یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ بِیَدِهِ وَ لَمْ یُبَایِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بِأَمْرٍ یُعْرَفُ وَ إِلَّا فَلْیَدْخُلْ فِیمَا خَرَجَ مِنْهُ.

زبیر گمان می کند با دستش بیعت نموده، با قلبش بیعت نکرده است. او با این انکار ادعای امر پنهانی می نماید، او باید برای این ادعا دلیل قابل معرفتی بیاورد، و اگر نتواند به مدعای خود دلیلی بیاورد باید به همان تعهدی که از آن بیرون رفته است، برگردد.

فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بِأَمْرٍ یُعْرَفُ .

به بیعت خود مقرّ است و ادّعاء دارد که در باطن خلاف آنرا پنهان داشته، بنا بر این باید حجّت و دلیل بیاورد (تا راستى گفتار او معلوم شود)

وَ إِلَّا فَلْیَدْخُلْ فِیمَا خَرَجَ مِنْهُ.

و اگر دلیلى نداشت بیعت او بحال خود باقى است باید مطیع و فرمانبردار باشد.