الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ نَحْمَدُهُ.

سپاس خدائى را سزا است که بازگشت جمیع خلائق و آخر کارها (ى ایشان) بسوى اوست.

عَلَى عَظِیمِ إِحْسَانِهِ وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ وَ نَوَامِی فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ حَمْداً یَکونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُکرِهِ أَدَاءً وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزِیدِهِ مُوجِباً .

او را بر بزرگى احسان و دلیل آشکار (بر یگانگى) و افزونیهاى عطاء و منّتش (بدین اسلام) سپاسگزاریم، سپاسى که حقّ او را اداء کرده شکرش را بجا آورد (بفضل و کرم سپاس نالائق ما را قبول فرماید و گر نه بندگان اداى حقّ او و بجا آوردن شکرش را توانائى ندارند) و (سپاسگزار را) به پاداش او نزدیک گردانده باعث افزونى بخشش او گردد.

وَ نَسْتَعِینُ بِهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ .

و از او کمک مى‏ طلبیم چون خواستن کسیکه بجود او امیدوار و به رساندن سودش آرزومند و بر طرف نمودنش (سختیها را) معتمد و بفضل و کرمش معترف و به کردار و گفتار فرمانبر او مى‏ باشد.

وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً وَ أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً *وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً وَ لَاذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً.

و باو مى‏ گرویم مانند گرویدن کسیکه به (فضل و کرم) او امیدوار است با یقین و باور، و بسوى او (به خداوندیش) رو آورده است با ایمان کامل، و براى او خضوع و فروتنى دارد با فرمانبرى، و باو اخلاص دارد با اعتقاد بیگانگى او، و او را بزرگ میداند با پاسگزارى، و (در سختى و گرفتارى) باو پناه مى‏ برد با رغبت و کوشش (چون جزا و ملجأ و پناهى نمى‏ شناسد) .

لَمْ یُولَدْ سُبْحَانَهُ فَیَکونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَ لَمْ یَلِدْ فَیَکونَ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَ لَمْ یَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ یَتَعَاوَرْهُ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِیرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ.

خداوند سبحان زائیده نشده (از پدرى بوجود نیامده) است تا در بزرگوارى با او شریک باشد (زیرا والد از نوع ولد و عزیز و بزرگوار است) و نزائیده است (فرزندى نیاورده) تا از بین رفته میراثى باقى گذارد (زیرا زائیدن و از بین رفتن و دیگرى را جانشین نمودن از لوازم جسم است) وقت و زمان بر او تقدّم نجسته‏(زیرا او آفریننده وقت و زمان است) و زیادى و کمى پى در پى او را فرا نگرفته است (زیرا لازمه زیادى و کمى تغییر و تغییر مستلزم حدوث و حدوث از لوازم امکان است، خلاصه هیچ صفتى از صفات اجسام و اعراض را دارا نیست تا او را مانند مخلوقات وصف نماییم) بلکه بسبب آنچه که بما نموده از نشانه‏هاى نظم آراسته و حکم استوار (در آفرینش آسمان و زمین و موجودات دیگر وجود و هستى او) به خردها آشکار شده.

فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَیْرَ مُتَلَکئَاتٍ وَ لَا مُبْطِئَاتٍ .

پس از جمله دلیلها و گواهان بر آفرینش او خلقت آسمانها است که بدون ستون ثابت و برقرار و بى تکیه گاهى بر پا شده است، خداوند آنها را خواند (خواست ایجاد کند) پس از روى اطاعت و فرمانبرى بدون توقّف و درنگ (دعوتش را) پذیرفتند (موجود گشتند).

وَ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِیَةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ وَ لَا مَسْکناً لِمَلَائِکتِهِ وَ لَا مَصْعَداً لِلْکلِمِ الطَّیِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ .

و اگر نبود اقرار (زبان حال) ایشان بر (ثبوت) ربوبیّت و اعتراف آنها به اطاعت و بندگى، آنها را موضع عرش خود و محلّ (مقرّبین از) فرشتگان و جاى بالا بردن گفتار نیکو و کردار شایسته بندگانش قرار نمى‏ داد.

جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلَاماً یَسْتَدِلُّ بِهَا الْحَیْرَانُ فِی مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الْأَقْطَارِ لَمْ یَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ لَا اسْتَطَاعَتْ جَلَابِیبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِی السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ .

ستاره‏هاى آنها را نشانه‏ها قرار داد تا شخص حیران و سرگردان در آمد و شد راههاى گشاده اطراف زمین بآنها راه جوید، روشنى نور آنها را تاریکى زیاد پرده شب تار نپوشانده، و پرده‏هاى سیاه شبهاى تاریک توانائى بر طرف نمودن درخشیدن نور ماه را که در آسمانها آشکار است ندارد.

فَسُبْحَانَ مَنْ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَ لَا لَیْلٍ سَاجٍ فِی بِقَاعِ الْأَرَضِینَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَ لَا فِی یَفَاعِ السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ .

پس منزّه و آراسته است خداوندى که بر او پوشیده نیست سیاهى شب تار و نه آرام گرفته‏هاى شب در گوشه‏هاى زمینهاى گود و در قلّه کوههاى تیره رنگ نزدیک بهم.

وَ مَا یَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِی أُفُقِ السَّمَاءِ وَ مَا تَلَاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِیلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الْأَنْوَاءِ وَ انْهِطَالُ السَّمَاءِ .

و بر او پوشیده نمى‏ باشد آوازى که در افق و گوشه آسمان از رعد مى‏ آید، و برقهاى ابر که پراکنده و نابود مى‏ گردد (از انظار پوشیده مى‏ ماند) و برگى که (بر زمین) مى‏ افتد و آنرا بادهاى جهنده که بسقوط ستارگان نسبت مى‏ دادند و باریدن باران از جاى خود دور مى‏ گردانند (چون بادیه نشینان اعراب جاهلیّت از روى عقیده نادرست آثار سماوىّ مانند باد و باران و سرما و گرما را بسقوط ستارگان نسبت مى‏ دادند و آنها را مؤثّر مى‏ دانستند، لذا امام علیه السّلام به عقیده آنها اشاره فرموده).

وَ یَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّهَا وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّهَا وَ مَا یَکفِی الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا وَ مَا تَحْمِلُ الْأُنْثَى فِی بَطْنِهَا.

و میداند هر قطره باران کجا افتاده و کجا قرار مى‏ گیرد، و مورچه ریز از کجا مى‏ کشد و به کجا مى‏ برد، و روزى پشّه را چه چیز کفایت میکند، و ماده در شکمش (هنگام آبستنى) چه بار دارد (نر یا ماده).

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْکائِنِ قَبْلَ أَنْ یَکونَ کرْسِیٌّ أَوْ عَرْشٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ .

و سپاس سزاى خداوند است که پیش از آنکه کرسىّ یا عرش یا آسمان یا زمین یا جنّ یا آدمى موجود شود بوده است (زیرا از بدیهیّات است که ایجاد کننده پیش از موجود بایستى باشد).

لَا یُدْرَک بِوَهْمٍ وَ لَا یُقَدَّرُ بِفَهْمٍ وَ لَا یَشْغَلُهُ سَائِلٌ وَ لَا یَنْقُصُهُ نَائِلٌ وَ لَا یَنْظُرُ بِعَیْنٍ وَ لَا یُحَدُّ بِأَیْنٍ وَ لَا یُوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ وَ لَا یُخْلَقُ بِعِلَاجٍ وَ لَا یُدْرَک بِالْحَوَاسِّ وَ لَا یُقَاسُ بِالنَّاسِ .

به اندیشه دریافته و بفهم تعیین نمى‏ گردد، و درخواست کننده‏اى او را مشغول نمى‏ نماید (زیرا ذات او عین علم است و غفلت در علم راه نمى‏ یابد) و عطاء و بخشش (خزانه نعمت) او را کم نمى‏ گرداند (زیرا بمحض اراده هر چه بخواهد ایجاد مى‏ فرماید) و بچشم دیده نمى‏ شود، و نمى‏ توان گفت در کجا است، و بمانند آن وصف‏ نمى‏ شود، و بکمک عضوى (مانند دست و پا) نمى‏ آفریند، و بحواسّ درک نمى‏ گردد (زیرا جسم نیست که این اوصاف که از لوازم جسم است در او باشد) و بمردم قیاس (تشبیه) نمى‏ شود (زیرا مانندى ندارد).

الَّذِی کلَّمَ مُوسَى تَکلِیماً وَ أَرَاهُ مِنْ آیَاتِهِ عَظِیماً بِلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ وَ لَا نُطْقٍ وَ لَا لَهَوَاتٍ .

خداوندى است که با موسى سخن گفت سخنى (که آنرا ایجاد فرمود) و از آیات خود امر بزرگى را باو نمود (که آن سخن بود) بدون اعضاء و آلتها، و گویایى و زبانکها (که در حلق واقع است و بوسیله آن صدا بیرون مى‏ آید).

بَلْ إِنْ کنْتَ صَادِقاً أَیُّهَا الْمُتَکلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّک فَصِفْ جِبْرِیلَ وَ مِیکائِیلَ وَ جُنُودَ الْمَلَائِکةِ الْمُقَرَّبِینَ فِی حُجُرَاتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّینَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ یَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ .

بلکه اگر راست گوئى اى کسیکه براى توصیف پروردگارت بخود رنج مى‏ دهى وصف کن جبریل و میکائیل و سپاه فرشتگان مقرّب درگاه خداوند را که در غرفه‏هاى پاک و پاکیزه ساکنند (و از عظمت و بزرگى پروردگار) سرها به زیر افکنده و عقلهاشان حیران و ناتوان است از اینکه بهترین آفرینندگان را وصف نمایند (پس چون آنها نمى‏ توانند بکنه ذات او پى برند تو بنده ضعیف بطریق اولى از درک حقیقت او عاجز و ناتوانى).

فَإِنَّمَا یُدْرَک بِالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَیْئَاتِ وَ الْأَدَوَاتِ وَ مَنْ یَنْقَضِی إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ .

و بصفات کسانى درک میشوند که داراى شکلها و ابزارها هستند و آنکه مدّت او بسر آید زمانیکه پایانش به نیستى بکشد.

فَلَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَضَاءَ بِنُورِهِ کلَّ ظَلَامٍ وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کلَّ نُورٍ.

پس خدائى جز او نیست (که اگر بود البتّه درک مى‏ شد) هر تاریکى را بنور خود روشن گردانیده و هر نورى را بسبب تاریک کردن خویش تاریک نموده (روشنى هدایت بر اثر لطف و تاریکى گمراهى نتیجه قهر او مى‏ باشد).

أُوصِیکمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی أَلْبَسَکمُ الرِّیَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکمُ الْمَعَاشَ .

سفارش میکنم شما را اى بندگان خدا به پرهیزکارى و ترس از خدائى که لباس آراءسته بشما پوشانید (تا از سرما و گرما محفوظ مانید) و وسائل زندگانى را برایتان فراهم آورد (پس چرا با معصیت و نافرمانى نعمت و بخشش او را کفران مى‏ نمایید) و (چرا از او دورى گزیده بدنیا دل بسته‏اید، در صورتی که) .

فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا لَکانَ ذَلِک سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (علیه السلام) الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْک الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِفَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ وَ اسْتَکمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِیُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً وَ الْمَسَاکنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ .

اگر کسى براى ماندن در دنیا وسیله بدست مى‏ آورد یا براى بر طرف نمودن مرگ راه مى‏ یافت آن کس سلیمان فرزند داوود، علیه السّلام، بود که بر جنّ و انس تصرّف و پادشاهى داشت علاوه بر منصب پیغمبرى و مقام و منزلت بزرگ، پس (با داشتن جمیع وسائل دنیوىّ و اخروىّ از همه کس براى ماندن در دنیا سزاوارتر بود، ولى) چون روزى مقدّر خود را بکار برد، و مدّت زندگانى را بپایان رساند کمانهاى نیستى با تیرهاى مرگ او را از پاى در آوردند (دنیا را بدرود فرمود) و شهرها از او خالى و خانه ‏ها تهى ماند و دیگران آنها را بمیراث بردند.

وَ إِنَّ لَکمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً !أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ !أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْکرُوا الْعَسَاکرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ .

و شما را در روزگارهاى گذشته عبرتى است (که ببینید پیشینیان چگونه دست از این جهان شسته‏اند) کجایند عمالقه و فرزندانشان (عمالقه گروهى بودند از اولاد عملیق ابن لاوذ ابن ارم ابن سام ابن نوح پادشاه یمن و حجاز با دولت بى ‏حدّ که بنیانشان کنده شد) کجایند فراعنه (پادشاهان مصر) و فرزندانشان (که از آنها اثرى نماند) کجایند مردم شهرهاى رسّ (رسّ نام چاه بزرگى بود که مردم در کنار آن گرد آمده درخت صنوبر را که شاه درخت مى‏ گفتندو آنرا یافت ابن نوح کاشته بود پرستش مى‏ نمودند، و خداوند آنها را هلاک و نابود ساخت) که پیغمبران را کشتند، و احکام فرستادگان خدا را خاموش کردند (از بین بردند) و شیوه‏هاى گردن کشان را زنده کردند (بآنها رفتار نمودند) کجایند کسانیکه با لشگرها بهر طرف رفته هزاران را شکست مى‏ دادند و سپاهها گرد آورده شهرها بناء مى‏ کردند.

مِنْهَا.

قسمتى از این خطبه است (در باره امام منتظر عجّل اللّه تعالى فرجه):(امام زمان علیه السّلام) .

قَدْ لَبِسَ لِلْحِکمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا .

سپر حکمت (علم بحقائق اشیاء و زهد و عبادت) را پوشیده و آنرا با شرایطش که عبارت است از توجّه و شناختن و فارغ ساختن خود را (از علاقه بدنیا) براى آن فرا گرفته، پس حکمت نزد آن حضرت گم شده‏اى است که آنرا طلبیده، و آرزویى است که آنرا درخواست نموده (اندیشه او همواره متوجّه به آنست و بغیر آن نظر ندارد، چنانکه در اواخر این کتاب امام علیه السّلام فرموده: الحکمة ضالّة المؤمن یعنى حکمت گم شده مؤمن است که همیشه در صدد یافتن آن است) .

فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ.

پس آن بزرگوار پنهان شده گوشه‏اى اختیار نماید هرگاه (فتنه و تباهکارى بسیار گشته) اسلام غریب (ضعیف و ناتوان) گردد، و (مانند شتر هنگامیکه رنج و آزار بیند) دم خود را به حرکت آورده جلو گردنش را بزمین بچسباند (خلاصه چنان ضعف آنرا فرا گیرد که از پا افتاده از جا بر نخیزد، این جمله اشاره به فرمایش حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله است که فرموده: بَدَء الإسلام غریبا و سیعود غریبا یعنى اسلام غریب و تنها پیدایش یافت و زود است که تنها گردد، یعنى پیرو واقعى نداشته باشد) آن حضرت باقى مانده باقى مانده ‏هاى حجّت خدا (ائمّه هدى علیهم السّلام)و جانشین پیغمبران او مى‏ باشد.

ثم قال علیه السلام.

پس امام علیه السّلام فرمود.

أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ بَثَثْتُ لَکمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِی وَعَظَ الْأَنْبِیَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ وَ أَدَّیْتُ إِلَیْکمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِیَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ وَ أَدَّبْتُکمْ بِسَوْطِی فَلَمْ تَسْتَقِیمُوا وَ حَدَوْتُکمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا .

اى مردم، من بشما پندهایى دادم که پیغمبران امّتهاى خود را بآنها پند دادند، و آنچه را (از مماشات و مهربانى) با شما بجا آوردم که اوصیاء به آنهائى که بعد از پیغمبران بودند رفتار کردند، و شما را به تازیانه (نصیحت و اندرز) خود ادب نمودم براه راست نیامدید، و شما را بوسیله ترسانیدنیها (براه حقّ) سوق دادم اجتماع ننمودید (پیروى من نکردید).

لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی یَطَأُ بِکمُ الطَّرِیقَ وَ یُرْشِدُکمُ السَّبِیلَ .

اجرتان با خدا آیا پیشوایى غیر از مرا منتظرید که شما را براه آورده ارشاد نماید .

أَلَا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْیَا مَا کانَ مُقْبِلًا وَ أَقْبَلَ مِنْهَا مَا کانَ مُدْبِراً وَ أَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ اللَّهِ الْأَخْیَارُ وَ بَاعُوا قَلِیلًا مِنَ الدُّنْیَا لَا یَبْقَى بِکثِیرٍ مِنَ الْآخِرَةِ لَا یَفْنَى.

آگاه باشید پشت کرد از دنیا آنچه رو آورده بود، و رو آورد از آن آنچه پشت کرده بود (بر اثر پیروى نکردن امام بحقّ نیکى دنیا پشت نمود و بدى آن یعنى کردار زمان جاهلیّت پدیدار گردید) و بندگان نیکوکار خدا عازم کوچ کردن (رفتن از دنیا) شدند، و کمى دنیا را که بقایى ندارد به بسیارى آخرت که فانى نمى‏ گردد فروختند (تبدیل نمودند، و از غمّ و اندوه آن رهیدند، منظور حضرت از این جمله گویا خبر دادن از شهادت خود مى‏ باشد).

مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِینَ سُفِکتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّینَ أَلَّا یَکونُوا الْیَوْمَ أَحْیَاءً ؟یُسِیغُونَ الْغُصَصَ وَ یَشْرَبُونَ الرَّنْقَ قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ .

چه زیان بردند برادران (همکیشان) ما که خونهاشان در جنگ صفّین ریخته شد از اینکه امروز زنده نیستند تا غصّه ‏ها بخود راه داده آب تیره بیاشامند (سختى این روزگار را ببینند، خلاصه خوشا حال آنانکه از جهان رفتند و چنین روز را ندیدند) سوگند بخدا (رحمت) خدا را در یافتند، خداوند هم مزدهاشان را عطاء فرمود و آنها را بعد از خوف و ترس (در دنیا) در سراى امن جدا داد.

أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ ؟أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِقَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکاءَ.

کجایند برادران من که در راه حقّ سوار شده و براستى و درستى (عمر بپایان رسانده) گذشتند، کجا است عمّار (ابن یاسر که در سنّ بیش از نود سال در صفین شهید شد) و کجا است (ابو الهیثم مالک) ابن تیهان، و کجا است ذو الشّهادتین (ابو عمارة خزیمة ابن ثابت الأنصارىّ که پیغمبر اکرم‏ گواهى او را بجاى گواهى دو مرد قبول فرمود هنگامیکه آن حضرت اسبى از اعرابىّ خریدارى نموده بود و اعرابىّ انکار مى‏ نموده، حضرت فرمود: اى خزیمه آیا گواهى مى‏ دهى، گفت نه یا رسول اللّه، و لیکن دانستم که اسب را خریدارى نموده‏اى، آیا ترا بآنچه از جانب خدا آورده‏اى تصدیق مى‏ نمایم و بر این معامله با اعرابىّ تصدیق نمى‏ کنم، پس آن بزرگوار فرمود: گواهى تو چون گواهى دو مرد مى‏ باشد) و کجایند همانندان ایشان (ابن بدیل و هاشم ابن عتبه و غیر آنها) از برادران (همکیشان) آنان که (همگى در جنگ صفّین کشته شدند، و) با هم بر مرگ (کشته شدن در راه حقّ) پیمان بستند، و سرهاشان (بعد از کشته شدن) بسوى معصیت کاران (معاویه و پیروانش) فرستاده شد. نوف گفت: پس از این کلام امام علیه السّلام با دست خود بریش مبارک زده گریه بسیار کرد و فرمود.

أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ.

درد او دریغا بر برادران (همکیشان) من که قرآن را قرائت نموده آنرا استوار دانستند (محترم شمردند) و در آنچه واجب بود اندیشه نموده آنرا بر پا داشتند (طبق آن عمل کردند) و سنّت را زنده کرده بدعت را از بین بردند، بجهاد که خوانده شدند (آنرا) پذیرفتند، و به پیشوا اعتماد داشته از او پیروى نمودند. پس از آن به آواز بلند فریاد نمود.

الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکرٌ فِی یَومِی هَذَا فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ! قَالَ نَوْفٌ: وَ عَقَدَ لِلْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِقَیْسِ بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِأَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ فِی عَشَرَةِ آلَافٍ وَ لِغَیْرِهِمْ عَلَى أَعْدَادٍ أُخَرَ وَ هُوَ یُرِیدُ الرَّجْعَةَ إِلَى صِفِّینَ فَمَا دَارَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّى ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَتَرَاجَعَتِ الْعَسَاکرُ فَکنَّا کأَغْنَامٍ فَقَدَتْ رَاعِیهَا تَخْتَطِفُهَا الذِّئَابُ مِنْ کلِّ مَکانٍ.

اى بندگان خدا جهاد جهاد، آگاه باشید من در همین روز لشگر مى‏ آرایم هر که اراده رفتن بسوى خدا دارد باید برود. نوف گفت: پس از آن حسین علیه السّلام را بر ده هزار لشگر و قیس ابن سعد را بر ده هزار و ابو ایّوب انصارىّ را بر ده هزار و غیر ایشان را بر شماره‏ هاى دیگر امیر قرار داد، و اراده بازگشت بصفّین داشت (که با اهل شام بجنگند) پس هنوز آدینه نیامده بود که ملعون ابن ملجم، خدا او را لعنت کند، بر آن بزرگوار ضربت وارد آورد، پس لشگرها برگشتند و ما چون گوسفندانى بودیم که شبان خود را گم کرده باشند و از هر طرف گرگان آنها را بربایند (گفته ‏اند: این خطبه آخرین خطبه‏ اى است که امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاده بیان فرموده).