الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا فَیَکونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ یَکونَ آخِراً وَ یَکونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکونَ بَاطِناً.
حمد و سپاس خداوندی را سزاست که هیچ صفتی (از صفاتش) بر صفت دیگر او پیشی نگرفته است، پس پیش از آنکه آخر است اول می باشد، و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است (زیرا پیش و پس شدن از مختصات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اجسام و ذات مقدس او منزه از زمان و زمانیات و مقدم بر همه اجسام است، پس نمیتوان گفت که اولست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حی و زنده است پیش از عالم و هکذا، زیرا برای او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضی بر بعض دیگر تقدم و پیشی گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند وگرنه زیاده و نقصان پذیرد، و بعضی علت بعض دیگر و بعضی معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکناتست، بنابراین اولیت و آخریت او عبارتست از اینکه او است مبدا هر چه بوجود آمده و مرجع هر چه فانی گردد، و مراد از ظاهریت و باطنیت او آن است که بسبب آیات و مخلوقاتش ظاهر و نمایان است و کنه ذات مقدسش از رویت و ادراک و احاطه اوهام باطن و پنهان، خلاصه او یکتائی است که مانندی برای او فرض نشود، لذا می فرماید.
کلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ وَ کلُّ عَزِیزٍ غَیْرَهُ ذَلِیلٌ وَ کلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ وَ کلُّ مَالِک غَیْرَهُ مَمْلُوک وَ کلُّ عَالِمٍ غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ وَ کلُّ قَادِرٍ غَیْرَهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجَزُ .
و غیر او هر که به وحدت و یکی بودن نامیده شود کم است )در مقابل بسیار یعنی ما سوای او واحد عددی است که متصف بصفت قلت باشد و مبدا و جزء کثیر است بخلاف او که واحد حقیقی است و کثرت ندارد یعنی دومی برای او فرض نمی شود( و هر عزیزی غیر او ذلیل و خوار است )زیرا معلول است و معلول ذلیل علت می باشد( و هر توانائی غیر او ناتوان است )چون منشاء و مبدا هر قوتی او است، پس غیر او چگونه ضعیف و ناتوان نباشد که یک چشم بر هم زدن بقا و هستی خود را در اختیار ندارد( و هر مالک و متصرفی غیر او مملوک )و مقهور اراده و مشیت او( است )زیرا غیر از خداوند سبحان هر چه که هست ممکن است و هر ممکن معلول و در اختیار علت، پس مالک حقیقی او است( و هر دانائی غیر او متعلم و یاد گیرنده است )زیرا علم او عین ذاتست و علم غیر او زائد بر ذات و نیازمند آموختن از غیر تا منتهی گردد بعلم حقتعالی، پس عالم مطلق او است و بس( و هر قادر و توانائی غیر او )در بعض امور( توانا است )و در بعض دیگر( ناتوان )و این دلیل بر امکان است، پس قادر حقیقی او است که قدرت عین ذات او و مبدا قدرت و هر قادر و توانائی است.
وَ کلُّ سَمِیعٍ غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الْأَصْوَاتِ وَ یُصِمُّهُ کبِیرُهَا وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا وَ کلُّ بَصِیرٍ غَیْرَهُ یَعْمَى عَنْ خَفِیِّ الْأَلْوَانِ وَ لَطِیفِ الْأَجْسَامِ وَ کلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ بَاطِنٌ وَ کلُّ بَاطِنٍ غَیْرَهُ غَیْرُ ظَاهِرٍ .
( و هر شنونده ای غیر او را آوازهای بسیار بلند کر می گرداند و آوازهای آهسته و دور را نمی شنود )زیرا شنوائی غیر او بتوسط قوه سامعه جسمیه است و آن قوه دارای شرائطی است که اگر آن شرائط موجود نباشد صدائی نشنود، مثلا بسیار آهسته و دور و یا بسیار بلند نباشد که باعث اختلال آن قوه گردد و مانع شنوائی باشد، و لیکن چون شنوائی خداوند متعال بذاته و بدون آلت است، لذا همه صداها: آهسته و بلند و دور و نزدیک پیش او یکسان و آشکار و نمایان است، پس سمیع مطلق و شنوای حقیقی او است( و هر بینائی غیر او از )دیدن( رنگهای پنهان )مانند رنگها در تاریکی( و از )دیدن( اجسام لطیفه )مانند ذره ها( نابینا است )زیرا بینائی هر کس به توسط باصره جسمیه است که آن قوه دارای شرائطی است، و لیکن خدایتعالی به کنه ذات و بدون آلت بینا است، پس همه اشیاء: آشکار و نهان پیش او یکسان است( و غیر او هر آشکاری پنهان نیست و هر پنهانی آشکار نیست )پس او هم آشکار و هم پنهان است: آشکار است از جهت اینکه از روی آثار و علامات بر هیچکس پنهان نیست، و پنهان است از جهت اینکه محال است و نمی شود کنه ذاتش را درک نمود، او است خداوندی که.
لَمْ یَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ وَ لَا تَخَوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ وَ لَا اسْتِعَانَةٍ عَلَى نِدٍّ مُثَاوِرٍ وَ لَا شَرِیک مُکاثِرٍ وَ لَا ضِدٍّ مُنَافِرٍ وَ لَکنْ خَلَائِقُ مَرْبُوبُونَ وَ عِبَادٌ دَاخِرُونَ .
( مخلوقاتش را نه برای تقویت سلطنت و پادشاهی آفریده و نه برای ترس از پیشامدهای روزگار )که مبادا روزی محتاج شود( و نه برای یاری خواستن )بر دفع( همتائی که با او نزاع کند، و نه برای جلوگیری از غلبه و فخر و مباهات شریک و ضد، بلکه (آفریدگان) مخلوقاتی هستند پرورده شده (به نعمتهای او) و بندگانی ذلیل و خوار (در مقابل حکم و مشیت او) .
لَمْ یَحْلُلْ فِی الْأَشْیَاءِ فَیُقَالَ هُوَ کائِنٌ وَ لَمْ یَنْأَ عَنْهَا فَیُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ .
در چیزها حلول نکرده تا گفته شود در آنها است (زیرا حلول در شیی مستلزم جسمیت و امکان است) و از هیچ چیز دور نگشته تا گفته شود از آنها جدا است (زیرا به همه اشیاء احاطه دارد).
لَمْ یَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ وَ لَا تَدْبِیرُ مَا ذَرَأَ وَ لَا وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ وَ لَا وَلَجَتْ عَلَیْهِ شُبْهَةٌ فِیمَا قَضَى وَ قَدَّرَ.
آفریدن آفریدگان و تدبیر و اصلاح حال آن او را خسته و وامانده نگردانید، و در آفریدن اشیاء ناتوان نگردیده، و در آنچه حکم نموده و مقدر فرموده شبهه ای بر او دست نداده.
بَلْ قَضَاءٌ مُتْقَنٌ وَ عِلْمٌ مُحْکمٌ وَ أَمْرٌ مُبْرَمٌ .
بلکه حکم او حکمی است استوار و علمش پایدار و امرش ثابت و برقرار.
الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ.
و بندگان او با وجود عقوبتها و خشمهای او به او امیدوارند (زیرا ملجاء و پناهی جز او ندارند) و با وجود نعمتها و بخششهایش از او هراسانند (که مبادا کاری کنند که به عذاب گرفتار شوند).