أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ( صلى الله علیه وآله ) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ مُهَیْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِینَفَلَمَّا مَضَى ( علیه السلام ) تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ.

پس از حمد بارى تعالى و درود بر پیغمبر اکرم، خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه علیه و آله را بر انگیخت ترساننده جهانیان (از عذاب الهىّ) و گواه بر پیغمبران (که براى رستگارى مردم از جانب خداى تعالى فرستاده شده اند) چون آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله درگذشت پس از او مسلمانان در باره خلافت نزاع و گفتگو کردند.

فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لَا یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ( صلى الله علیه وآله ) عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ.

و سوگند بخدا دلم راه نمى داد و به خاطرم نمى گذشت که عرب پس از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله خلافت را از اهل بیت و خاندان او بدیگرى واگزارند، و نه آنکه آنان پس از آن بزرگوار (با همه سفارشها و آشکارا تعیین نمودن مرا براى خلافت در غدیر خمّ و سائر مواضع) آنرا از من باز دارند (امام علیه السّلام گذشته و آینده را میداند، پس این جمله: دلم راه نمى داد که خلافت را بدیگرى واگزارند اشاره است باینکه خلاف قول پیغمبر رفتار نمودن را کسى باور نداشت، و چنین کارى از اصحاب پیغمبر اکرم تصوّر نمى شد).

فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ ( صلى الله علیه وآله ) فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ .

و مرا برنج نیافکند (یا به شگفت نیاورد مرا یعنى هر خردمند آگاهى را) مگر شتافتن مردم بر فلان (ابى بکر) که با او بیعت کنند، پس (با آن حال) دست خود نگاه داشتم (ایشان را بخود واگذاشتم) تا اینکه دیدم گروهى از مردم مرتدّ شدند و از اسلام برگشته مى خواستند دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله را از بین ببرند، ترسیدم اگر بیارى اسلام و مسلمانان نپردازم رخنه یا ویرانى در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولایت و حکومت بر شما باشد چنان ولایتى که کالاى چند روزى است که آنچه از آن حاصل می شود از دست مى رود مانند آنکه سراب (آب نما که تشنه گرما زده آب مى بیند و چون نزدیک مى رود) زائل مى گردد، یا چون ابر از هم پاشیده می شود.

فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ.

پس در میان آن پیشآمدها و تباهکاریها برخاستم (اسلام و مسلمانان را یارى نموده آنان را از سرگردانى رهاندم) تا اینکه جلو نادرستى و تباهکارى گرفته شده از بین رفت، و دین (از فتنه مرتدّین و تباهکاران) آرام گرفته و (از نگرانى) باز ایستاد (براى حفظ اساس دین با آنانکه حقّ مرا غصب کردند همراهى و موافقت نمودم و بعد از عثمان هم که خلافت ظاهریّه را پذیرفتم براى آن بود که امر دین از انتظام نیافتد و احکام پیغمبر اکرم برقرار ماند).

وَ مِنْ هَذَا الْکِتَابِ.

و قسمت از این نامه است(در اینکه جهاد آن حضرت براى اجراى حقّ بوده و از بسیارى دشمن هراس ندارد).

إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ .

بخدا سوگند اگر من تنها با ایشان (معاویه و لشگرش) روبرو شوم و آنها (از انبوهى) همه روى زمین را پر کرده باشند باک نداشته و نمى هراسم، و من در باره گمراهى آنان که در آن گرفتارند و هدایت و رستگارى که خود بر آن هستم از جانب خویش بینا و از جانب پروردگارم یقین و باور دارم، و به ملاقات (کشته شدن در راه) خدا مشتاق بوده و انتظار نیکوئى پاداش او را امیدوارانه دارم (پس کمى و بسیارى دشمن در نظرم یکسان است و از نزاع و زد و خورد پروا ندارم، چون جنگ با آنان در هر صورت سبب افزونى سعادت و نیکبختى است).

وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ .

ولى اندوه من از اینست که بر کار این امّت بى خردان و بد کارانشان (بنى امیّه) ولایت و حکمرانى نمایند، و مال خدا (بیت المال مسلمانها) را بین خودشان دولت دست بدست رسیده و بندگان او را غلامان و نیکان را دشمنان و بد کرداران را یارانشان قرار دهند، زیرا از ایشان کسى است که در بین شما (مسلمانها) شراب آشامید و او را (براى این کار زشت) بحدّى که در اسلام تعیین شده تازیانه زدند (گفته اند: مغیرة ابن شعبه از بنى امیّه از جانب عمر بر کوفه حکمفرما بود در مستى با مردم نماز گزارد و بعدد رکعات افزود و در محراب «جاى ایستادن پیشنماز در» مسجد قى کرد پس او را حدّ زدند، و همچنین عتبة ابن ابى سفیان را بر اثر نوشیدن شراب خالد ابن عبد اللّه در طائف حدّ زد) و از ایشان کسى است که مسلمان نشد (مانند ابو سفیان و معاویه) تا اینکه براى اسلام آوردن بایشان بخششهاى کمى دادند (رضیخه بخشش اندکى است که بجهت تألیف قلوب و سازگارى بکفّار مى دادند تا اسلام و مسلمانها را کمک کنند) .

فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَکْثَرْتُ تَأْلِیبَکُمْ وَ تَأْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ .

پس اگر براى والى شدن این اشخاص نبود بسیار شما را (بجهاد و زد و خورد) وادار ننموده و (از کاهلى) سرزنش نمى کردم، و در گرد آوردن و ترغیب نمودن شما کوشش نداشتم، و هنگامى که زیر بار (جنگیدن با دشمن) نمى رفتید و سستى مى نمودید شما را رها مى کردم (بحال خود مى گذاشتم).

أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِکُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ وَ إِلَى أَمْصَارِکُمْ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ إِلَى مَمَالِکِکُمْ تُزْوَى وَ إِلَى بِلَادِکُمْ تُغْزَى .

آیا نمى بینید اطراف شما کم گردیده و به دیارتان فیروزى یافته اند و آنچه در تصرّف شما بود بدست آورند، و در شهرتان جنگ میکنند (نمى بینید معاویه بعضى از شهرهاى شما را گرفته و مى جنگد تا همه مملکت را در اختیار گیرد).

انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّکُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ وَ السَّلَامُ .

خدا شما را بیامرزد، بجنگ با دشمن خود بروید و خود را بزمین گران مسازید (در خانه نمانده سستى نورزید) که به خوارى تن دهید، و به بیچارگى برگردید، و پست تر چیز بهره شما باشد، و برادر جنگ (جنگجو) بیدار و هشیار است، و هر که (از دشمن آسوده) بخوابد دشمن از او به خواب نرفته (کسی که خود را آسوده از دشمن پندارد دشمن از او آسوده نیست) و درود بر شایسته آن.