مَا هِیَ إِلَّا الْکوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا إِنْ لَمْ تَکونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُک فَقَبَّحَک اللَّهُوَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ:لَعَمْرُ أَبِیک الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ.

نیست در تصرف من مگر کوفه که اختیار و قبض و بسط آن در دست من است، ای کوفه اگر نباشد مرا جز تو و گرد بادهای توهم بوزد )فتنه و فساد و نفاق و دوروئی اهل تو انگیخته شود( پس خدا زشت گرداند ترا )خراب و ویران کند که هیچکس به تو متوجه نگردد( و بر سبیل مثال شعر شاعر را خواند: )لعمرا بیک الخیر یا عمرو اننی علی و ضر من ذاالاناء قلیل یعنی ای عمرو سوگند بجان پدر خوب تو که من رسیده ام به چرکی و چربی کمی از این ظرف طعامی که باقی مانده است (کنایه از اینکه بهره من از مملکت به این پستی و کمی شده است).

ثُمَّ قَالَ (علیه السلام):أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکمْ عَنْ حَقِّکمْ وَ بِمَعْصِیَتِکمْ إِمَامَکمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکمْ.

پس از آن فرمود: بمن خبر رسیده که بسر (بامر معاویه با لشگر بسیار) وارد یمن گردیده، سوگند به خدا من گمان می کنم بهمین زودی ایشان بر شما مسلط می شوند و صاحب دولت گردند برای اجتماع و یگانگی که در راه باطلشان دارند و تفرقه و پراکندگی که شما از راه حق خود دارید، و برای اینکه شما در راه حق از امام و پیشوای خود نافرمانی می کنید و آنان در راه باطل از پیشوای خودشان پیروی می نمایند، و آنها امانت او را اداء می کنند و شما خیانت می نمائید (بیعت و پیمان آنها پایدار است و شما پیمان خود را می شکنید) و برای اصلاحی که آنها در شهرهای خودشان می نمایند (با یکدیگر الفت و دوستی و یگانگی دارند) و فساد شما (که با یکدیگر بغض و حسد و نفاق و دوروئی و جدائی دارید، و این سبب مغلوبیت و شکست هر قومی است) .

فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ .

پس (من شما را آنقدر خیانتکار می دانم که) اگر یکی از شما را بر قدح چوبی بگمارم می ترسم بند و جنگک آنرا (که به پالان شتر آویزان می کنند) ببرد.

اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی .

بارخدایا من از ایشان (اهل کوفه) بیزار و دلتنگ شده ام و ایشان هم از من ملول و سیر گشته اند، پس بهتر از اینان را بمن عطا کن و بجای من شری را به آنها عوض ده.

اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ هُنَالِک لَوْ دَعَوْتَ أَتَاک مِنْهُمْ فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِیَةِ الْحَمِیمِ ثُمَّ نَزَلَ (علیه السلام) مِنَ الْمِنْبَرِ.

بارخدایا دلهای ایشان را (از عذاب وترس( آب کن مانند نمک در آب )ای اهل کوفه( آگاه باشید به خدا سوگند دوست داشتم بجای شما هزار سوار از فرزندان فراس ابن غنم )که بغیرت و شجاعت و همراهی مشهور بودند( برای من بود )در اینجا در تعریف فرزندان فراس بر سبیل مثال این شاعر را خواند:( هنالک لو دعوت اتاک منهم فوارس مثل ارمیه الحمیم یعنی ای ام زنباع )ام زنباع کنیه زنی است( جای نصرت و یاری اگر ایشان )بنی تمیم( را بخوانی سوارانی از آنها مانند ابرهای تابستان بسوی تو می آیند. پس از آن حضرت از منبر فرود آمد. )

وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ ابْنِ غَنْمٍ .هُنَالِکَ لَوْ دَعَوْتِ أَتَاکِ مِنْهُمْ فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِیَةِ الْحَمِیمِ‏(ثُمَّ نَزَلَ (علیه ‏السلام)مِنَ الْمِنْبَرِ)

آگاه باشید بخدا سوگند دوست داشتم بجاى شما هزار سوار از فرزندان فراس ابن غنم (که به غیرت و شجاعت و همراهى مشهور بودند) براى من بود (در اینجا در تعریف فرزندان فراس بر سبیل مثال این شعر شاعر را خواند:)هنالک لو دعوت أتاک منهم فوارس مثل أرمیة الحمیم‏یعنى اى امّ زنباع (امّ زنباع کنیه زنى است) جاى نصرت و یارى اگر ایشان (بنى تمیم) را بخوانى سوارانى از آنها مانند ابرهاى تابستان بسوى تو مى ‏آیند. پس از آن حضرت از منبر فرود آمد.

اَقُولُ: الاَْرْمِيَةُ جَمْعُ رَمِىٍّ وَ هُوَ السَّحابُ. وَالْحَميمُ ههُنا وَقْتُ الصَّيْفِ. وَ اِنَّما خَصَّ الشّاعِرُ سَحابَ الصَّيْفِ بِالذِّكْرِ لاَِنَّهُ اَشَدُّ جُفُولاً، وَ اَسْرَعُ خُفُوفاً، لاَِنَّهُ لاماءَ فيهِ. وَ اِنَّما يَكُونُ السَّحابُ ثَقيلَ السَّيْرِ لاِمْتِلائِهِ بِالْماءِ، وَ ذلِكَ لايَكُونُ فِى الاَْكْثَرِ اِلاّ زَمانَ الشِّتاءِ. وَ اِنَّما اَرادَ الشّاعِرُ وَصْفَهُمْ بِالسُّرْعةِ اِذا دُعُوا، وَالاِْغاثَةِ اِذَا اسْتُغيثُوا. وَالدَّليلُ عَلى ذلِكَ قَوْلُهُ: هُنالِكَ لَوْ دَعَوْتَ اَتــاكَ مِـنْـهُـمْ . -

سیدرضی فرماید:(می گویم: ارمیه جمع رمی و معنی آن ابر است، و حمیم در اینجا فصل تابستان است، و اینکه شاعر ابر تابستان را ذکر نموده برای آن است که ابر تابستان چون آب ندارد تند رو است و ابری که پر از آب باشد آهسته می رود و چنین ابری غالبا در زمستان می آید. و شاعر حمیت آن جماعت را وصف نموده باینکه چون ایشانرا برای نصرت و یاری کردن بطلبند آنها دعوت را فورا اجابت کرده برای همراهی و کمک حاضرند، و دلیل برای همان قول شاعر در این شعر است.