اَمَّا قَوْلُکمْ أَ کلَّ ذَلِک کرَاهِیَةَ الْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ.

اما سخن شما که آیا اینهمه تامل و درنگ من برای ترس از مرگ و کشته شدن است؟ پس سوگند به خدا هیچ باکی ندارم از داخل شدن در مرگ (کشته شدن در میدان کارزار) یا اینکه ناگاه مرگ مرا دریابد.

أوَ أَمَّا قَوْلُکمْ شَکاً فِی أَهْلِ الشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی.

و اما سخن شما در اینکه (فرمان جنگیدن نمی دهم برای آن است که در وجوب کارزار) با اهل شام مرا شک و تردیدی است، پس سوگند به خدا یک روز جنگ کردن را بتاخیر نینداختم مگر برای آنکه می خواهم گروهی (از ایشان) به من ملحق گردیده هدایت شوند (از گمراهی دست کشیده براه راست قدم نهند) و به چشم کم نور خود روشنی راه مرا ببینند.

وَ ذَلِک أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.

و این تامل و درنگ در کارزار نزد من محبوبتر است از اینکه آن گمراهان را بکشم و اگر چه (ایشان دست از ضلالت و گمراهی برنداشته بالاخره کشته می شوند و در قیامت( با گناهانشان )مخالفت با امام و پیروی نمودن از دشمنان آن حضرت( باز می گردند )گرفتار خواهند شد.