أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ .

آگاه باشید شیطان گروه خود را برانگیخته و سپاهش را گرد آورده تا جور و ستم به جاهای خود باز گردد (فاسق ستم پیشه گیرد) و باطل به اصلش برگردد (جاهل نادرست گوید).

وَ اللَّهِ مَا أَنْکرُوا عَلَیَّ مُنْکراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً.

سوگند بخدا خودداری نکردند از نسبت دادن به من منکری را (نسبت دروغ که به من دادند کشتن عثمان و رضای من بر قتل او میباشد) و میان من و خودشان از روی عدل و انصاف سخن نگفتند (زیرا اگر به عدل و انصاف رفتار میکردند و بطلان دعوی ایشان واضح بود).

وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکوهُ فَلَئِنْ کنْتُ شَرِیکهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِیبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ کانُوا وَلُوهُ دُونِی فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ ،وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ.

و (دعوی نادرست ایشان آنستکه) حقی را (از من) میطلبند که خودشان ترک کرده اند، و (خونخواهی مینمایند از) خونیکه خودشان ریخته اند، پس اگر من در ریختن آن خون (کشتن عثمان) با ایشان شرکت کرده بوده ام آنها را هم بهره ای از آن بود (پس اینان نباید درصدد خونخواهی عثمان برآیند، زیرا آنان نیز قاتل هستند، نه وارث تا بتوانند خون او را مطالبه نمایند) و اگر بدون من مباشر بوده اند، پس بازخواستی نیست مگر از ایشان، و بزرگترین حجت و دلیلشان (بر نسبت دادن شرکت در قتل عثمان به من) بر زیان خودشان است (زیرا خودشان در قتل او مباشرت داشته اند، و من میدانم ایشان درصدد خونخواهی عثمان نیستند، بلکه) .

یَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ یُحْیُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِیتَتْ.

شیر میخواهند از مادری که از شیر دادن باز ایستاده و زنده میخواهند بنمایند بدعتی را که مرده (توقع دارند من هم مانند عثمان از مال فقراء و مسلمانان هر چه میخواهند به ایشان بدهم، ولیکن من چنان نخواهم نمود و بدعت او برنمیگردد) .

یَا خَیْبَةَ الدَّاعِی مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِیبَ وَ إِنِّی لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِیهِم ْفَإِنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ وَ کفَى بِهِ شَافِیاً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ .

ای نومیدی که دعوت میکنی (مرا به جنگ یا به موافقت خویش میخوانی حاضرشو) دعوت کننده کیست و به چه اجابت میشود؟ (مقصود از این جمله بیان رذالت و پستی دعوت کننده آن حضرت است بجنگ که طلحه یا زبیر یا عایشه باشند)و من بحجت خدا بر ایشان و علم او درباره اینان راضی هستم (به آنچه خدای متعال میان من و ایشان حکم کرده و حجت بر آنها تمام ساخته رضا میدهم، و خداوند به فساد نیت و ضلالت کارشان دانا است، و مراد از حجت خدا فرمان او است به جنگیدن با یاغیان، چنانکه در قرآن کریم س 49 ی 9 میفرماید: و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله یحب المقسطین یعنی اگر دو طائفه از مومنین با یکدیگر کارزار کنند میان ایشان را صلح دهید و اگر یکی ازاین دو طایفه تعدی و ستم کرد و به صلح راضی نگشت کارزار کنید با کسانیکه تعدی کنند تا بحکم خدا برگردند و امر و فرمان او را پیروی کنند، پس اگر براه حق باز گردیده را ترک نمایند میان ایشان را با تسویه اصلاح کنید، و عدالت داشته باشید که خدا عدالت کنندگان را دوست می دارد. خلاصه منظور حضرت آنست که من به فرمان خدا راضی هستم( پس اگر ایشان سرکشی نمایند )از راه حق پیروی نکنند( برندگی شمشیر را به آنها حواله میکنم )آنان را به قتل میرسانم( که ایشانرا برای بهبودی از باطل )بیماری جور و ستم( کفایت میکند و حق را یاری مینماید.)

وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَیَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ کنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِینِی.

و شگفت است پیغام فرستادن ایشان بسوی من که برای نیزه زدن بیرون بیایم و برای شمشیر کشیدن شکیبا و بردبار باشم! مادرشان به عزایشان بنشیند، هیچ وقت من بجنگ تهدید نمی شدم و از ضرب شمشیر نمی ترسم، و من به وجود پروردگار یقین داشته در دین خویش شک و شبهه ای ندارم )تهدید و ترسیدن سزاوار کسی است که به خدای خود یقین نداشته (در دینش شبهه دارد به این جهت از مرگ و کشته شدن میترسد).