أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کنُودٍ یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً.

ای مردم، ما صبح کردیم (واقع شده ایم) در روزگاری که (مردم آن) ستمکار و کفران کننده نعمت هستند، نیکوکار در آن بدکار شمرده می شود، و ظالم نخوت خود را می افزاید.

لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.

از آنچه که می دانیم بهره ای نبریم (بر وفق علم خود عمل نمی کنیم) و از آنچه را که نمی دانیم نمی پرسیم، و (بر اثر نادانی و نخوت) از بلای بزرگ نمی ترسیم تا اینکه به ما وارد شود.

وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ مِنْهُمْ مَنْ لَا یَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ کلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِیضُ وَفْرِهِ.

پس (به عاقبت کار خود فکر نمی کنیم تا آنگاه که به بدبختی و بیچارگی مبتلی گردیم، در این زمان) مردم بر چهار صنفند: اول کسی است که او را از فتنه و فساد منع نمی کند مگر بیچارگی و کندی شمشیر و کمی مال او.

وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَیْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِینَهُ لِحُطَامٍ یَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ یَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ یَفْرَعُهُ .

دوم کسیست که شمشیر از غلاف کشیده و شر خود را آشکار ساخته سواره و پیاده (لشگریان) خویش را گرد آورده، برای فتنه و فساد خویشتن را آماده نموده، دینش را تباه کرده (از دست داده) است برای متاعی که به غنیمت برباید، یا برای سوارانی که پیشرو خود قرار دهد (برای اظهار تبختر و بزرگی) یا برای منبری که برآن برآید (و به مردم پیشوائیش را نمایش دهد).

وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِک ثَمَناً وَ مِمَّا لَک عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً .

و بد تجارتی است که خود را و بهشتی که خداوند آنرا برای تو قرار داده بفروشی و بهبهای آن دنیا را بگیری.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا یَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْیَا.

سوم کسی است که دنیا را به عمل آخرت (تظاهر به عبادت و بندگی) می طلبد و آخرت را بعمل دنیا (زهد و تقوی و عبادت حقیقی) خواهان نیست.

قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِیعَةً إِلَى الْمَعْصِیَةِ .

خود را با وقار و طمانینه نشان می دهد (مانند پرهیزکاران تواضع و فروتنی از خود ظاهر نموده) و گام خویش را نزدیک به هم گذارده (مانند مردم بی اذیت و آزار در راه رفتن آهسته آهسته قدم برمی دارد) و (برای عبادت و بندگی) دامن جامه اش را جمع کرده بسرعت تمام راه می رود، و خود را برای امین قرار دادن و مورد وثوق گشتن (نزد مردم بزهد و تقوی) آراسته نموده، و پرده خداوند (راه دین و شریعت) را وسیله معصیت قرار داده (خود را به لباس دین جلوه داده با حیله و تزویر برای صید متاع دنیا و جلب مال و دارائی در راه مردم دام افکنده).

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْک ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ .

چهارم کسی است که بر اثر حقارت و پستی و نداشتن وسیله ای که به مقام رئاست برسد از خواستن آن مقام خانه نشین گردیده است .

فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَیْسَ مِنْ ذَلِک فِی مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى.

و چون دسترسی به آرزوهای خود ندارد و بهمان حالی که مانده خویش را قانع نشان داده بلباس اهل زهد و تقوی زینت می دهد، و حال آنکه نه در اندرون خود که شب آرام می گیرد و نه در بیرون که روز بسر می برد (هیچ وقت) اهل قناعت و زهد نیست.

وَ بَقِیَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ فَهُمْ بَیْنَ شَرِیدٍ نَادٍّ وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَ سَاکتٍ مَکعُومٍ وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ وَ ثَکلَانَ مُوجَعٍ .

و مردانی چند باقی مانده اند که یاد روز باز پسین چشمهای ایشان را (از لذات دنیا) پوشانده است، و از بیم آن روز اشکشان جاری است، پس بعضی از آنها رانده و رمیده اند (بر اثر انکار منکر یا مشاهده کارهای ناشایسته از میان مردم بیرون رفته یا منزوی شده اند) و جمعی ترسناک و خوار، و برخی خاموش و دهن بسته مانده اند (که نمی توانند حق را آشکار کنند) و بعضی از روی اخلاص و راستی (مردم را به راه حق) دعوت می کنند (یا آنکه خدا را از روی اخلاص خوانده آمرزش می طلبند) و گروهی (بر اثر جور ستمکاران) اندوهگین و رنجورند.

قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِیَّةُ وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ فَهُمْ فِی بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا.

و تقیه و پنهان شدن (از دشمنان) ایشان را گمنام کرده (بطوریکه هیچکس آنها را نمی شناسد) و ذلت و خواری آنان را فرا گرفته، پس ایشان در دریای شور فرو رفته دهانشان بسته و دلشان زخمدار است، و مردم را پند داده اند تا اینکه ملول و رنجیده شدند (چون به سخنان آنها گوش نداده اعتنائی به ایشان ننمودند) و بر اثر مغلوبیت ذلیل و خوار گشته، کشته گردیدند تا اینکه کم شدند.

فَلْتَکنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کانَ قَبْلَکمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکمْ مَنْ بَعْدَکمْ وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکمْ.

پس باید دنیا(ئی که رفتارش با نیکان چنین بوده) در نظر شما کوچکتر باشد از تفاله برگ درخت سلم (درختی است در بیابان که برگ آن در دباغی بکار می رود) و از خرده ریزه ای که از مقراض می افتد (هنگام مقراض کردن پشم گوسفند و مانند آن( و پند گیرید )تنبیه شوید( از احوال پیشینیان )رفتند و بجزای اعمالشان رسیدند( پیش از آنکه آیندگان از حال شما پند گیرند، و رها کنید دنیا را که مذموم و ناپسندیده است، زیرا دنیا به کسیکه بیش از شما به آن علاقه و دوستی داشته وفا ننموده )

- اَقولُ: هذِهِ الْخُطْبَةُ رُبَّما نَسَبَها مَنْ لا عِلْمَ لَهُ اِلى مُعاوِيَةَ، وَ هِىَ مِنْ كَلامِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذى لايُشَكُّ فيهِ. وَ اَيْنَ الذَّهَبُ مِنَ الرَّغامِ؟! وَالْعَذْبُ مِنَ الاُْجاجِ؟! وَ قَدْ دَلَّ عَلى ذلِكَ الدَّليلُ الْخِرِّيتُ، وَ نَقَدَهُ النّاقِدُ الْبَصيرُ عَمرُو بْنُ بَحْر الْجاحِظُ، فَاِنَّهُ ذَكَرَ هذِهِ الْخُطْبَةَ فى كِتابِ الْبَيانِ وَالتَّبْيينِ، وَ ذَكَرَ مَنْ نَسَبَها اِلى مُعاوِيَةَ، ثُمَّ قالَ: هِىَ بِكَلامِ عَلىٍّ عَلَيْهِ السَّلامُ اَشْبَهُ، وَ بِمَذْهَبِهِ فى تَصْنيفِ النّاسِ، وَ بِالاِْخْبارِ عَمّا هُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَهْرِ وَالاِْذْلالِ وَ مِنَ التَّقِيَّةِ وَالْخَوْفِ اَلْيَقُ. قالَ: وَ مَتى وَجَدْنا مُعاوِيَةَ فى حال مِنَ الاَْحْوالِ يَسْلُكُ فى كَلامِهِ مَسْلَكَ الزُّهّادِ؟ وَ مَذاهِبَ الْعُبّــادِ؟!-

سیدرضی فرماید:(می گویم: نادانی، این خطبه را به معاویه نسبت داده، و شک و ریبی نیست و در اینکه این خطبه از سخنان امیرالمومنین علیه السلام است، و کجا برابری می کند مرتبه طلا با خاک و مرتبه آب شیرین با آب شور؟! و دلالت نموده بر درستی این سخن راهنمای ماهر و تشخیص داده آنرا مشخص بینا: عمرو ابن بحر جاحظ که این خطبه را در کتاب )(بیان و تبیین)( بیان کرده و کسی را که آنرا به معاویه نسبت داده نام برده پس از آن گفته: این خطبه به کلام علی علیه السلام شبیه تر و به روش آن حضرت در تقسیم مردم و شمردن اصناف ایشان و خبر دادن از احوال آنها: مغلوبیت، خواری، تقیه و خوف لائقتر و سزاوارتر است، )و نیز در آن کتاب( گفته: ما معاویه را در کجا یافتیم که در کلام خود راه زهاد پیش گیرد و به روش بندگان خدا رفتار نماید.