الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکبْرِیَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ .

سپاس سزاوار خداوندى است که پوشید (جامه) توانگرى و بزرگوارى را (توانگرى و بزرگوارى مخصوص او است که هیچ چیز او را ناتوان نمى‏ گرداند و به حقیقت او نمى‏ رسد) و این دو صفت را بخود اختصاص داده نه براى آفریدگانش (باین دو صفت منفرد و یگانه است، زیرا غیر او ذاتا زبون و زیر دست و در همه چیز نیاز بغیر دارند) و آنها را بر غیر خود ممنوع و حرام گردانید (پس کسی را نمى‏ رسد که آنها را ادّعاء نماید و اگر ادّعاء نمود مسئول و معاقب است) و آنها را براى جلال خویش برگزید، و لعنت (دورى از رحمتش) را قرار داد براى هر که از بندگانش در این دو صفت با او منازعه نماید (به توانگرى و بزرگوارى کردن بر افرازد، چنانکه در قرآن کریم س 39 ى 60 مى‏ فرماید: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یعنى آنان را که بر خدا دروغ بستند و زیر بار فرمان او نرفتند روز رستخیز روهایشان را سیاه مى‏ بینى، آیا در دوزخ جائى براى تکبّر کنندگان و گردنکشان نیست و در س 16 ى 29 مى‏ فرماید: فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ یعنى داخل درها «درکات و گودیها» ى دوزخ شوید در حالیکه در آن جاوید مى‏ مانید، و بد است جاى گردنکشان).

ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِک مَلَائِکتَهُ الْمُقَرَّبِینَ لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوبِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ.

پس بسبب اختصاص این دو صفت بخود فرشتگان را که مقرّب درگاه او بودند آزمایش نمود تا فروتنان ایشان را از گردنکشان (شیطان که از جنّ بود و در بین آنها به سجده بآدم مأمور شد) ممتاز و جدا سازد (با آنان معامله آزمایش کنندگان‏ نمود تا بدانند که هر که از فرمان الهى پیروى کند رستگار و هر که مخالفت ورزد بعذاب گرفتار شود، نه آنکه خواسته امتحان نماید تا دانا گردد که امتحان به این معنى در باره او محال است، چنانکه در شرح خطبه شصت و دوّم اشاره شد) پس (از این جهت امام علیه السّلام مى‏ فرماید:) با اینکه به نهانیهاى دلها و پنهانیهاى پوشیده از نظرها دانا بود (در قرآن کریم س 38 ى 71) فرمود: إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی (ى (72)) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (ى 73) فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (ى (74)) إِلَّا إِبْلِیسَ یعنى من آدم را از گل خلق خواهم نمود، پس وقتى که او را بیافریدم و جان دادمش برو در افتاده او را سجده کنید (تعظیم و فروتنى نمائید، و یا او را قبله خویش قرار دهید، زیرا سجده عبادت و بندگى براى غیر خدا جائز نیست) پس همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس (حضرت رضا علیه السّلام فرموده: نام شیطان حارث بوده سمّى إبلیس لأنّه أبلس من رحمة اللَّه یعنى ابلیس نامیده شده بجهت آنکه از رحمت خدا دور گشت ناگفته نماند که بین علماء و بزرگان اختلاف است که آیا شیطان از جنّ بوده یا از فرشتگان، و حقّ آنست که از جنّ بوده، و اجماع علماء امامیّه بر آنست، چنانکه از شیخ مفید- علیه الرحمة- نقل شده، و روایات متواتره از ائمه هدى- علیهم السّلام- در این باب وارد گشته، و قرآن کریم بآن تصریح مى‏ فرماید س 18 ى 50 وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ یعنى یاد آور هنگامى‏ را که به فرشتگان فرمودیم بآدم سجده کنید، پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنّ بود، و استثناء دلیل بر آن نیست که شیطان از فرشتگان بوده چون جمله کان من الجنّ صریح است که استثناء در اینجا و سائر مواضع قرآن کریم در این باب استثناء منقطع است یعنى ربط به مستثنى منه ندارد، خلاصه آدم را سجده نکرد براى آنکه).

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ .

کبر و خود خواهى باو روى مى‏ آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود، و براى اصل خویش (که از آتش آفریده شده بود) عصبیّت نموده آشکارا زیر بار فرمان حقّ نرفت (و گفت: او را از گل و مرا از آتش آفریدى من که از او بهترم چرا او را سجده کنم) پس دشمن خدا (شیطان) پیشواى متعصبین و پیشرو گردنکشان است که بنیان عصبیّت را بجا گذارد، و با خدا در جامه عظمت و بزرگى (که اختصاص باو داشت) نزاع نمود، و لباس‏ عزّت و سربلندى (که سزاوار او نبود) پوشید، و پوشش ذلّت و خوارى (که شایسته‏ اش بود) دور افکند.

أَ لَا تَرَوْنَ کیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً.

نمى‏ بینید چگونه خداوند او را براى تکبّر و سرکشى خرد و کوچک و سبب بلند پروازى پست نمود پس او را در دنیا (از رحمت خود) رانده شده قرار داد (چنانکه در قرآن کریم س 15 ى 34 مى‏ فرماید: قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ى 35 وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ یعنى خداوند فرمود از بهشت بیرون رو که تو رانده شدى، و تا روز رستخیز بر تو لعنت است) و در آخرت براى او آتش بر افروخته آماده فرمود (چنانکه در قرآن کریم س 38 ى 85 مى‏ فرماید: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ یعنى دوزخ را از تو و از همه آنان که پیرو تو هستند از آدمیان و جنّیان پر خواهم نمود).

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکةِ وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْیِیزاً بِالِاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُمْ.

و اگر خدا مى‏ خواست آدم را بیافریند از نورى که روشنى آن دیده‏ ها را تیره سازد، و زیبایى آن بر خردها غالب گردد (عقلها در برابر آن حیران و سرگردان شوند) و از چیزخوشبوئى که بوى خوش آن اشخاص را فرا گیرد، هر آینه مى‏ آفرید، و اگر (چنین) مى‏ آفرید گردنها در برابر آدم فروتن، و آزمایش در باره او بر فرشتگان آسان مى‏ شد (بى‏ درنگ شیطان به سجده او مى‏ شتافت و او را مادون خود تصوّر نمى‏ کرد) و لیکن خداوند سبحان آفریدگانش را مى‏ آزماید به بعضى از آنچه اصل و سببش را نمى‏ دانند براى امتیاز دادن و جدا ساختن آنها (از غیر- شان) و براى برطرف کردن تکبّر و گردنکشى و دور نمودن خودپسندى از آنان (چنانکه بیشتر احکام شرعیّه که عقل به حکمت آن پى نبرده از این قبیل است.)

فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ کلَّا مَا کانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً .

پس از کار خدا در باره شیطان عبرت گیرید که عبادت و بندگى بسیار و منتهى سعى و کوشش او را (بر اثر تکبّر و سرکشیش) باطل و تباه ساخت در حالیکه خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود که معلوم نیست (شما نمى‏ دانید و فهمتان قاصر است که) آیا از سالهاى دنیا است یا از سالهاى (آخرت) که هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنیا است، و این) بجهت کبر و سرکشى یک ساعت (بود که خود را بر تر از آدم دانسته باو سجده نکرد) پس چه کس بعد از شیطان با بجا آوردن مانند معصیت او (کبر و سرکشى) از عذاب خدا سالم ماند حاشا نخواهد شد که خداوند سبحان انسانى را ببهشت داخل نماید با کارى که بسبب آن فرشته‏اى (شیطان) را از آن بیرون نمود (تعبیر امام علیه السّلام از شیطان در اینجا به فرشته‏اى براى آنست که در آسمان بوده و با فرشتگان‏ آمیزش داشته) .

إِنَّ حُکمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِینَ.

حکم و فرمان خدا در اهل آسمان (فرشتگان) و اهل زمین (آدمیان) یکى است، و بین او و هیچیک از آفریدگانش در روا داشتن آنچه مختصّ بخود او است (عظمت و بزرگوارى) که آنرا بر عالمیان حرام کرده و ناروا دانسته رخصتى نیست (احکام خداوند نسبت بهمه یکسان است، پس نمى‏ توان گفت که بس شیطان بر اثر یک نافرمانى رانده درگاه شده، بلکه باید دانست هر که و هر جا باشد چون گردن از زیر بار تکلیف بیرون آرد از رحمت خدا دور گشته بعذاب گرفتار شود).

فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَکمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ یَسْتَفِزَّکمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ وَ أَغْرَقَ إِلَیْکمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ وَ رَمَاکمْ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصِیبٍ .

پس بندگان خدا، از دشمن خدا (شیطان) بترسید از اینکه شما را بدرد خود (کبر و سرکشى) گرفتار کند (مانند خود متکبّر و گردن کش نموده از رحمت خدا دور سازد) و از اینکه به گفته خویش شما را (از راه راست) باز داشته نگران نماید، و سواران و پیادگان لشگرش (پیروانش) را دور شما گرد آورد، پس بجان خودم سوگند که تیر شرّ (گمراه ساختن) را براى شما بزه کمان نهاده و آنرا بطرف شما سخت کشیده، و از نزدیک بشما تیر انداخته (تا تیرش بخطاء نرود) و (چنانکه در قرآن کریم س 15 ى 39 خداوند از او حکایت مى‏ فرماید) گفت: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ یعنى پروردگار من براى اینکه مرا گمراه کردى (بر اثر ترک سجده آدم) هر آینه گناهان را برابر بنى آدم در زمین مى‏ آرایم (تا از اطاعت باز مانند) و همه آنان را گمراه خواهم نمود (و این سخن را گفت) در حالیکه (ندانسته) اظهار غیب گوئى کرده از روى گمان نادرست آنرا بیان نمود (ولى) .

صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَ فُرْسَانُ الْکبْرِ وَ الْجَاهِلِیَّةِ حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْکمْ وَ اسْتَحْکمَتِ الطَّمَاعِیَّةُ مِنْهُ فِیکمْ فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِیِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِیِّ .

فرزندان نخوت و برادران عصبیّت و سواران گردن کش و جاهلیّت و نادانى دعوى او را تصدیق کرده راست آوردند (چون اهل دنیا معصیت و نافرمانى نموده بدرد کبر و خود پسندى که شیطان داشت گرفتار شدند، پس ادّعاى او را که از روى نادانى و گمان نادرست بود درست جلوه دادند) تا اینکه سرکش از شما (که از راه راست پا بیرون نهاد) پیرو او گردید، و (از اینرو) طمع و آز او در (گمراه کردن) شما پا بر جا شد، پس چگونگى پنهان آشکار گشت (آثار وسوسه او در دلهاى شما نمایان شد که بى پروا بر خلاف دستور خدا رفتار مى‏ نمایید).

اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَیْکمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَکمْ فَأَقْحَمُوکمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوکمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ وَ أَوْطَئُوکمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ طَعْناً فِی عُیُونِکمْ وَ حَزّاً فِی حُلُوقِکمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِکمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِکمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَکمْ .

استیلاء او بر شما قوّت یافت، و سپاه خود را بسوى شما نزدیک آورد، پس شما را در غارهاى ذلّت و خوارى افکندند، و در گودالهاى کشتن (تباه ساختن) انداختند، و شما را پایمال کردند با زخم سخت: نیزه زدن در چشمها و بریدن گلوهاو کوبیدن سوراخ بینى ‏ها و اراده انداختن در قتلگاهاتان و راندنتان با حلقه‏ هاى مهار قهر و خشم که در بینى مى‏ نهند بسوى آتشى که برایتان آماده شده (خلاصه شیطان و سپاهش خواهشهاى نفس امّاره و گناهان را در نظر شما جلوه داده به دام بد بختى در آورده بعذاب سوق مى‏ دهند).

فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِکمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِی دُنْیَاکمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ فَاجْعَلُوا عَلَیْهِ حَدَّکمْ وَ لَهُ جِدَّکمْ فَلَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِکمْ وَ وَقَعَ فِی حَسَبِکمْ وَ دَفَعَ فِی نَسَبِکمْ وَ أَجْلَبَ بِخَیْلِهِ عَلَیْکمْ وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِیلَکمْ یَقْتَنِصُونَکمْ بِکلِّ مَکانٍ وَ یَضْرِبُونَ مِنْکمْ کلَّ بَنَانٍ لَا تَمْتَنِعُونَ بِحِیلَةٍ وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِیمَةٍ فِی حَوْمَةِ ذُلٍّ وَ حَلْقَةِ ضِیقٍ وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلَاءٍ.

پس شیطان براى زخم زدن (زیان رساندن) در دین شما بزرگتر و براى آتش افروختن (فتنه و فساد بر پا نمودن) در دنیاى شما افروزنده‏تر گردید از دشمنانى که با ایشان آشکارا دشمنى کرده براى (زد و خورد با) آنها گرد مى‏ آیید (و از یکدیگر کمک مى‏ طلبید) پس زور و کوشش خود را بر دفع او بگمارید که بخدا سوگند بر ریشه شما (پدرتان آدم) فخر و نازش کرد، و در حسب (قدرت و منزلت) شما نکوهش نمود، و نسب (قرابت و خویشى) شما را کوچک و پست دانست، و سواران خود را براى (گمراه کردن) شما گرد آورده، و با پیادگانش راه شما را اراده نمود (تا در گمراهى مانده براه هدایت و رستگارى پا نهید) در هر جا شما را شکار کرده به دام مى‏ آرند، و سر انگشتانتان را مى‏ زنند، و به حیله و دسیسه نمى‏ توانید (از ایشان) سرباز زنید، و بتصمیم و اراده نمى‏ توانید (آنها را) دفع نموده از خود دور نمائید، در حالیکه شما در انبوه ذلّت و خوارى و دائره تنگ و عرصه مرگ و جولانگاه بلاء و سختى (دنیا گرفتار) هستید (و از شرّ شیطان نرهید مگر با کشتن نفس امّاره و پیروى نکردن از او).

فَأَطْفِئُوا مَا کمَنَ فِی قُلُوبِکمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْک الْحَمِیَّةُ تَکونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ .

پس خاموش کنید آتش عصبیّت و کینه‏ هاى زمان جاهلیّت را که در دلهاى شما پنهان است که این تکبّر و گردنکشى و خود پسندى در مسلمان از افکنده‏ هاى شیطان و خود خواهى‏ها و تباه کردنها و وسوسه‏ هاى او است.

وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِکمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکمْ وَ خَلْعَ التَّکبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکمْ وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَیْنَکمْ وَ بَیْنَ عَدُوِّکمْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا وَ فُرْسَاناً .

و تصمیم گیرید که فروتنى را از روى سرهاتان نهاده بزرگى و خود پسندى را زیر پاهاتان بیفکنید، و تکبّر و گردنکشى را از گردنهاتان دور سازید، و فروتنى را بین خود و دشمنانتان شیطان و لشگرش بجاى لشگر تمام سلاح بکار برید، زیرا او را در هر امّتى لشگرها و یاران و پیادگان و سواران است (که همه با او کمک کرده کبر و نخوت را در نظرتان مى‏ آرایند تا شما را در بلاء و هلاکت اندازند، پس شما تواضع و فروتنى را لشگر خود قرار داده با ایشان کارزار کنید).

وَ لَا تَکونُوا کالْمُتَکبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَیْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِیهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ الْحَمِیَّةُ فِی قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ وَ نَفَخَ الشَّیْطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ الْکبْرِ الَّذِی أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِینَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

و مانند متکبّر گردن کش (قابیل فرزند آدم علیه السّلام) بر فرزند مادرش (هابیل) نباشید (تعبیر از هابیل به فرزند مادر قابیل با اینکه هر دو از یک پدر و یک مادر بودند براى آنست که مهربانى دو برادر از یک مادر بیشتر است از مهربانى دو برادر که از دو مادر باشند)که بر او تکبّر نمود بدون اینکه خداوند در او فزونى قرار داده باشد جز آنکه کبر و بزرگى ناشى از رشک باو روى آورد، و از آتش خشم در دل او تعصّب افروخته شد، و شیطان باد کبر و سر بلندى در بینى او دمید، چنان خود خواهى و گردنکشى که خداوند پس از کبر و سربلندى او را پشیمانى داد (بر اثر مردن برادر حیران و سرگردانش نمود، نه بر کشتن او که اگر بر اثر کشتن او پشیمان مى‏ شد توبه و بازگشت از گناهى بود که مرتکب شده و معذّب نمى‏ ماند) و گناه کشندگان را تا روز رستخیز همراه او گردانید (چنانکه در قرآن کریم س 5 ى 31 مى‏ فرماید: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ى 32 مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً یعنى چون قابیل هابیل را کشت از جمله پشیمانان گردید، از اینرو به بنى اسرائیل دستور دادیم که هر که بکشد کسى را بى آنکه او دیگرى را کشته یا فسادى در زمین کرده باشد که موجب کشته شدن گردد، پس چنان است که همه مردم را کشته باشد).

أَلَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِی الْبَغْیِ وَ أَفْسَدْتُمْ فِی الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِینَ بِالْمُحَارَبَةِ.

آگاه باشید که شما در ستمگرى بسیار جهد و کوشش نمودید، و در زمین فساد و تباهکارى کردید، از روى آشکار کردن دشمنى با خدا، و بیرون آمدن براى جنگ با مؤمنین (شاید مقصود امام علیه السّلام در اینجا اشاره به مخالفت امّت با آن حضرت بوده بعد از رحلت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله، یا رفتار اهل شام و پیروان معاویه با آن بزرگوار).

فَاللَّهَ اللَّهَ فِی کبْرِ الْحَمِیَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّیْطَانِ الَّتِی خَدَعَ بِهَا الْأُمَمَ الْمَاضِیَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِیَةَ حَتَّى أَعْنَقُوا فِی حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهَاوِی ضَلَالَتِهِ ذُلُلًا عَنْ سِیَاقِهِ سُلُساً فِی قِیَادِهِ أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِیهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَیْهِ وَ کبْراً تَضَایَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ.

پس از خدا بترسید، از خدا بترسید در گردنکشى ناشى از تعصّب، و خود پسندى جاهلیّت، زیرا کبر ایجاد کننده‏ هاى دشمنى و دمیدنگاه‏ هاى شیطان است که بآن دمیدنها امّتهاى گذشته و پیشینیان (مانند قوم نوح و عادت و ثمود و فرعون و نمرود) را فریب داده است (خود خواهى و نخوت را در برابر ایشان جلوه داده پس از روى خودپسندى پیغمبران را تکذیب کرده قدم در راه راست ننهادند) تا اینکه در تاریکى‏هاى نادانى و دامهاى گمراهى او شتافتند در حالیکه در برابر راندن او رام و به کشیدنش آرام (در پیروى از او تسلیم) بودند، و شتافتند بسوى کارى که دلها در آن یکسانند، و پیشینیان بر آن کار از پى یکدیگر رفتند، و بطرف خود پسندى و سربلندى که سینه‏ ها بسبب آن (از کینه و رشک) تنگ گشت.

أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکمْ وَ کبَرَائِکمْ الَّذِینَ تَکبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُکابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْکانِ الْفِتْنَةِ وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیَّةِ .

آگاه باشید و بترسید، بترسید از فرمانبرى مهتران و بزرگانتان که از شرف و جاه خود (که در بین مردم یافته بودند) گردنکشى کردند، و بالاتر از نسب خویش (خانواده‏اى که در آن بوجود آمده‏اند) سرفرازى نمودند، و چیزیکه (به گمان خودشان) ناپسند و زشت آمد به پروردگارشان نسبت دادند (مثل اینکه به مردى گویند تو عجم هستى یا عرب یا خراسانىّ مى‏ باشى یا طهرانىّ که این نوع نسبتها بخدا است نه به انسان، زیرا گناهى نیست او را در اینکه عجم یا خراسانىّ گردیده) و آنچه خداوند بایشان احسان کرده بود انکار کردند براى نبرد کردن با قضاء و قدر او و زد و خورد نمودن با نعمت‏هایش (آنان را که مقدّر بود در دنیا کمتر از آنها بهره‏مند گردند زبون و خوار دانستند و به مستمندان و ناتوانان بر اثر نعمت‏هایى که خدا بایشان عطاء فرموده تکبّر نمودند با اینکه منتهى درجه بى انصافى و ناسپاسى است که هر یک از ایشان نصیب کسانى را تنها برده و مردم تعظیمش نموده بزرگ و مهتر و پیشوایش نام نهند و او بخود نیامده که براى آزمایش این نعمتها را خداوند باو اختصاص داده) پس اینان پایه‏ هاى بناى عصبیت و ستونهاى ارکان‏ فتنه و آشوب و شمشیرهاى افتخار و سرفرازى جاهلیّت مى‏ باشند (همچنانکه عربهاى جاهلیّت بر اثر تکبّر و عصبیّت به قبیله و پدران و رؤساى خود افتخار و سرفرازى مى‏ نمودند، و هنگام جنگ آنها را بنام مى‏ خواندند، پس آنان بمنزله شمشیرهاى جنگ بودند ایشان هم بر اثر تکبّر و گردنکشى بمنزله شمشیرهاى فتنه و آشوب مى‏ باشند) .

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَکونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکمْ أَضْدَاداً وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَکمْ حُسَّاداً وَ لَا تُطِیعُوا الْأَدْعِیَاءَ الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکمْ کدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکمْ بَاطِلَهُمْ .

پس از خدا بترسید، و (با کبر و خود سندى) براى نعمتهاى او بر شما ناسپاسگزار و از جهت احسان او بشما رشکبر نباشید (زیرا کفران و ناسپاسى و رشک موجب زوال نعمت است، و وجه تشبیه ایشان به رشکبر آنست که چون رشکبر طالب زوال نعمت از دیگرى است ایشان هم بر اثر خود پسندى و گردنکشى که در برابر نعمت خداوند کفران و ناسپاسى است مانند آنست که بر خودشان رشک مى‏ برند و زوال فضل و احسان خداوند را مى‏ طلبند) و از بدان و ناکسان که آنها را نیکان و مهتران مى‏ پندارید پیروى نکنید که آنان کسانى هستند که شما آب تیره گل آلود ایشان را با آب صاف و پاکیزه خود آشامیده و بیمارى آنان را با تندرستى خویش مخلوط نموده و باطل و نادرستیشان را در راستى و درستیشان داخل ساختید (سعادت و نیکبختى و آسایش خود را که در زیر سایه لواء دین و ایمان حقیقى بدست آورده بودید از دست داده بر اثر پیروى از متظاهرین به اسلام بفتنه و آشوب و خونریزى و بد بختى گرفتار و همیشه مضطرب و نگران مى‏ باشید).

وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکمْ فَجَعَلَکمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدِهِ.

در حالیکه آنها پایه فسق (خروج از طاعت خدا) و ملازم و همراه معصیت و مخالفت (خدا و رسول و امام) هستند که شیطان آنها را (بجاى) شتران بار کش گمراهى گرفته، و سپاهى که بوسیله ایشان بر مردم مسلّط شود، و ترجمه کننده‏ هایى که به زبان آنها سخن مى‏ گوید،براى اینکه عقلهاى شما را بدوزد (با گفتار دروغ شما را از ذکر حقّ و آخرت اغفال نموده باز دارد) و در چشمهاتان داخل گردد (زندگانى دنیا و گناهان را در نظر شما بیاراید تا از نظر در آیات خدا باز مانید) و در گوشهاتان بدمد (آنقدر سخنان بیهوده و زشت بشما بیاموزد که به سخن خدا و رسول گوش فرا ندهید) و (نتیجه‏اى که از دزدیدن عقل و داخل شدن در چشم و دمیدن در گوشهاتان مى‏ برد این است که) شما را هدف تیر (هلاک و تباهى) و جاى پاى (ذلّت و خوارى) و دستگیره (اسیر و گرفتار) خود قرار مى‏ دهد.

فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَکبِرِینَ مِنْ قَبْلِکمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ صَوْلَاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَثَاوِی خُدُودِهِمْ وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ وَ اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْکبْرِ کمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ .

پس (اکنون که فهمیدید شیطان بوسیله گردنکشان شما را گمراه مى‏ سازد، از آنان پیروى نکرده کبر و خودپسندى را شعار خویش قرار ندهید، و) از کیفر خدا و حمله و سختیها و عذابهاى اوکه به گردنکشان پیش از شما (نمرودیان و فرعونیان و دیگران) رسیده عبرت گیرید، و به جاهائى که چهره ‏شان بخاک افکنده شده و پهلوهاشان افتاده (قبرها) پند پذیرید (ببینید چهره‏ هائى که پرده‏ ها جلو آنها مى‏ آویختند روى خاک نهاده و پهلوها که بر بستر سنجاب مى‏ نهادند بر زمین گسترده‏اند) و از آنچه تولید کبر و سربلندى مى‏ نماید بخدا پناه ببرید چنانکه از حوادث و پیش آمدهاى سخت روزگار باو پناه مى‏ برید (بلکه پناه بردن بخدا از اسباب تولید کبر سزاوارتر است از پناه بردن باو از حوادث روزگار، زیرا کبر باعث الم و درد اخروىّ است و حوادث روزگار الم دنیوىّ است، و الم اخروىّ اهمیّت دارد که رهائى از آن ممکن نیست).

فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ وَ لَکنَّهُ سُبْحَانَهُ کرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّکابُرَ وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ کانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَکارِهِ .

و اگر خداوند بکسى از بندگانش خودپسندى و سربلندى را رخصت و اذن مى‏ داد (براى او جائز مى‏ دانست) به پیغمبران و دوستان خود اجازه مى‏ داد، و لیکن آنها را از خود خواهى و سربلندى منع کرده تواضع و فروتنیشان را پسندیده داشت (بى آنکه کسى را استثناء فرماید) پس (ایشان هم امتثال امر و فرمان او را بتواضع و فروتنى نموده از بسیارى خضوع و افتادگى) رخسارهاى خود بزمین نهاده چهره‏ هاشان را بخاک مالیدند، و بالهاى (خدمتگزارى و خوشرویى) خویش را براى مؤمنین و خدا پرستان به زیر افکندند (بلند پروازى و سرفرازى نشان ندادند) و انبیاء و دوستان خدا گروهى بودند ضعیف شمرده شده که (مردم و دنیا دوستان آنان را در نظر خود ضعیف و ناتوان مى‏ پنداشتند) خداوند آنها را به گرسنگى آزموده بسختى گرفتار و بمواضع خوف و ترس امتحان فرمود، و از ناشایسته‏ ها خالص و پاک گردانید.

فَلَا تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ وَ الِاخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَى وَ الِاقْتِدَارِ فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ .

پس (چون پیغمبران و دوستان خدا در دنیا باین منوال گذراندند بنا بر این) خوشنودى و خشم خدا را به دارائى و فرزند داشتن نپندارید (که دارائى و فرزندان علامت خوشنودى و نداشتن آنها دلیل خشم او نیست) از روى نادانى به جاهاى امتحان و آزمایش در توانگرى و تنگدستى که خداوند سبحان (در قرآن کریم س 23 ى 55)فرموده: أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ (ى 56) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ یعنى آیا گمان میکنند آنچه ما از دارائى و فرزندان بایشان عطاء مى‏ کنیم در نیکوئیهاى ایشان مى‏ شتابیم (چنین نیست) بلکه شعور ندارند و نمى‏ فهمند (که آنها را بمال و فرزند مى‏ آزماییم و مهلت مى‏ دهیم که تا چه اندازه در معصیت و نافرمانى افزوده بر اثر آن بعذاب گرفتار شوند) .

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ (علیه السلام) عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَیْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ؛فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْک وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ فَهَلَّا أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ .

و خداوند سبحان بندگان خود را که داراى خودپسندى و سربلندى هستند به دوستانش که در نظر آنها ضعیف و زبون مى‏ آیند مى‏ آزماید، و (شاهد بر آن داستان موسى و فرعون است که) موسى ابن عمران با برادرش هارون صلى اللَّه علیهما که همراه او بود بر فرعون وارد شد و در بر آنها جامه‏ هاى پشمى‏ و در دستشان عصاى چوبى بود، پس با او قرار گذاشتند که اگر اسلام آورد (به یگانگى خدا و رسالت موسى اقرار نماید) پادشاهیش باقى و عزّت و سر و ریش بر جا باشد، فرعون (به پیروان خود) گفت از این دو نفر به شگفت نمى‏ آیید که بر جا ماندن سرورى و بقاء و پادشاهى را با من شرط مى‏ نمایند در حالیکه باین پریشانى و زبونى هستند که مى‏ بینید، پس (آنان را توبیخ و سرزنش نموده بمردم گفت اگر این دو نفر از جانب خدا آمده‏اند) چرا دست بندهاى طلا بدستشان آویخته نشده (چون در آن زمان هرگاه مردى را سیّد و مهتر قرار مى‏ دادند او را بدست بند و طوق طلا مى‏ آراستند، چنانکه شیخ طبرسى رحمه اللَّه در مجمع البیان فرموده است، خلاصه فرعون این سخن را گفت) بجهت آنکه طلا و گرد آوردن آنرا بزرگ دانسته پشم و پوشیدن آنرا (که در بر موسى و هارون دید) پست انگاشت.

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِیَهَا .

و اگر خداوند سبحان مى‏ خواست براى پیغمبرانش آنگاه که آنان را بر انگیخت، گنجهاى زر و کانهاى طلاى ناب و باغهائى که همه گونه درخت در آن مى‏ کارند قرار دهد، و مرغهاى آسمان و جانوران زمین را با ایشان همراه سازد بجا مى‏ آورد، و اگر چنین میکرد آزمایش ساقط مى‏ شد، و پاداش نادرست مى‏ گردید، و خبرها (ى آسمانى و پیغامهاى الهى) موردى نداشت (زیرا اگر کسى با چنین نعمت و شوکت و توانائى از جانب خداوند به بندگان بر انگیخته مى‏ شد از حکم او سر نمى‏ پیچیدند و با کمال فروتنى فرمانش را انجام مى‏ دادند، و در این صورت فرمانبر و پیرو واقعى و گناهکار حقیقى شناخته نمى‏ شد، و پاداش و کیفر بکار نمى‏ آمد) و براى قبول کنندگان (دعوت و فرمان چنین پیغمبرى) مزدهاى آزمایش شدگان لازم نبود (زیرا پیروى از چنین پیغمبرى از راه طمع و آز یا خوف و ترس مى‏ باشد، نه از راه امتحان تا ثواب و پاداش آزمایش شدگان نصیب گردد) و گرویدگان (بآن پیغمبر) شایسته ثواب نیکوکاران نبودند (زیرا ایمانشان از راه نا علاجى بود) و نامها با معانى مطابقت نمى‏ کرد (زیرا اسلام و ایمان و فروتنى از راه آز و ترس اگر چه باین نامها نامیده میشود و لیکن چون حقیقى نیست اسم با معنى مطابقت ندارد، پس از اینرو ایشان را با عظمت و شوکت و توانائى بر نیانگیخت).

وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى .

ولى خداوند سبحان پیغمبرانش را در اراده و تصمیمهاشان قوىّ و توانا گردانید، و در آنچه دیده‏ ها به حالاتشان مى‏ نگرند ناتوانشان قرار داد، با قناعتى (به اندک راضى شدنى) که دلها و چشمها را از بى‏نیازى پر میکرد (هر صاحب دلى که در ایشان اندیشه کند مى‏ بیند و مى‏ فهمد که آنها مانند سائر درویشان و نیازمندان از ناکامى‏ جهان در غمّ و اندوه نیستند، بلکه شهان و بى‏نیازان حقیقى هستند که دلهاشان به قناعت و رضاء توانگر است) و با فقر و تنگدستى که چشمها و گوشها را از رنج و آزار پر مى‏ نمود (هر که احوال پریشان آنها را دیده و مى‏ شنید افسرده مى‏ شد چون در ظاهر پریشان و بى‏سامان و نیازمند بودند).

وَ لَوْ کانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْک تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ لَکانَ ذَلِک أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الِاسْتِکبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَکانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً .

و اگر پیغمبران داراى توانائى بودند که کسى قصد تسلّط بر ایشان نمى‏ کرد، و داراى تسلّطى بودند که ستم نمى‏ کشیدند، و داراى سلطنت و پادشاهى بودند که گردنهاى مردان بسوى آن کشیده مى‏ شد، و (بقصد دیدن شوکتشان) گره‏ هاى پالان شتران بسته مى‏ گردید (مردم‏ از اطراف جهان سفر کرده بجانب آنان کوچ مى‏ کردند) این حال براى مردم در پند پذیرفتن (و پیروى کردن) آسانتر، و از خودپسندى و گردنکشى دورتر بود (هرگز کسى مخالفتشان نمى‏ کرد) و از راه ترس که بر ایشان غالب مى‏ شد، یا از راه رغبت و خواهشى که آنها را مائل و متوجّه مى‏ گردانید ایمان مى‏ آوردند، پس (در این صورت) قصدها خالص نبود، و نیکوئیها (عبادات) قسمت شده بود (قسمتى براى دنیا و قسمتى براى آخرت) .

وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَکونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ وَ کلَّمَا کانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.

ولى خداوند سبحان خواسته که پیروى از پیغمبران و تصدیق بکتابها و فروتنى براى ذات و تسلیم در مقابل فرمان و گردن نهادن بطاعت و بندگیش چیزهائى در برداشته باشد مخصوص او که بآن چیزها از غیر آنها عیبى (رغبت و ترس و رئاء و خودنمایى و مانند آنها) آمیخته نشود، و (این براى بزرگى امتحان و آزمایش است، پس) هر چند امتحان و آزمایش بزرگتر باشد، ثواب و پاداش بیشتر است.

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ( صلوات الله علیه ) إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیَاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأَوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لَا یَزْکو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ .

آیا نمى‏ بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم صلوات اللّه علیه تا آخرین نفر از این جهان آزمایش فرموده به سنگهایى که (کعبه مقدّسه از آنها بنا شده، و) نه زیان دارد و نه سود بخشد و نه مى‏ بیند و نه مى‏ شنود، پس آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد (خانه محترمى‏ که دخول مشرکین را در آن و بیرون نمودن کسى را که بآن پناه برده حرام کرده) خانه‏اى که آنرا براى مردم برپا (محلّ اجتماع و صلاح دنیا و آخرت ایشان) گردانید، پس آنرا قرار داد در دشوارترین جاهاى زمین از جهت سنگستان بودن، و کمترین جاهاى بلند دنیا از جهت کلوخ و خاک داشتن، و تنگ‏ترین دره‏ ها که در جانبى از زمین واقع گشته است (خانه را قرار داد) بین کوه‏ هاى ناهموار، و ریگهاى نرم، و چشمه‏ هاى کم آب، و ده‏ هاى از هم دور که نه شتر آنجا فربه میشود، و نه اسب، و نه گاو و گوسفند (چون آب و گیاه و هواى مناسب ندارد).

ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (علیه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَایَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّى یَهُزُّوا مَنَاکبَهُمْ ذُلُلًا یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ یَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ .

پس آدم علیه السّلام و فرزندانش را امر فرمود که بجانب آن متوجّه گردند، و بیت الحرام محلّى براى سود دادن سفرها و مقصد انداختن بارهاشان گردید (به علاوه سود اخروىّ که بر اثر بجا آوردن فریضه حجّ مى‏ برند سود دنیوىّ هم دارد) میوه‏ هاى دلها بآن خانه فرود مى‏ آید (اصحاب دل آنجا گرد آمده از یکدیگر سود معنوىّ بدست آرند) از بیابانهاى بى آب و گیاه دور از آبادى، و از بلندیهاى درّه‏ هاى سراشیب، و از جزیره‏ هاى دریاها که (بر اثر احاطه دریا بآنها از قطعات زمین) جدا شده است (از راه‏ هاى دور و دراز از کوچ کرده با سختى بسیار به آنجا مى‏ رسند) تا اینکه دوشهاى خود را با خضوع و فروتنى (در سعى و طواف) مى‏ جنبانند، در اطراف خانه تهلیل (لا إله الا اللَّه) مى‏ گویند، و بر پاهاشان هروله میکنند (با شتاب مى‏ روند) درحالی که براى رضاى خدا ژولیده مو و غبار آلوده رو هستند، جامه‏ هاشان را پشت سر انداخته‏اند (لباس همیشگى را از تن بیرون کرده جامه‏ هاى احرام پوشیده‏اند) و بر اثر نتراشیدن موها و زیادة شدن آنها نیکوئیهاى خلقت خود را (مانند روى زندانیان) زشت کرده‏اند، خداوند ایشان را (در زیارت بیت الحرام باین امور) امتحان و آزمایش نمود امتحانى بزرگ و سخت و آشکار و کامل که آنرا سبب دریافت رحمت و رسیدن ببهشت خود گردانید.

وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِیَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَکانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ .

و اگر خداوند سبحان مى‏ خواست خانه محترم و عبادتگاه‏ هاى بزرگ خویش را قرار دهد بین باغها و جویها و زمین نرم و هموار با درختهاى بسیار و با میوه‏ هاى در دسترس و ساختمانهاى بهم پیوسته، و ده‏ هاى نزدیک بهم، و بین گندم سرخ گونه، و مرغزار سبز، و زمینهاى پر گیاه بستان دارد، و کشت‏زارهاى تازه و شاداب، و راه‏ هاى آباد، مقدار پاداش را به تناسب کمى‏ آزمایش اندک مى‏ گردانید.

وَ لَوْ کانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِک مُصَارَعَةَ الشَّک فِی الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ.

و اگر پایه‏ هایى که خانه بر آنها نهاده شده و سنگهائى که بآنها بناء گردیده از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنائى بود چنین ساختمانى در سینه‏ ها زد و خورد شکّ را کم میکرد، و کوشش و تلاش شیطان را از دلها برطرف مى‏ ساخت، و اضطراب و نگرانى تردید را از مردم دور مى‏ نمود.

وَ لَکنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ وَ لِیَجْعَلَ ذَلِک أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ.

و لیکن خداوند بندگانش را به سختیهاى گوناگون مى‏ آزماید، و با کوششهاى رنگارنگ از آنان بندگى مى‏ خواهد، و ایشان را به اقسام آنچه پسندیده طباع نیست امتحان مى‏ فرماید براى بیرون کردن کبر و خودپسندى از دلها و جا دادن فروتنى در جانهایشان، و براى اینکه آن آزمایش را درهاى گشاده بسوى فضل و احسان خود و وسائل آسان براى عفو و بخشش خویش قرار دهد.

فَاللَّهَ اللَّهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْکبْرِ فَإِنَّهَا مَصْیَدَةُ إِبْلِیسَ الْعُظْمَى وَ مَکیدَتُهُ الْکبْرَى الَّتِی تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ فَمَا تُکدِی أَبَداً وَ لَا تُشْوِی أَحَداً لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِی طِمْرِهِ .

پس از خدا بترسید، از خدا بترسید از (کیفر) تباهکارى در دنیا و از زیان ستمگرى در آخرت، و از بدى پایان خود خواهى و گردنکشى، زیرا تباهکارى و ستمگرى و گردنکشى بزرگترین دام و فریب شیطان است، چنان فریبى که مانند زهرهاى کشنده در دلهاى مردان داخل میشود (و آنها را از بین مى‏ برد) پس شیطان هرگز ناتوان نمى‏ شود، و کشتنگاه هیچیک را اشتباه نمى‏ کند، نه دانشمند را براى دانائى او، و نه درویش و بى‏چیز را در جامه کهنه‏اش (عالم با علمش و درویش با بیچاره بودنش از این زشتکاریها که از فریبهاى شیطان است رهائى نمى‏ یابند چه جاى آنکه نادان و توانگر آسوده خاطر باشد) .

وَ عَنْ ذَلِک مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّکوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیَامِ فِی الْأَیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْکیناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِیعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِیلًا لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِیضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُیَلَاءِ عَنْهُمْ وَ لِمَا فِی ذَلِک مِنْ تَعْفِیرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ الْتِصَاقِ کرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّیَامِ تَذَلُّلًا مَعَ مَا فِی الزَّکاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَیْرِ ذَلِک إِلَى أَهْلِ الْمَسْکنَةِ وَ الْفَقْرِ.

و از تباهکارى و ستمگرى و گردنکشى خداوند بندگان مؤمنینش را حفظ مى‏ فرماید بوسیله نمازها و زکوةها و کوشش در گرفتن روزه در روزهاى واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و چشم به زیر انداختنشان، و فروتنى‏ جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون نمودن کبر و خودپسندى از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهاى نیکو بخاک براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را بزمین براى اظهار کوچکى، و در روزه است رسیدن شکمها به پشتها براى خضوع و ناچیز دانستن، و در زکوة است دادن میوه‏ هاى زمین (گندم و جو و خرما و مویز) و غیر از آن (شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره) به زیر دستان و درویشان.

انْظُرُوا إِلَى مَا فِی هَذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْکبْرِ .

نگاه کنید بمنافع این عبادات از پست شمردن بزرگیها و سر فرازیهاى آشکار، و برطرف نمودن خود پسندى و گردن کشیهاى هویدا (که موجب بدبختى دنیا و عذاب آخرت مى‏ گردد. در اینجا امام علیه السّلام اهل کوفه را بر عصبیّت و گردنکشى بدون علّت که موجب تباهکارى و ستمگرى است توبیخ و سرزنش نموده مى‏ فرماید.)

وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ إِلَّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ الْجُهَلَاءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِیطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکمْ فَإِنَّکمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لَا عِلَّةٌ .

من (در احوال مردم) نظر کردم هیچیک از جهانیان را نیافتم که بر سر چیزى از چیزها تعصّب و گردنکشى نماید مگر از روى علّت و سببى که اشتباه کارى نادانان را در بر دارد، یا از روى دلیلى که به خردها و اندیشه‏ هاى نفهمها مى‏ چسبد (خلاصه تعصّب آنها از روى سبب و دلیلى بود که در واقع باطل و نادرست بود و ایشان از روى نادانى و نفهمى‏ در ظاهر گمان مى‏ کردند صحیح و درست است) جز شما را که تعصّب و گردنکشى مى‏ کنید براى امرى (افتخار و سرفرازى بر یکدیگر) که (در ظاهر و نزد نادانان و نفهمها نیز) براى آن سبب و علّتى معلوم نمى‏ شود.

أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ فَقَالَ أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌّ وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَ قالُوا نَحْنُ أَکثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ .

امّا شیطان بر آدم تعصّب و گردنکشى کرد براى اصل خود (که از آتش بود) و او را در خلقت و آفرینشش سرزنش نموده گفت: من از آتشم و تو از گلى (پس باین علّت تعصّب و گردنکشى کرد، که در نظر نادان براى تعصّب حجّت و دلیل مى‏ نماید) و امّا توانگران امّتها که نعمت براى آنها فراوان بوده و از هر لذّت و خوشى که مى‏ خواستند بهره‏مند مى‏ شدند از جهت نعمتها (دارائى و فرزندان و بزرگ شمردن زیر دستان آنها را) تعصّب و گردنکشى کردند، پس (چنانکه در قرآن کریم س 34 ى 34 مى‏ فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ى 35 وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً،وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ یعنى ما در هیچ شهر و دهى بیم کننده و پیغمبرى نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان و ناز پروران آنجا گفتند: ما بآنچه شما پیغام آورده‏اید نمى‏ گرویم، و) گفتند: ما را دارائیها و فرزندان بیشتر (از شما) است، و معذّب نخواهیم بود (در آخرت خداوند ما را عذاب نخواهد نمود چنانکه ما را در دنیا به نعمتهاى بیشمار متنعّم فرموده است، خلاصه شما اهل کوفه بچه حجّت و دلیل تعصّب و گردنکشى پیش گرفته‏اید، آیا مانند شیطان آفرینش خود را بهتر مى‏ دانید یا مانند توانگران خوشگذران به دارائى و فرزندان بسیار مى‏ بالید) .

فَإِنْ کانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکنْ تَعَصُّبُکمْ لِمَکارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ .

پس اگر از تعصّب و گردنکشى چاره و گریزى ندارید باید تعصّب شما براى صفات شایسته و کارهاى پسندیده و چیزهاى نیکو باشد، از آن صفات و کارها و چیزهائى که بزرگان و دلیران از خاندانهاى عرب و رؤساى قبیله‏ ها با آنها بر دیگران برترى مى‏ جویند بسبب خوهاى مرغوب و عقلهاى بزرگ و مراتب بلند و صفات پسندیده.

فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکظْمِ لِلْغَیْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ .

پس براى خصلتهاى ستوده تعصّب نمائید: از نگاه‏داشتن حقّ همسایه، و وفاء بعهد و پیمان، و فرمانبرى نیکوکاران، و نافرمانى گردنکشان، و فرا گرفتن احسان (کار نیکو) و دست کشیدن از ستم، و اهمیت دادن به خونریزى، و انصاف و دادگرى براى مردم، و فرو نشاندن خشم، و دورى جستن از تباهکارى در زمین.

وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِیمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَکرُوا فِی الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَکونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَکرْتُمْ فِی تَفَاوُتِ حَالَیْهِمْ فَالْزَمُوا کلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِیَةُ بِهِ عَلَیْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْکرَامَةُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَیْهَا وَ التَّوَاصِی بِهَا .

و بترسید از عذابها و سختیها که بر اثر زشتکاریها و بد کرداریها بامتهاى پیش از شما رسید، و پیش آمدهاى آنان را در نیکى و بدى (خودتان) یاد آورید (ببینید بر هر کارى چه اثرى مترتّب مى‏ گردد) و بر حذر باشید از مانند آنان شدن (که بر اثر کردار بد و گفتار زشت بشما نیز عذاب و سختى برسد) و هرگاه در تفاوت دو حالت (نیک و بد) ایشان اندیشه نمودید، پس (در راه خیر و نیکى قدم نهید، و) اختیار کنید هر کارى را که بسبب آن ارجمند گشتند، و دشمنان را از آنان برطرف ساخت، و تندرست ماندند، و نعمت و خوشى براى آنها فراوان شد، و نیکوکارى و بزرگوارى پیوست ریسمان (اجتماع) آنان را (و کارى که موجب ارجمندى و بر طرف شدن دشمنان و تندرستى و آسودگى و ارزانى نعمت و خوشى و پیوند ریسمان اجتماع است عبارت است) از پرهیز نمودن از جدائى (نفاق و دو روئى) و مهربانى کردن (اتّفاق و یگانگى) و ترغیب و سفارش یکدیگر به مهربانى (اتّحاد و همبستگى) .

وَ اجْتَنِبُوا کلَّ أَمْرٍ کسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَیْدِی .

و (در راه شرّ و بدى پا نگذارید، و) دورى کنید از هر کارى که مهره پشت پیشینیان را شکست، و توانائى ایشان را سست نمود، از جهت کینه ورزى در دلها و دشمنى داشتن در سینه‏ ها و پشت کردن اشخاص بهم و یارى نکردن دستها یکدیگر را.

وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکمْ کیْفَ کانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلَاءِ أَ لَمْ یَکونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلَاءً وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالًا اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ لَا یَجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاعٍ وَ لَا سَبِیلًا إِلَى دِفَاعٍ .

و در حالات گذشتگان از مؤمنین پیش از خودتان (از بنى اسرائیل و غیر ایشان) اندیشه کنید که در موقع آزمایش و رنج کشیدن چگونه بودند آیا از مردم دیگر گرانبارتر (جفا- کشتر) و از سائرین رنجبرتر و از اهل دنیا زندگانیشان سختتر نبود که فرعونها آنان را به بندگى و خدمتگزارى گماشتند، و سختى عذاب را بایشان چسبانیدند (پسرهاشان را سر بریده و دخترهاشان را بجا مى‏ گذاشتند) و تلخى را بآنها جرعه جرعه مى‏ نوشانیدند (بمنتهى درجه سختى گرفتارشان کردند، گروهى خدمتگزار و برخى برزگر ایشان بودند، و از آنکه کارى ساخته نبود باج مى‏ گرفتند) پس همیشه حال آنها در خوارى هلاکت و زیر تسلّط و استیلاء (فرعونها) بود، چاره‏اى براى سرباز زدن (از فرمان آنها) و راهى براى دفاع (از ستمگریهاشان) نمى‏ یافتند.

حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَکرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَکانَ الْخَوْفِ فَصَارُوا مُلُوکاً حُکاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً وَ قَدْ بَلَغَتِ الْکرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَیْهِ بِهِمْ .

تا آنگاه که خداوند کوشش ایشان را در شکیبائى بر رنج بردن در راه محبّت خود و تحمل بر ناشایسته‏ ها را از جهت ترس از خود مورد نظر قرار داد، آنان را از گرفتاریهاى سخت گشایش و رهائى داد، و بآنها عوض ذلّت و خوارى ارجمندى و عوض ترس آسودگى عطاء فرمود، پس پادشاهان فرمانده و پیشوایان راهنما شدند، و از جانب خدا بایشان عزّت و بزرگوارى رسید بیش از آنچه آرزو داشتند (بمقام و مرتبه‏اى رسیدند که هرگز رسیدن به آن را در اندیشه نگذرانیده بودند، چنانکه در قرآن کریم س 2 ى 47 مى‏ فرماید: یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ یعنى اى بنى اسرائیل نعمت‏هایى را که بشما بخشیدم و شما را بر جهانیان «مردم زمانتان» برترى دادم یاد کنید. و برترى آنان این بود که دریا را براى آنها شکافت و از فرعونیان رهائیشان داد، و دشمنانشان را تباه ساخت، و شهرها و داراییشان را به خودشان باز گردانید، و توریة بر آنها نازل فرموده و دیگر نعمتها).

فَانْظُرُوا کیْفَ کانُوا حَیْثُ کانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَ الْأَیْدِی مُتَرَادِفَةً وَ السُّیُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً أَ لَمْ یَکونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِینَ وَ مُلُوکاً عَلَى رِقَابِ الْعَالَمِینَ .

پس نگاه کنید چگونه بودند زمانیکه جمعیّتها گرد آمده و اندیشه‏ ها با هم و دلها یکسان و دستها یار هم و شمشیرها کمک یکدیگر و بینائیها ژرف و تصمیمها یگانه بود آیا در اطراف زمینها (شهرها) بزرگ و بر همه چیز جهانیان پادشاه نبودند .

فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَیْهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْکلِمَةُ وَ الْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَ بَقِیَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِینَ.

پس نگاه کنید بآنچه (به سختیهائى که) در آخر کارها (خوشگذرانی ها) شان گرفتار شدند، آنگاه که (بین آنها) جدائى افتاد، و مهربانى و پیوستگى بهم خورد، و سخن و دلهاشان‏ مختلف گردید، و دسته دسته شده بجان هم افتادند، و پراکنده گشته با یکدیگر جنگیدند، خداوند (بر اثر این زشتکاریها بوسیله ستمگران مانند بخت نصر و غیر او) لباس عزّت و بزرگوارى را از بر ایشان بیرون آورد، و فراوانى نعمتش را از آنها گرفت، و براى عبرت گرفتن پند گیرندگان شما داستان سرگذشتهاى آنان در بینتان باقى ماند.

فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنِی إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ( علیهم السلام ) فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَیَالِیَ کانَتِ الْأَکاسِرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ .

پس از پیش آمدهاى فرزندان اسماعیل (ذبیح) و پسران اسحاق (ابن ابراهیم خلیل) و اولاد اسرائیل (یعقوب ابن اسحاق)- علیهم السّلام- عبرت گیرید که چه بسیار متناسب است سر گذشتها (ى مردم هر عصرى با هم) و چه مانند و نزدیک است داستانها (با یکدیگر، یعنى اوضاع و احوال شما و گذشتگان بهم شباهت دارد شایسته است از سرگذشت آنان پند گیرید، و) در سرگذشت ایشان و چگونگى پراکندگى و جدائیشان از یکدیگر تأمّل و اندیشه نمائید در شبهایى که (روزگارى که) کسرى‏ها (پادشاهان عجم) و قیصرها (پادشاهان روم) سرور و مسلّط بر آنان بودند.

یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الْآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا إِلَى مَنَابِتِ الشِّیحِ وَ مَهَافِی الرِّیحِ وَ نَکدِ الْمَعَاشِ فَتَرَکوهُمْ عَالَةً مَسَاکینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً .

آنها را از کشتزارها (آبادیها) و دریاى عراق (دجله و فرات) و سبزه زار جهان راندند به جاهائى که درمنه (گیاهى است در بیابان) روید، و بادهاى تند وزد، و زندگانى سخت باشد (آنها را به بیابانهاى بى آب و گیاه و دور از آبادى روانه ساختند) پس آنان را درویش و مستمند و یار و همراه زخم و موى شتر (شتر چران)رها کردند، زبون‏ترین امتها بودند از جهت خانه و جایگاه، و بد بختترین آنها از جهت آسایشگاه (جائى داشتند که آب و گیاه نبود).

لَا یَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ یَعْتَصِمُونَ بِهَا وَ لَا إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ یَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ وَ الْکثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِی بَلَاءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ.

به زیر بار مهترى گرد نمى‏ آمدند که بآن پناه برند (کسى نبود که آنها را بدین و آئینى دعوت نموده بر امرى گرد آورد تا از این بدبختى و سختى برهند) و نه به زیر سایه الفت و مهربانى که بر عزّت و بزرگوارى آن تکیه کنند (پیشوایى نداشتند تا در سایه اعتماد باو بیاسایند) پس با حالات نگران و دستهاى مختلف (با هم همراه نبودن) و بسیارى پراکنده، در رنج سخت و جهل و نادانى از قبیل زنده به گور کردن دختران، و پرستیدن بتها، و دورى جستن از خویشان، و غارتگرى از هر راهى بودند.

فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ کیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکهِینَ .

پس بنگرید به نعمتهاى خداوند بر ایشان زمانی که بسوى آنان پیغمبرى (حضرت خاتم الأنبیاء صلى اللَّه علیه و آله) را فرستاد و آنها را فرمانبر شریعت او گردانید، و بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربانشان ساخت، چگونه نعمت و آسایش بال بزرگوارى خود را بروى آنها گسترد، و نهرهاى خوشگذرانى را براى آنان روان کرد، و شریعت (آن حضرت) آنها را در سودهاى پر برکت خود گرد آورد، پس غرقه نعمت آن شدند (چون منتهى درجه نیکبختى و بزرگوارى و آسایش را براى ایشان فراهم آورده بود) و از خرّمى‏ زندگانى آن خوشنود گردیدند.

قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَى کنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیْهِمْ فِی ذُرَى مُلْک ثَابِتٍ .

زندگانیشان در سایه پادشاه غالب (دین مقدّس اسلام) بر قرار شد، و آنها را نیکوئى حالشان در کنار بزرگوارى و غلبه جا داد، و کارها براى ایشان آسان گردید، در رفعت پادشاهى استوار (سعادت دنیا و آخرت بآنها رو آورد) .

فَهُمْ حُکامٌ عَلَى الْعَالَمِینَ وَ مُلُوک فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ یَمْلِکونَ الْأُمُورَ عَلَى مَنْ کانَ یَمْلِکهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ لَا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لَا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.

پس ایشان فرمان دهنده بر جهانیان و پادشاهان اطراف زمینها (شهرها) بودند، مسلّط شدند بر کسانیکه بر آنها تسلّط داشتند، و فرمانها مى‏ دادند بر آنانکه بر آنها فرمانده بودند، براى ایشان نیزه‏اى انداخته و سنگى پرتاب نمى‏ شد (دین اسلام بآنها قدرت و توانائى داد که زمامدار کارهاى جهان و فرمانده جهانیان گشتند، و کسى بر آنان مسلّط نمى‏ گشت).

أَلَا وَ إِنَّکمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَیْدِیَکمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْکمْ بِأَحْکامِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِی یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا وَ یَأْوُونَ إِلَى کنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لَا یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ کلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ کلِّ خَطَرٍ .

آگاه باشید شما (بعد از عزّت و بزرگوارى که بر اثر گرویدن به شریعت حضرت خیر الأنام یافتید) دستهاتان را از ریسمان طاعت و پیروى رهانیدید (از خدا و رسول اعراض و دورى نمودید) و در حصار خدا که به اطراف شما کشیده شده بود بوسیله حکمهاى جاهلیّت (عادات پیش از اسلام) رخنه کردید (از امام و پیشواى خود فرمان نبرده بر اثر آن دنیا و آخرت خویش را بر باد دادید) و خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاد (بدون رنج نعمت بایشان ارزانى داشت) در ریسمان این الفت و مهربانى که بین آنها بست- الفتى که در سایه آن وارد میشوند، و در کنار آن قرار مى‏ گیرند- به نعمتى (دینى که موجب الفت است) که کسى از آفریدگان بهاى آنرا نمى‏ داند، زیرا بهاى الفت و مهربانى با یکدیگر از هر بهایى افزونتر و از هر بزرگى بزرگتر است (چون با الفت و یگانگى سعادت و نیکبختى دنیا و آخرت بدست مى‏ آید).

مى‏ گوئید به آتش مى‏ رویم و به ننگ تن نمى‏ دهیم (مثل النّار و لا العار را کسانیکه زیر بار ذلّت و خوارى نمى‏ روند مى‏ گویند، اگر در باره حقّ گفته شود نیکو است، و اگر در باره باطل گفته شود نادرست است، و چون غرض اهل کوفه اگر خطاب با ایشان باشد، یا غرض آنها و اهل شام اگر خطاب عامّ باشد، فتنه و آشوب و مخالفت با دستور اسلام بود، امام علیه السّلام در سرزنش آنان مى‏ فرماید:) مانند آنست که شما مى‏ خواهید اسلام را از صورتیکه هست وارونه نمائید (از بین ببرید همانطور که کفّار و منافقین و دشمنان در صدد از بین بردن آن‏ هستند) با دریدن پرده احترام و شکستن پیمان (عمل نکردن به احکام و شرائط) آن، چنان پیمانى که خداوند آنرا براى شما در زمین خود پناه (از دخول دشمنان و تسلّط بر شما) و در بین آفریدگانش (براى رفع اضطراب و نگرانى آنها سبب) ایمنى و آسایش قرار داده (تا هر گاه جهانیان در هر کار بیچاره شده و از هر راه وا ماندند به پیمان اسلام یعنى به احکام و دستور آن توجه کرده از آنها پیروى کنند) .

و بدانید شما بعد از هجرت (از نادانى و گمراهى به دانائى و رستگارى دوباره بر اثر عصبیّت و گردنکشى و دشمنى با یکدیگر و بر پا کردن فتنه و آشوب) اعراب (و بادیه نشینان نادانى و گمراهى) شدید، و بعد از دوستى (گرد آمدن با هم) گروه گروه (مخالف و دشمن یکدیگر) گردیدید، با اسلام علاقه و ارتباطى ندارید مگر بنام آن، و از ایمان نمى‏ شناسید مگر نشان آنرا (فقط به زبان شهادتین مى‏ گوئید، ولى از احکام اسلام چیزى فرا نگرفته و به حقیقت ایمان پى نبرده‏اید).

وَ اعْلَمُوا أَنَّکمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِیمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ .

و شما (با داشتن چنین آئینى) اگر بغیر اسلام پناه ببرید (به دلیرى و بسیارى جمعیّت و خویشان اعتماد کرده از احکام آن پیروى ننموده دستورش را محترم نشمارید) کفّار با شما مى‏ جنگند، و جبرائیل و میکائیل و مهاجرین و انصار نیستند که شما را یارى کنند (چنانکه در زمان حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله یارى مى‏ کردند) مگر با شمشیر زد و خورد کنید تا خداوند بین شما حکم فرماید (غلبه و فیروزى را نصیب کدام قرار دهد).

تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ کأَنَّکمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُکفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاکاً لِحَرِیمِهِ وَ نَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذِی وَضَعَهُ اللَّهُ لَکمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ .

و مثلها و داستانها (ى پیشینیان) از عذاب خدا و بلاها و سختیهاى او که (دلها را) کوبنده و بدرد آورنده است و از روزگارها (ى خشم) و پیشآمدهاى (علاج ناپذیر) او در دسترس شما است (در قرآن کریم سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و دیگران را بیان فرموده است) پس (رسیدن) عذاب او را دیر مپندارید از جهت نادانى به مؤاخذه و سهل انگاشتن سخت‏گیرى او، و نرسیدن بعذاب او (زیرا حکمت الهیّه اقتضاء دارد که عذاب گناهکاران را تأخیر اندازد تا نیکان توبه و بازگشت نمایند و ستمگران شقاوت خود را بیشتر آشکار سازند).

وَ إِنَّکمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَیْرِهِ حَارَبَکمْ أَهْلُ الْکفْرِ ثُمَّ لَا جَبْرَائِیلُ وَ لَا مِیکائِیلُ وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ یَنْصُرُونَکمْ إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّیْفِ حَتَّى یَحْکمَ اللَّهُ بَیْنَکمْ .

و خداوند سبحان گذشتگان را از رحمت خود دور نکرده مگر بجهت ترک نمودن ایشان امر بمعروف و نهى از منکر را (یکدیگر را بکار پسندیده وادار نکرده و از کار ناشایسته باز نداشتند) پس خداوند نفهمها را از جهت گناه کردن و خردمندان را از جهت نهى از منکر نکردن لعن فرمود (از رحمت خود دور کرده بعذاب سخت گرفتارشان نمود).

وَ إِنَّ عِنْدَکمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَیَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ یَأْساً مِنْ بَأْسِهِ .

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیکمْ إِلَّا لِتَرْکهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْک التَّنَاهِی .

أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْکامَهُ أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِیَ اللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْیِ وَ النَّکثِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ فَأَمَّا النَّاکثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ .

آگاه باشید رشته اسلام را گسیختند (با عصبیّت و گردنکشى الفت و دوستى را پشت سر انداخته با یکدیگر دشمنى نمودید) و حدود آنرا معطّل کردید (بوظائف آن عمل ننمودید) و احکام آنرا (که بزرگتر و مهمتر از همه آنها امر بمعروف و نهى از منکر است) از بین بردید (ولى من که امام مفترض الطّاعة و پیشواى شما هستم، و نزدیکترین اشخاص به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بودم بآنچه مأمور شده‏ام رفتار مى‏ نمایم، بنا بر این) بدانید خداوند مرا بجنگ با ستمگران و پیمان شکنان و تباهکاران در روى زمین امر فرمود: پس با پیمان شکنان (اصحاب جمل: طلحه و زبیر و پیروانشان) جنگیدم (و آنان را از پا در آوردم) و با آنانکه دست از حق برداشتند (اهل شام) جهاد کرده زد و خورد نمودم، و بر آنان که از دین بیرون رفتند (خوارج نهروان) خشم نموده زبون و خوارشان کردم.

وَ أَمَّا شَیْطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ کفِیتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ وَ بَقِیَتْ بَقِیَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْیِ وَ لَئِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِی الْکرَّةِ عَلَیْهِمْ لَأُدِیلَنَّ مِنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَشَذَّرُ فِی أَطْرَافِ الْبِلَادِ تَشَذُّراً.

و امّا شیطان رده‏ ه را (که یکى از رؤساى خوارج نهروان ثرمله یا حرقوص ابن زهیر و لقبش ذو الثّدیه است براى آنکه یک دستش مانند پستان زنان بوده است، و بعضى ذو الیدیّة خوانده‏اند یعنى داراى یک دست کوچک) از (کشتن و جنگیدن با) او بسبب صداى ترسناک که از آن فریاد تپش دل و جنبش و لرزش سینه ‏اش را شنیدم، بى ‏نیاز گردیدم (رده‏ ه در لغت بمعنى گودالى است در کوه یا در سنگ‏ ص813سخت که آب باران در آن جمع میشود، و اینکه او را شیطان تعبیر فرموده براى آنست که چون گمراه و پیشواى گمراهان بوده و اینکه او را به رده‏ ه نسبت داده براى آنست که پس آن حضرت پس از فراغت از جنگ با خوارج نهروان خواست او را در بین کشتگان بیابد بعد از جستجوى بسیار در گودالى افتاده بود، و مراد از صعقه یعنى صداى وحشت انگیز و ترسناک آنست که روایت شده آن حضرت چون با خوارج رو برو شد نعره و فریادى کشید که ذو الثّدیّه از جمله کسانى بوده که از ترس گریخت تا اینکه در گودالى کشته او را یافتند، و گفته‏اند: خداوند او را بر اثر صاعقه آسمانى تباه ساخت، و گفته شده: چون آن بزرگوار شمشیرى بر او زد بیهوش گردیده مرد، و گروهى گفته‏ اند: شیطان رده‏ ه شیطانى از فرزندان شیطان بوده، و دیگرى گفته: مراد از او شیطان جنّ است. لکن ظاهر فرمایش امام علیه السّلام و مناسبتر بمقام که پس از دقّت و تأمّل معلوم مى‏ گردد آنست که مراد از شیطان رده‏ ه یکى از رؤساى خوارج است که بر اثر فریاد آن حضرت گریخته در گودالى کشته‏اش پیدا شد (و اللَّه أعلم) و آنچه از ستمگران (معاویه و اطرافیانش که بر اثر مکر و حیله عمرو ابن عاص که قرآنها بر سر نیزه‏ ها زده جنگ صفّین را خاتمه دادند) باقى ماند، اگر خداوند رخصت دهد (بخواهد و زنده بمانم) دوباره که بسوى ایشان مى‏ روم دولت و توانائى را از آنان بگیرم (و همه را تباه سازم) مگر اندکى که در اطراف شهرها پراکنده شوند (در اینجا شجاعت و دلیرى و مقام و منزلت و بزرگوارى خود را گوشزد نموده مى‏ فرماید.)

أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکلَاکلِ الْعَرَبِ وَ کسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ .

من در کوچکى سینه‏ هاى عرب را بزمین رساندم (در جنگهاى صدر اسلام بزرگان آنان را کشتم) و شاخه‏ هاى نو بر آمده (دلیران قبیله) ربیعه و (قبیله) مضر را شکستم، و شما قدرت و منزلت مرا از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بسبب خویشى نزدیک (پسر عمو و داماد او بودن) و مقام بلند و احترام مخصوص (که نزد آن حضرت داشتم و مرا بخلافت نصب فرمود) مى‏ دانید، زمان کودکى مرا در کنار خود پرورش داد، و به سینه‏اش مى‏ چسبانید، و در بسترش در آغوش مى‏ داشت، و تنش را بمن مى‏ مالید، و بوى خوش خویش را بمن مى‏ بویانید، و خوراکى جویده در دهان من مى‏ نهاد (چنانکه پدر نسبت به فرزند کند) و دروغ در گفتار و خطاء و اشتباه در کردار از من نیافت (زیرا باتّفاق امامیّه آن حضرت و حضرت زهرا و یازده فرزندشان «سلام اللَّه علیهم أجمعین» معصوم هستند و هرگز گناه کوچک و بزرگ از ایشان نه عمدا و نه نسیانا و نه خطاء سر نمى‏ زند).

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلى الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ یَسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ .

و خداوند بزرگترین فرشته‏اى از فرشتگانش را از وقتى که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز براه بزرگواریها و خوهاى نیکوى جهان سیر دهد (از اخبار چنین معلوم میشود که مراد از آن فرشته روح القدس است که از جبرائیل و میکائیل بزرگتر و همیشه با پیغمبر اکرم بوده بعد از آن حضرت هم با ائمّه اطهار علیهم السّلام مى‏ باشد) و من پى او مى‏ رفتم مانند رفتن بچه شتر پى مادرش (شب و روز در خلوت و جلوت با آن بزرگوار بوده و هرگز از او جدا نمى‏ شدم. ابن ابى الحدید در شرح خود نوشته: فضل ابن عبّاس گفت: از پدرم پرسیدم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله کدام یک از پسرانش را بیشتر دوست مى‏ داشت گفت: علىّ ابن ابى طالب را، گفتم من ترا از پسران او مى‏ پرسم، گفت او را نسبت به پسرانش از همه بیشتر دوست مى‏ داشت، ندیدیم هیچ روزى علىّ علیه السّلام از وقتى که کودک بود از آن حضرت جدا شود مگر زمانیکه براى خدیجه در سفر بود، ندیدیم پدرى را به پسرش مهربانتر از او به علىّ، و نه پسرى را براى پدرش فرمانبرتر از على براى پیغمبر.) در هر روزى از خوهاى خود پرچم و نشانه‏اى مى‏ افراشت (آشکار مى‏ نمود) و پیروى از آنرا بمن امر مى‏ فرمود.

وَ لَقَدْ کانَ یُجَاوِرُ فِی کلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ .

و در هر سالى (پیش از مبعوث شدن به رسالت یک ماه از مردم دورى گزیده براى عبادت و بندگى) بحراء (کوهى است نزدیک مکّه) اقامت مى‏ نمود، من او را مى‏ دیدم و غیر من نمى‏ دید، و در آن زمان اسلام در خانه‏اى نیامده بود مگر خانه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و خدیجه (زوجه آن حضرت) که من سوّم ایشان بودم (در آنروز مسلمان نبود مگر پیغمبر اکرم و خدیجه و من، این جمله صراحت دارد باینکه امام علیه السّلام نخستین مردى بود که به آن حضرت ایمان آورده و اسلام اختیار نمود، و نظیر این سخن فرمایش آن بزرگوار است در سخن صد و سى و یکم که فرمود: اللّهمّ إنّى أوّل من أناب، و سمع و أجاب، لم یسبقنی إلّا رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله بالصّلاة یعنى بار خدایا من نخستین کسى هستم که بحقّ رسیده و آنرا شنیده و پذیرفته‏ ص815است، هیچکس بر من به نماز پیشى نگرفت مگر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله) نور وحى و رسالت را مى‏ دیدم، و بوى نبوّت و پیغمبرى را مى‏ بوییدم (هنگام نزول وحى با آن حضرت بوده و بآنچه نازل مى‏ شد بدون تردید ایمان مى‏ آوردم) .

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلى الله علیه وآله) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکنَّک لَوَزِیرٌ وَ إِنَّک لَعَلَى خَیْرٍ .

و هنگامیکه وحى بر آن حضرت صلّى اللَّه علیه و آله نازل شد صداى شیطان را شنیدم، گفتم: اى رسول خدا این چه صدایى است فرمود: این شیطان است که او را از پرستش نمودن نومیدى روى داده (چون دانسته که بعد از رسیدن این وحى مردم از ضلالت و گمراهى بیرون آمده از او پیروى نمى‏ کنند نومید گردیده ناله و فریاد مى‏ نماید) تو مى‏ شنوى آنچه من مى‏ شنوم، و مى‏ بینى آنچه من مى‏ بینم (در همه چیز با من یکسانى) مگر اینکه پیغمبر نیستى، و لیکن وزیرى، و تو بر خیر و نیکوئى هستى (جامع جمیع کمالات صوریّه و معنویّه بوده بر آنچه خیر و نیکوئى دنیا و آخرت در آنست استوار مى‏ باشى).

وَ لَقَدْ کنْتُ مَعَهُ (صلى الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّک قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُک وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِک وَ نَحْنُ نَسْأَلُک أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّک نَبِیٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّک سَاحِرٌ کذَّابٌ .

و من با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بودم زمانیکه گروهى از بزرگان قریش نزد او آمدند و گفتند: اى محمّد تو امر بزرگى (نبوّت و پیغمبرى) ادّعا میکنى که پدران تو و نه کسى از خاندان تو آنرا ادّعاء نکرده است، و ما از تو کارى درخواست مى‏ نماییم که اگر آنرا براى ما بجا آورى و بما بنمائى مى‏ دانیم که پیغمبر و فرستاده (از جانب خدا) هستى، و اگر بجا نیاورى مى‏ دانیم جادوگر و دروغگو هستى

فَقَالَ (صلى الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْک فَقَالَ (صلى الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَکمْ ذَلِک أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ.

پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: چه مى‏ خواهید گفتند: این درخت را براى ما بخوان تا با ریشه‏ هایش (از زمین) کنده شده (بیاید) جلو رویت بایستد، پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند بر همه چیز توانائى دارد، اگر این خواهش شما را بر آورد آیا ایمان مى‏ آورید و بحقّ گواهى مى‏ دهید، گفتند: آرى.

قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّی سَأُرِیکمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَى خَیْرٍ وَ إِنَّ فِیکمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ وَ مَنْ یُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ (صلى الله علیه وآله):یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِک حَتَّى تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللَّهِ .

فرمود: من بشما نشان مى‏ دهم آنچه را مى‏ طلبید، و مى‏ دانم که بخیر و نیکوئى (اسلام که جامع خیر دنیا و آخرت است) نمى‏ گروید، و بین شما کسى هست که (بر کفرش باقى مانده و در جنگ بدر کشته مى‏ گردد، و) در چاه انداخته میشود (مراد چاهى است که آنرا بدر مى‏ نامیدند و آن بین مکّه و مدینه واقع شده به مدینه نزدیکتر است، و از جمله کسانیکه در جنگ بدر بعد از کشته شدن در آن چاه افکنده شدند عتبه و شیبه دو پسر ربیعه و امیّة ابن عبد شمس و ابو جهل و ولید ابن مغیره بودند) وکسى هست که لشگرها را گرد آورد (در وقعه خندق با مسلمین مى‏ جنگد، و از جمله کسانیکه لشگر از اطراف گرد آوردند و مدینه را محاصره نمودند ابو سفیان و عمرو ابن عبدود و صفوان ابن امیّه و عکرمة ابن ابى جهل و سهل ابن عمرو بودند، و خندق گودالى بود که در اطراف سور مدینه طیّبه براى این جنگ کندند) پس از آن پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: اى درخت اگر تو بخدا و روز رستخیز ایمان دارى و میدانى من پیغمبر خدا هستم با ریشه‏ هاى خود کنده شو و به فرمان خدا جلو من بایست.

فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدِیدٌ وَ قَصْفٌ کقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْکبِی وَ کنْتُ عَنْ یَمِینِهِ (صلى الله علیه وآله) .

سوگند به خدائى که آن حضرت را بحقّ (راستى و درستى) بر انگیخت درخت با ریشه‏ هایش کنده شد و آمد در حالی که صداى سخت داشت و صدایى مانند صداى بالهاى مرغان، تا بین دو دست پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مانند مرغ پر و بال زنان ایستاد، و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و بعضى از شاخه‏ هایش را بر دوش من افکند، و من در طرف راست آن حضرت صلّى اللَّه علیه و آله بودم.

فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِک قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِکبَاراً فَمُرْهَا فَلْیَأْتِک نِصْفُهَا وَ یَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِک فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً فَکادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) فَقَالُوا کفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ کمَا کانَ فَأَمَرَهُ (صلى الله علیه وآله) فَرَجَعَ .

پس چون آن گروه آنرا دیدند از روى سرفرازى و گردنکشى گفتند: بفرما تا نیمى‏ از آن پیش تو آید و نیمه دیگر جاى خود بماند، پس درخت را بآن درخواست فرمان داد، آنگاه نیمه آن بسوى آن حضرت رو آورد که به شگفت‏ترین روى آوردن و سختترین صدا کردن مى‏ ماند (از اوّل با شتابتر فرمان آن بزرگوار را اجابت نمود) و نزدیک بود به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله. بپیچد، پس از روى ناسپاسى و ستیزگى گفتند: امر کن این نیمه باز گردد و به نیمه خود پیوندد همچنانکه بود، پس پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله امر فرمود درخت بازگشت.

فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِک یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِک وَ إِجْلَالًا لِکلِمَتِک فَقَالَ الْقَوْمُ کلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ کذَّابٌ عَجِیبُ السِّحْرِ خَفِیفٌ فِیهِ وَ هَلْ یُصَدِّقُک فِی أَمْرِک إِلَّا مِثْلُ هَذَا یَعْنُونَنِی .

من گفتم: سزاوار پرستش جز خدا نیست، اى رسول خدا من نخست کسى هستم که ایمان بتو آوردم و نخست کسیکه اقرار کردم باینکه درخت به فرمان و خواست خدا بجا آورد آنچه را که کرد براى اعتراف به پیغمبرى تو و احترام فرمانت، پس همه آن گروه گفتند: جادوگر بسیار دروغگویى است، شگفت جادویى که در آن چابک است (زیرا بدون تأمّل و اندیشه آنچه خواسته کرد) و (گفتند:) آیا ترا در کارت تصدیق مى‏ نماید غیر از مانند این شخص که قصدشان من بودم.

وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ وَ کلَامُهُمْ کلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّکونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ یُحْیُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا یَسْتَکبِرُونَ وَ لَا یَعْلُونَ وَ لَا یَغُلُّونَ وَ لَا یُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ.

و من از گروهى هستم که در راه خدا آنان را توبیخ سرزنش کننده‏اى باز نمى‏ دارد، چهره آنان چهره راستگویان و سخنشان سخن نیکوکاران است، شب را آباد کننده و روز را نشانه و راهنماهستند (شب را زنده داشته آخرت خود را آباد مى‏ سازند و روز مردم را براه حقّ راهنمائى مى‏ نمایند) به ریسمان قرآن (علوم و معارف آن که سبب رهائى و گمراهى از بدبختى است) خود را مى‏ آویزند، و راه‏ هاى خدا و روشهاى پیغمبرش را زنده میکنند (آثار دین را نشر داده به احکام آن عمل مى‏ نمایند)گردنکشى و سرفرازى و نادرستى و تباهکارى نمى‏ کنند، دلهاشان در بهشت و بدنهاشان مشغول کار (دلهاشان متوجّه آخرت و بدنهاشان به کارهاى نیکو و بندگى پرداخته) است.