أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ وَ عَلَى ابْتِلَائِی بِکمْ أَیَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِی إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَکصْتُمْ.

خدا را سپاس مى ‏گزارم بر امرى که واجب و لازم نموده، و بر فعلى که مقدّر فرموده، و بر آزمایش نمودن من به (نفاق و دو روئى) شما اى گروهى که هر زمان فرمان دادم پیروى نکردید، و دعوت مرا نپذیرفتید، و اگر (از جنگ با دشمن) شما را مهلت دهند به سخنان بیهوده مى ‏پردازید (لاف زده گزاف مى ‏گوئید) و اگر جنگى پیش آید ضعف و سستى نشان مى ‏دهید (از ترس پنهان مى ‏شوید) و مردمى را که نزد پیشوا اجتماع میکنند (از امام علیه السّلام پیروى مى ‏نمایند) طعن زده سرزنش مى ‏نمایید، و اگر ناچار بسختى (جنگ) گرفتار شوید به قهقرى بر مى ‏گردید (با اینکه مردم ثابت قدمى نیستید و از هیچ درى براه نمى ‏آیید از راه لطف و رعیّت نوازى مى ‏گویم.)

لَا أَبَا لِغَیْرِکمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّکمْ الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَکمْ .

دشمن شما بى پدر (و مربّى) باشد (نه شما) منتظر چه هستید در (تأخیر) یارى کردن و سعى و کوشش بر (گرفتن) حقّتان مرگ یا خوارى براى شما است (یکى از این دو شما را دریابد یا کشته شدن در میدان جنگ یا ذلّت و بیچارگى از دشمن که از کشته شدن سختتر است).

فَوَاللَّهِ لَئِنْ جَاءَ یَومِی وَ لَیَأْتِیَنِّی لَیُفَرِّقَنَّ بَیْنِی وَ بَیْنِکمْ وَ أَنَا لِصُحْبَتِکمْ قَالٍ وَ بِکمْ غَیْرُ کثِیرٍ .

سوگند بخدا اگر اجل من برسد- و البتّه خواهد رسید- بین من و شما جدائى مى ‏افکند در حالیکه از بودن با شما بیزار و تنها مانده‏ام (به انفاق و دو روئى و کردار زشت شما مانند آنست که چون از دنیا بروم یاورى نداشته‏ام) .

لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ مَا دِینٌ یَجْمَعُکمْ وَ لَا حَمِیَّةٌ تَشْحَذُکمْ أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ .

اجر شما با خدا است آیا دینى نیست که شما را گرد آورد (تا بیکدیگر کمک کنید) و غیرتى نیست که شما را (به جلوگیرى از دشمن) آماده سازد، آیا شگفت نیست که معاویه ستمگران فرومایه را مى ‏خواند و از او پیروى میکنند بدون اینکه ایشان را کمک و بخششى نماید (اسباب جنگ براى آنها فراهم کرده و پولى بایشان بدهد) و (چون معاویه به افراد چیزى نمى ‏داد و فقط به رؤساى قبائل عرب بسیار بخشش مى ‏نمود آنان را طرفدار خود مى ‏گردانید و سائر مردم از جهت تعصّب فامیلى یا بسبب بخشش کمى که از رؤساء مى ‏افتند و یا به رسوم ایلى یا به گول خونخواهى عثمان ایشان را پیروى مى ‏نمودند، و امیر المؤمنین، علیه السّلام، به رئیس و پیرو یکسان کمک و بخشش مى ‏فرمود، از این جهت رؤساء دلخوشى از آن حضرت نداشتند، و پیروان هم در راه آنها مى ‏رفتند، لذا مى ‏فرماید:) من شما را در حالیکه باز مانده اهل اسلام و باقى مانده مردم مسلمانید با کمک و بخشش باندازه سهم هر یک دعوت مى ‏نمایم و شما از دور من پراکنده شده مخالفت مى ‏کنید.

إِنَّهُ لَا یَخْرُجُ إِلَیْکمْ مِنْ أَمْرِی رِضًى فَتَرْضَوْنَهُ وَ لَا سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَیَّ الْمَوْتُ .

رضایتى از امر و فرمان من نداریدتا از آن خوشنود گردید، و نه خشم و رنجشى تا بر آن اجتماع نمائید (در کار من پیوسته نفاق و دو روئى مى ‏کنید، نه در اطاعت و پیروى ثابت قدمید و نه در مخالفت یک رو و یک سخن، کاش یک راه پیش گرفته مرا از کشاکش این درد و اندوه مى ‏رهاندید) و براى من دوستترین چیزیکه میل دارم ملاقات کند مرا مرگ است (تا از شما برهم که از غمّ شما جز به مرگ نتوان رست).

قَدْ دَارَسْتُکمُ الْکتَابَ وَ فَاتَحْتُکمُ الْحِجَاجَ وَ عَرَّفْتُکمْ مَا أَنْکرْتُمْ وَ سَوَّغْتُکمْ مَا مَجَجْتُمْ لَوْ کانَ الْأَعْمَى یَلْحَظُ أَوِ النَّائِمُ یَسْتَیْقِظُ .

بتحقیق (معارف و حقائق) قرآن را بشما یاد دادم، و با حجّت و دلیل بین شما حکم کردم، و شما را بآنچه نمى ‏شناختید آشنا گردانیدم، و آنچه را که از دهن بیرون مى ‏افکندید بشما گوارا ساختم (چیزهائى را که از روى نفهمى به بدى تلقّى مى ‏کردید خوبى آنها را بشما آشکار نمودم) کاش کور مى ‏دید یا خفته بیدار مى ‏گشت (من شرط ارشاد و راهنمائى را بجا آوردم حالا اگر کور نبیند و خفته بیدار نگردد تقصیر من نیست).

وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِیَةُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ.

و چه بسیار نزدیک بجهل و نادانى به (احکام) خدا هستند گروهى که پیشوایشان معاویه است و آموزگارشان پسر زانیه (عمرو ابن عاص که قصّه مادرش در شرح سخن هشتاد و سوّم گذشت).