
ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ .أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ تَیَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِیرَانُ اللَّهِ غَداً فِی آخِرَتِهِمْ لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لَا یَنْقُصُ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنْ لَذَّةٍ .
پس از دنیا (بآخرت) رفتند با توشه اى که (آنان را بمقصد) مى رساند و با سوداگرى که سود (نیکبختى) دارد: به خوشى پارسائى دنیا در دنیاشان رسیدند، و یقین داشتند که فردا در آخرت در جوار خداوند هستند (رحمت حقّ تعالى بآنان مى رسد، بطورى) که خواستشان ناپذیرفته نمى گردد، و بهره شان از خوشى و آسایش کم نمى شود.
فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ یَأْتِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ بِخَیْرٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداًفَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا.
پس اى بندگان خدا (از پرهیزکاران پیروى نموده به دنیاى نابود شدنى دل نبندید، و) از مرگ و نزدیک بودن آن بترسید، و ساز و برگ آنرا آماده دارید (کارى کنید که چون مرگ رسد دل واپس نباشید) زیرا مرگ با امر بزرگ خطرناک مى آید (براى نیکوکاران) خیر و نیکوئى مى آورد که هرگز با آن بدى نیست، یا (براى بد کرداران) شرّ و بدى در بردارد که هرگز با آن خوبى نمى باشد پس چه کسى نزدیکتر است ببهشت از کسیکه کار بهشت کند، و کى نزدیکتر است به دوزخ از آنکه کار دوزخ نماید.
وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ وَ الدُّنْیَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُمْ .
و شما رانده هاى مرگ هستید، اگر بایستید شما را مى گیرد، و اگر از آن بگریزید شما را مى یابد (چنانکه در قرآن کریم س 4 ى 78 مى فرماید: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ یعنى هر جا بوده مرگ شما را دریابد اگر چه در قلعه ها و حصارهاى بلند استوار باشید) و مرگ از سایه شما بشما همراه تر است (آنى از شما جدا نشود) مرگ به موهاى پیشانى شما بسته شده (از آن رهائى نمى یابید) و دنیا از پى شما پیچیده میشود (مانند بساطى است که پس از گذشتن شخص آنرا مى پیچند).
فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِیدٌ دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَةٌ .
پس (این همه بکار آخرت بى اعتناء نبوده) بترسید از آتشى که گودى و گرمى آن بى اندازه، و عذاب و گرفتارى آن تازه است (چنانکه در قرآن کریم س 4 ى 56 مى فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً یعنى آنانکه به نشانه هاى ما «پیغمبر اکرم و قرآن کریم» نگرویدند بزودى آنان را در آتشى اندازیم که چون پوستهاشان سوخته شود آنها را تبدیل به پوستهاى دیگر نماییم تا آنکه عذاب و بدبختى را بچشند، بتحقیق خداوند «بعذاب ایشان» توانا و دانا است) سرائى است (دوزخ) که در آن رحمت و مهربانى نیست، و درخواست پذیرفته نمى گردد، و غمّ و اندوه برطرف نمى شود (چنانکه در قرآن کریم س 43 ى 74 مى فرماید: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ ى 75 لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ ى 76 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ى 77 وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ، قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ یعنى گناهکاران در عذاب و گرفتارى دوزخ جاویدند، عذاب از ایشان سست و کم نگردد و آنها در آن عذاب و سختى «از رحمت خدا» نومیدند، و ما «با عذاب» بآنها ستم نکردیم و لکن آنان بخود ستم کردند «که در دنیا بر خلاف دستور خدا و رسول که موجب نیکبختى آخرت بود رفتار نمودند» و زمامدار و نگهبان دوزخ را بخوانند که از پروردگار خود بخواه تا بر ما حکم فرماید «ما را بمیراند تا از این عذاب برهیم» مى گوید شما «در اینجا» خواهید ماند «نه مى میرید و نه رهائى خواهید یافت».
وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَیْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ .
و (اکنون) اگر توانائى دارید که هم خوف و ترستان از خدا بسیار و هم گمان و امیدتان باو نیک باشد بین ترس و امید را جمع کنید (حتما کارى کنید که هم بترسید و هم امیدوار باشید، نه ترستان بیشتر و نه امیدتان برتر باشد) زیرا گمان نیک و امید بنده به پروردگارش بمقدار ترس او است از پروردگارش، و نیک بین ترین مردم بخدا ترسناکترین ایشان است از او (هر چند گمان بنده بخدا نیکوتر شود ترسش بیشتر گشته بر خلاف رضایش کارى انجام ندهد که مبادا از او برنجد، ابن ابى الحدید در اینجا از امام چهارم علىّ بن الحسین علیه السّلام نقل مى نماید که فرموده: اگر خداى عزّ و جلّ کتابى بفرستد که در آن ثبت باشد که مردى را عذاب میکند، گمان دارم آن مرد من باشم، یا یک مرد را مى آمرزد، امیدوارم من باشم، و اگر بناچار مرا عذاب خواهد نمود باز هم کوشش خود را خواهم افزود تا مبادا چون بخود باز گردم نفسم مرا سرزنش دهد).
وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ أَنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِی فِی نَفْسِی أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِینِکَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ لَکَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ .
و اى محمّد ابن ابى بکر بدان من ترا بر بزرگترین لشگرهایم اهل مصر فرمانروا گردانیدم، پس سزاوارى که با نفس خویش مخالفت نموده از دین و کیشت دفاع کنى هر چند از روزگار برایت نمانده باشد مگر ساعتى.
وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِی اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَیْرِهِ وَ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِی غَیْرِهِ.
و خدا را بخشم نیاور با خوشنود ساختن یکى از آفریده هایش، زیرا عوض آنچه در غیر خدا است در نزد او هست، و عوض آنچه در خدا است در غیر او نیست (اگر خدا راضى باشد از دیگرى چه بیم، و اگر او راضى نباشد از غیرش چه امید).
صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ .
نماز را در وقتى که براى آن تعیین گشته بجا آور و از جهت بیکارى آنرا پیش از وقت بجا نیاور، و بجهت کار داشتن آنرا از وقتش مگذران، و بدان هر چیز از عملت پیرو نماز تو است (اگر نماز را نیکو بجا آوردى کارهاى دیگر را نیکو کنى، و هرگاه آنرا ضائع ساختى غیر آنرا تباه تر گردانى).
وَ مِنْ هَذَا الْعَهْدِ.
و قسمت از این عهد نامه است (در بر حذر داشتن او و اهل مصر از منافقین و مردم دو رو)(باید زبان و دل شما یکى بوده دور و نباشید، و از گمراه کنندگان پیروى ننمائید) .
فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِیُّ النَّبِیِّ وَ عَدُوُّ النَّبِیِّ وَ لَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُونَ .
زیرا پیشواى رستگارى (امام علیه السّلام) و پیشواى تبهکارى (معاویه) و دوست پیغمبر و دشمن پیغمبر یکسان نیست (پس گول نخورده این هر دو پیشوا را بیک چشم ننگریسته مانند پیشواى گمراهى دو روئى را شعار خویش قرار ندهید. امام علیه السّلام معاویه و مانند او را پیشوا خوانده، چنانکه خداوند نیز مانند او را پیشوایان ضلالت و گمراهى خوانده، در قرآن کریم س 28 ى 41 مى فرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ یعنى ما ایشان را پیشوایان گمراهى گذاشتیم که مردم را بسوى آتش مى خوانند، و روز رستخیز کسى ایشان را یارى نخواهد نمود «از عذاب رهائى نمى دهد» و ابن ابى الحدید در اینجا مى نویسد: اینکه امام علیه السّلام معاویه را دشمن پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله دانسته، منظور دشمنى او در روزهاى جنگ با قریش نبوده، بلکه مقصود آنست که معاویه اکنون هم دشمن پیغمبر است بدلیل فرمایش پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله : و عدوّک عدوّى، و عدوّى عدوّ اللَّه یعنى دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خدا است) و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بمن فرمود: من بر امّتم از مؤمن و مشرک نمى ترسم: زیرا مؤمن را خدا بسبب ایمانش (از گمراه کردن) باز مى دارد (پس از او بر مسلمانان زیانى نیست) و مشرک را خدا بسبب شرکش (که مسلمانان گوش به سخنش نداده پیرویش نمى نمایند) ذلیل و خوار مى گرداند، و لکن من بر شما مى ترسم از هر دو روئى در دل و داناى به زبان (آنکه دوروئى را در دل پنهان کرده احکام شریعت را به زبان مى آورد): مى گوید آنچه را که شما مى پسندید، و بجا مى آورد آنچه را که ناشایسته مى دانید (آرى باید از منافق و دورو ترسید، و دفعش را از خدا خواست، چنانکه امام علیه السّلام در خطبه یک صد و هشتاد و پنجم روش آنان را شرح داده).