فَتَدَاکوا عَلَیَّ تَدَاک الْإِبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ .

پس از کشته شدن عثمان( مردم نزد من خود را بیکدیگر زده )برای بیعت نمودن( ازدحام نمودند، مانند ازدحام شتر تشنه هنگام آشامیدن آب که عقال و ریسمانش باز شده و ساربان رهایش نموده باشد )و بطوری بر من هجوم آوردند( که گمان کردم می خواهند مرا بقتل رسانند، یا بعضی از ایشان قصد دارند در حضور من بعض دیگر را بکشند )پس بیعت ایشان را قبول کردم.

وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِی النَّوْمَ فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنِی إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلى الله علیه وآله) .

( و )چون بعد از آن دسته ای مانند طلحه و زبیر نقض عهد کرده پیمان شکستند( من ظاهر و باطن این امر را زیرورو نمودم به حدی که )اندیشه در این باب( مرا از خواب باز داشت، پس طاقت نیاوردم مگر بجنگیدن با ایشان )که پیمان شکستند( یا انکار آنچه که محمد صلی الله علیه و آله آورده است )زیرا پیکار با یاغیها بر امام واجب است و در صورت قدرت و توانائی اگر با آنان جنگ نکند ترک واجب کرده و آن برای امام مانند آن بود که احکام حضرت رسول را انکار نموده باشد، و چون انکار احکام رسول خدا سبب عذاب الهی است.

فَکانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَةِ.

( پس علاج جنگیدن بر من آسانتر بود از علاج عذاب الهی، و مرگهای دنیا )مشقتها و سختیها( بر من آسانتر است از مرگها )و عذابهای قیامت.