وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا ثُمَّ تَدَاککتُمْ عَلَیَّ تَدَاک الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا .

دستم را گشودید و من بهم نهادم، و آنرا کشیدید و من باز داشتم، پس از آن بر من ازدحام نمودید چون ازدحام شتران تشنه هنگامیکه به آبشخورهاشان وارد میشوند.

حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِیفُ وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیَّایَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِیرُ وَ هَدَجَ إِلَیْهَا الْکبِیرُ وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِیلُ وَ حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْکعَابُ.

تا اینکه بند کفش (از پاها) گسیخت، و عباء (از دوش) افتاد، و ناتوان زیر پا ماند، و شادى‏ مردم بر اثر بیعتشان با من بجائى رسید که بچّه‏ ها خوشنود گشتند، و پیر ناتوان و بیمار گرفتار سختى و رنج و دختر نار پستان بى ‏نقاب براى دیدار آن آمدند (پس نباید با چنین بیعتى که از روى کمال میل و رغبت انجام گرفته بطوریکه از بسیارى شادى همه از خود بى‏خود شدند مخالفت نموده پیروى بیعت کنندگان نکرده یا آنرا نقض نمایند).