أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّیَ وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْیٌ مُتَبَّرٌ .

پس از حمد خداى تعالى و درود بر پیغمبر اکرم، از دست دادن شخص چیزى را که بر آن گماشته شده و باو سپرده اند و رنج بردن در کارى که آنرا باو نگماشته و بدیگرى واگزارده اند ناتوانى آشکار و اندیشه ایست که دارنده اش را به تباهى مى کشد (چون منشأ آن کم خردى است).

وَ إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا وَ تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِهِ وَ السَّلَامُ .

و تاخت و تاراج تو باهل قرقیسیا (شهرى در کنار فرات) و رها کردنت سر حدّها و مرزهایى که بر آنها والى و زمامدارت گردانیدیم در صورتیکه آن سر حدّها را کسى نیست که حمایت و نگهدارى نماید و سپاه (دشمن) را از آنها برگرداند، اندیشه پراکنده ایست، پس (این کار تو چنان است که) پل گشته اى براى (گذشتن) دشمنانت که خواهان تاخت و تاراج دوستانت بودند، در حالیکه دوش استوار (توانائى) نداشتى و از تو خوف و ترسى نبود (تا دشمنانت بجاى خود نشینند) و نه رخنه (راه دشمن) را بستى، و نه استوارى و توانائى دشمن را شکستى و برهم زدى، و نه کسى بودى که اهل شهرش را (از جلوگیرى دشمن) بى نیاز گرداند، و نه از جانب امیر و فرمانده خود کارى انجام دهد (بنا بر این همچون تویى بکار حکمرانى نمى آید) و درود بر شایسته آن.