أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ .
دلیل و برهان گناهکار مخاطب به آیه ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ نادرستترین برهانها است (زیرا اگر بگوید غَرَّنِی کَرَمُکَ یعنى کرم تو مرا مغرور ساخت، درست نیست چون مقتضى کرم کوشش نمودن در اطاعت و سپاسگزارى است نه معصیت و کفران، و اینکه نفرموده: ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ المُنتَقِمِ یعنى چه ترا مغرور نمود به پروردگارى که انتقام مى کشد، براى دانستن اینست که پروردگار کریم را نبایستى نافرمانى نمود، و اگر بگوید: غَرَّنِی الشَّیّطانُ یعنى شیطان مرا مغرور گردانید، باو پاسخ داده میشود: آیا ما در قرآن کریم نگفتیم از شیطان پیروى ننمائید که او دشمن آشکار شما است، و اگر بگوید: غَرَّنى جَهْلِى یعنى نادانى مرا مغرور کرد، در جواب گفته میشود: مگر پیغمبران را نفرستادیم تا احکام ما را بشما یاد دهند، خلاصه راه عذر بسته است) و فریب خوردهاى است که عذر او ناپذیرفتهترین عذرها است، بتحقیق براى نادان ماندن خود اصرار نموده است (به این جهت لذّت و خوشى دنیاى فانى را بر سعادت همیشگى و بهشت جاوید اختیار کرده است).
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَک عَلَى ذَنْبِک وَ مَا غَرَّک بِرَبِّک وَ مَا أَنَّسَک بِهَلَکةِ نَفْسِک.
اى انسان، چه چیز ترا بر گناه کردنت دلیر گردانیده، و چه چیز ترا به پروردگارت بغرور آورده، و چه چیز ترا به تباه کردن خویش مأنوس ساخته.
أَ مَا مِنْ دَائِک بُلُولٌ أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِک یَقَظَةٌ أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِک مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِک .
آیا درد ترا بهبودى یا خواب ترا بیدارى نیست آیا بجان خود رحم نمى کنى بآنچه بغیر خویش رحم میکنى.
فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِیَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکی رَحْمَةً لَهُ!فَمَا صَبَّرَک عَلَى دَائِک وَ جَلَّدَک عَلَى مُصَابِک وَ عَزَّاک عَنِ الْبُکاءِ عَلَى نَفْسِک وَ هِیَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَیْک .
بسا شخص را در آفتاب دیده بر او سایه مى افکنى، یا کسیرا به دردى گرفتار مى بینى که درد تن او را مى سوزاند و از راه مهربانى بر او گریه میکنى، پس چه چیز ترا بدرد (گناهان) خود شکیبا ساخته و بر مصیبتهایت توانا نموده، و از گریستن بر جان خویش باز داشته و تسلیت داده، در حالیکه جانت نزد تو عزیزتر و ارجمندترین جانها است .
وَ کیْفَ لَا یُوقِظُک خَوْفُ بَیَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِک بِعَزِیمَةٍ وَ مِنْ کرَى الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِک بِیَقَظَةٍ وَ کنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِکرِهِ آنِساً وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیک عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْک یَدْعُوک إِلَى عَفْوِهِ وَ یَتَغَمَّدُک بِفَضْلِهِ وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ .
و چگونه ترس شبیخون خشم خدا ترا بیدار نمى کند و حال آنکه به نافرمانیهاى از او در راه هاى قهر او افتادهاى، پس مداوا کن رنج سستى دل خود را بتصمیم و کوشش (در اطاعت) و خواب غفلت دیدهات را به بیدارى، و خدا را فرمانبر و بذکر او مأنوس باش، و در حال رو گردانیدنت از او رو آوردن او را بخود تصوّر کن (و از راه اندیشه بنگر) که ترا بعفو و بخشش خود خوانده بفضل و کرمش مى پوشاند و تو از او رو گردانیده بدیگرى توجّه کردهاى.
فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَک عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ أَنْتَ فِی کنَفِ سِتْرِهِ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ یَمْنَعْک فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِک عَنْک سِتْرَهُ بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فِی نِعْمَةٍ یُحْدِثُهَا لَک أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْک أَوْ بَلِیَّةٍ یَصْرِفُهَا عَنْک فَمَا ظَنُّک بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ .
پس خداوند بلند و برتر و توانا است (و با این حال) چه بسیار کریم است، و تو پست و ناتوانى و چه بسیار بر نافرمانى او دلیرى، و حال آنکه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزیدهاى، و در فراخى فضل و احسانش مى گردى، و فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندریده، بلکه در نعمت و بخششى که براى تو پدید آورده یا گناه ترا که پوشانده یا بلائى که از تو دور گردانده یک چشم برهم زدن از لطف او دور نبودهاى (با اینکه در نافرمانى او مى کوشى) پس گمان تو باو چیست اگر (دستور) او را پیروى کنى.
وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ لَکنْتَ أَوَّلَ حَاکمٍ عَلَى نَفْسِک بِذَمِیمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ .
و سوگند بخدا اگر این صفت (رو آوردن خدا بتو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود که در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و یکى از آنها تو بودى که از دیگرى که بتو رو آورده بود دورى مى جستى) از خوهاى ناپسند و بدى کردارهایت بر زیان و بدى خود اوّل کسى بودى که حکم مى دادى (پس چگونهاى در برابر خداوند سبحان که حکم تو بر بدى خود اوّل کسى بودى که حکم مى دادى (پس چگونهاى در برابر خداوند سبحان که حکم تو بر بدى خود سزاوارتر است).
وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْک وَ لَکنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ وَ لَقَدْ کاشَفَتْک الْعِظَاتِ وَ آذَنَتْک عَلَى سَوَاءٍ وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُک مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِک وَ النَّقْصِ فِی قُوَّتِک أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَکذِبَک أَوْ تَغُرَّک وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَک مُتَّهَمٌ وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُکذَّبٌ .
و بحقّ و درستى مى گویم (که در واقع) دنیا ترا فریب نداده، بلکه تو بآن فریفته شدهاى، دنیا براى تو پندها هویدا ساخته و ترا بعدل و برابرى آگاه کرده، و به وعده هائى که بتو مى دهد از قبیل رسیدن درد با ندامت و کم شدن توانائیست راستگوتر و وفادارتر است از آنکه با تو دروغ گفته یا ترا بفریبد، و بسا پند دهنده است آنکه تو او را متّهم مى نمایى (از عبرتهاى آن پند نمى گیرى و چون بر خلاف خواهش نفس تو است بآن اهمیّت نمى دهى) و بسا خبر راست آنرا که دروغ شمارى.
وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِی الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکیرِک وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِک بِمَحَلَّةِ الشَّفِیقِ عَلَیْک وَ الشَّحِیحِ بِک .
و اگر بخواهى دنیا را در شهرهاى ویران و خانه هاى خالى بشناسى آنرا از راه اینکه ترا نیکو یاد آورنده و پند دهندهاى است مى یابى مانند یار مهربان بر خود که بخل دارد از اینکه ترا به تباهى رساند (پس از اینرو نباید بگوئى دنیا مرا بفریفت، زیرا اگر دنیا ترا مى فریفت عبرتهایش را از تو پنهان مى ساخت، و این فرمایش با کلام خداوند متعال «در قرآن کریم س 45 ى 35 وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا یعنى زندگانى دنیا شما را فریب داد» منافات ندارد، زیرا معنى فریب دنیا در واقع فریفته شدن بآن است، لذا مى فرماید).
وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَاراً وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ یُوَطِّنْهَا مَحَلًّا وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْیَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْیَوْمَ .
و خوب سرائى است براى کسیکه بان دل نبسته، و خوب جائى است براى کسیکه آنرا وطن (و محل اقامت همیشگى خویش) قرار نداده است، و نیکبختان اهل دنیا فردا (قیامت) کسانى هستند که امروز از دنیا مى گریزند (و شیفته کالاى آن نمى شوند).
إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَ حَقَّتْ بِجَلَائِلِهَا الْقِیَامَةُ وَ لَحِقَ بِکلِّ مَنْسَک أَهْلُهُ وَ بِکلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ وَ بِکلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ فَلَمْ یُجْزَ فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا هَمْسُ قَدَمٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ .
چون زمین سخت بلرزد و با هولها و سختیهاى آن قیامت محقّق گردد، و بهر دینى اهل آن و بهر معبودى پرستندگان آن و بهر پیشوایى پیروان آن ملحق شوند (در یک جا گرد آیند تا گفتار و کردارشان را وارسى نمایند) آن هنگام انداختن نظرى در هوا و آهسته قدم برداشتى در زمین در برابر عدل و داد خدا جزاء داده نشود مگر براستى و درستى (در آنروز هر امر بد و نیکى هر چند کوچک باشد هویدا گشته از آن باز پرسى میشود).
فَکمْ حُجَّةٍ یَوْمَ ذَاک دَاحِضَةٌ وَ عَلَائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِک مَا یَقُومُ بِهِ عُذْرُک وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُک وَ خُذْ مَا یَبْقَى لَک مِمَّا لَا تَبْقَى لَهُ وَ تَیَسَّرْ لِسَفَرِک وَ شِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ وَ ارْحَلْ مَطَایَا التَّشْمِیرِ.
پس چه بسیار حجّت و دلیلى که آنروز باطل و نا درست گردد، و عذرهایى که شخص بآن متوسّل شده پذیرفته نشود، پس از کردار خود بخواه آنچه را که بآن عذر ترا بپذیرند و حجّت تو برقرار شود (طبق دستور خدا و رسول رفتار کن تا از سختیهاى رستخیز رهائى یابى) و از آنچه تو براى آن باقى نمى مانى (دنیا) بگیر آنرا که براى تو باقى مى ماند (اطاعت خداوند خدمت بخلق) و براى سفر خود آماده باش، و ببرق نجات و رهائى (از سختیها) نظر افکن (که از کجا زده و به کجا مى رود) و پالان بر پشت شتران چیست و چالاکى ببند (براى سفر آخرت توشه و مرکب تهیئه نما تا در راه نمانده بسختى بر نخورى).