الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ .
سپاس خداوند را سزا است که (موجب) سپاسگزارى او (نعمتهاى بی شمارش) در بین آفریدگان منتشر، و لشگر او (فرشتگان و انبیاء و اوصیاء و مؤمنین که جهاد کننده در راه دین او هستند بر دشمنانش) غالب، و بزرگى او (از هر چیز) بر تر است.
أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِالَّذِی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِی کلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا یَمْضِی وَ مَا مَضَى مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُکمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِیمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَکیمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ.
او را بر نعمتهاى پى در پى و بر بخششهاى بزرگش (که خردها در برابر آن ناتوان و زبان از شمارش وا مانده است) سپاس مى گزارم، خداوندى که بسیار بردبار است (گناهکاران را زود کیفر نمى دهد) و (تقصیر ایشان را که قابل عفو و گذشت است) مى بخشد، و در آنچه حکم کرده (مقدّر و امر فرموده بر وفق حکمت و مصلحت) بعدل و انصاف رفتار نموده، و بآنچه مى گذرد و آنچه گذشته دانا است (دانائى او در برابر آینده و گذشته یکسان است) به دانائى خود (که عین ذات او است) ایجاد کننده آفریدگان، و بامر و فرمان خویش (که چیزى از آن جلوگیرى نمى تواند کرد) خلق کننده آنان است بدون پیروى کردن و آموختن (از دیگرى) و بدون بهرهمند شدن از نمونه صنعت کار و دور اندیشى (زیرا او مبدا المبادى و اوّلى است که اوّلى براى او فرض نمى شود) و بدون برخوردن بخطاء و اشتباهى و بدون گرد آوردن جماعتى (از خردمندان و دانایان تا با ایشان مشورت نماید، زیرا او عین علم است، پس خطاء و اشتباه در او راه ندارد تا نیاز به مشورت داشته باشد).
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ یَضْرِبُونَ فِی غَمْرَةٍ وَ یَمُوجُونَ فِی حَیْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَیْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْنِ.
و گواهى مى دهم که محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) بنده و فرستاده او است بر انگیخت او را هنگامى که مردم در ضلالت و گمراهى بسیار سیر مى کردند، و در حیرت و نگرانى غوطهور بودند، و مهارهاى تباهى و بد بختى آنها را مى کشانید (و بسوى گرفتاریهاى دنیا و آخرت مى راندشان) و قفلهاى گمراهى بر دلهاشان نهاده شده بود (بطوریکه نور حقّ و حقیقت در آنها نمى تابید).
عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّکمْ وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَکهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ .
بندگان خدا شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش مى نمایم، زیرا تقوى حق خدا است بر شما (تقوى را که عبارت است از عمل بواجبات و ترک منهیّات خداوند حقّ خود و اداء شکر و سپاسگزارى از نعمتهایش قرار داده) ص773و حقّ شما (پاداش کردارتان) را بر خدا لازم و برقرار مى نماید، و شما را سفارش میکنم باینکه از خدا براى تقوى کمک بطلبید (بخواهید تا شما را بتقوى و پرهیزکارى موفّق بدارد) و از تقوى براى (قرب به) خدا همراهى درخواست نمائید (پرهیزکار شوید تا بخدا نزدیک گردید) زیرا تقوى در امروز (دنیا) پناه و (در برابر سختیها و گرفتاریها) سپر است، و در فردا (قیامت) راه بهشت است، راه آن آشکار و رونده در آن سود برنده، و امانت دار آن (خداوند) حافظ و نگهدار است (امانت در نزد او تباه نمى شود، بلکه روز رستخیز با سود بسیار آنرا پس مى دهد) .
لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکمْ وَ الْغَابِرِینَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِک الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکورُ .
همیشه تقوى خود را بر مردمان گذشته و باقى ماندهشان داده و جلوهگرى مى نماید (تا از آن بهره ببرند) چون ایشان در فردا (ى قیامت) بآن نیازمندند، فردایى که خداوند باز گرداند آنچه پدید آورده (مردگان را زنده فرماید) و گرفته آنچه بخشیده (از دنیا و کالاى آن) و پرسش نماید از آنچه عطاء فرموده (از نعمتهاى بیشمار که در چه راه صرف نمودید) پس چه بسیار اندکند کسانیکه تقوى را پذیرفته و از روى راستى و درستى آنرا شعار خویش قرار دادهاند، آنان از جهت عدد و شماره کماند و شایسته وصف و مدح خداوند سبحان هستند که (در قرآن کریم س 34 ى 13) مى فرماید: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ یعنى بندگان بسیار سپاسگزار من اندکند.
فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِکمْ إِلَیْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّکمْ عَلَیْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ کلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً .أَیْقِظُوا بِهَا نَوْمَکمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا یَوْمَکمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَکمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا یَعْتَبِرَنَّ بِکمْ مَنْ أَطَاعَهَا .
پس با گوشهاتان بسوى (شنیدن وصف) تقوى بشتابید (تا بفهمید) و با سعى و کوششتان بر آن مواظبت نمائید (تا رستگار شوید) و آنرا در برابر هر چه گذشته (از دست رفته) عوض و جانشین و در برابر هر مخالف (طریق حقّ) موافق قرار دهید،بسبب تقوى خوابتان را بیدار سازید (از خواب غفلت بیدار شوید) و روز خود را جدا نمائید (بدنیا دل نبندید) و آنرا ملازم دلهاتان قرار دهید (هیچ گاه از آن دور نشوید) و گناهانتان را بآن بشوئید، و بیمارىهاتان را بآن مداواة کنید، و بآن بر مرگ پیشى گیرید (کارى کنید که از مرگ نگرانى نداشته باشید) و عبرت گیرید از کسی که تقوى را تباه ساخته و از دست داده (از شیطان و نفس امّاره پیروى کرده در دنیا بدبخت مانده یا بهرهاى که خواسته بدست نیاورده و در آخرت بعذاب جاوید مبتلى است) و نشود که از شما عبرت گیرید کسی که از آن پیروى نموده.
أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ کونُوا عَنِ الدُّنْیَا نُزَّاهاً وَ إِلَى الْآخِرَةِ وُلَّاهاً وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیَا وَ لَا تَشِیمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِیبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِیئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا کاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ .
آگاه باشید تقوى را (از کبر و خودخواهى و رئاء و خود نمائى) محافظت کنید،و خود را بسبب آن نگاه دارید (زیرا تقوى پناهگاه و سپر از عذاب است) و از دنیا دورى نمائید و بآخرت مشتاق و شیفته باشید، و پست مدارید کسی را که تقوى بلند کرده (پرهیزکاران را خوار مشمارید که خلاف تقوى و پرهیزکارى است) و بلند مرتبه ندانید کسیرا که دنیا بلند کرده (توانگران را از جهت دارائیشان بزرگ نپندارید، زیرا تعظیم از جهت دارائى با تقوى و پرهیزکارى منافات دارد) و چشم ندوزید به ابر برق دار (کالاى جلوه گر) دنیا، و به گوینده آن گوش ندهید، و خواننده آن را نپذیرید (با دنیا پرستان گرم نگرفته رفت و آمد ننمائید) و به درخشندگى آن روشنائى مجویید، و به کالاهاى نفیس آن فریفته نشوید، زیرا برق آن بى باران و گفتار آن دروغ و دارائیهاى آن غارت گشته و کالاهاى نفیس آن ربوده شده است.
أَلَا وَ هِیَ الْمُتَصَدِّیَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْکنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَیُودُ الْمَیُودُ حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ دَارُ حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ .
آگاه باشید دنیا بزن فاجرهاى ماند که خود را (به مردان) نشان داده روى بگرداند، و به اسب سرکشى ماند که هنگام حرکت توقّف نموده فرمان نبرد، و دروغگوى بسیار خیانتکار و ستیزهگر ناسپاسگزار، و بسیار جفا کار منحرف شونده (از راه حقّ)، و بسیار دورى کننده (از راه راست) و نگران و درهم است، روش آن منتقل شدن (از حالى به حالى و از شخصى به شخصى) و جاى پاى آن متحرک و غیر ثابت و ارجمندى آن زبونى، و سعى و کوشش آن بازى و شوخى، و بلندى آن پستى است، سراى گرفتن مال و برهنه کردن و تاراج نمودن و تباه ساختن است.
أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِیَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ قَدْ تَحَیَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ وَ أَعْیَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَى یَدَیْهِ وَ صَافِقٍ بِکفَّیْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّیْهِ وَ زَارٍ عَلَى رَأْیِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِیلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِیلَةُ وَ لَاتَ حِینَ مَنَاصٍ .
اهل آن بر پا بوده (از سختى و گرفتارى بسیار آنى آسودگى ندارند) و رانده میشوند، و (به پیشینیان) ملحق مى گردند، و (از مال و زن و فرزند و خویشان و دوستان) جدا خواهند ماند، راه هاى آن سرگردان کننده (روندگان در آن نمى دانند کجا مى روند و به کجا مى رسند) و گریزگاه هاى آن ناتوان کننده است (مردم در آن گریزگاهى نیافته دستشان بجائى بند نمى شود) و مقاصد آن نومید کننده است (هیچکس در آن بمراد نمى رسد) پس پناهگاه ها دنیا پرستان را (به چنگ بلاء و سختى) تسلیم نموده و آنها را نگاه نداشته، و منزلها آنان را دور انداخته، و زرنگىها ایشان را وا مانده و خسته گردانیده است (خلاصه در دنیا گریزگاهى نیست که کسى بآن پناه برد، و منزلى نیست که کسى را نگاهداشته از خود دور نیفکند، و زرنگى و پشت هم اندازى سودى ندارد) پس بعضى (از اهل دنیا) رهائى یافته (لکن) پى کرده شده و بپاى آنها زخم رسیده، و بعضى چون گوشت جدا شده، و بعضى مانند بدن سر بریده، و بعضى همچون خون ریخته شده، و بعضى (بر اثر غمّ و اندوه) دستهاى خود را گزان، و بعضى (دریغ خورده بر اثر آن) کفهاى خود را بر هم زنان، و بعضى (بر اثر بیچارگى) دو گونه بر مرفق و آرنج نهاده، و بعضى اندیشه خود را سرزنش نموده نادرست دانند، و بعضى از قصد خویش رو گردانند، در حالیکه تدبیر و چاره از دست رفته (سود ندارد) و بلاى ناگهانى رو آورده (مرگ رسیده و کار از کار گذشته) و آن هنگام موقع گریختن نیست (خداوند در قرآن کریم س 38 ى 3 مى فرماید: کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ یعنى چه بسیار پیش از ایشان از مردم روزگار را تباه ساختیم، پس کمک خواستند «تا بگریزند» و هنگام گریختن و فرار کردن نبود).
هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْیَا لِحَالِ بَالِهَا فَما بَکتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ.
چه بسیار دور است (گریختن و تدارک کار بعد از رسیدن مرگ) بتحقیق از دست رفت آنچه از دست رفت، و گذشت آنچه گذشت (زمان تدارک گناهان و جبران خطاها و کارهاى زشت سپرى شد) و دنیا به دلخواه خود (نه بر وفق آرزوى اهلش) گذشت (در قرآن کریم س 44 ى 29 مى فرماید: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ یعنى) پس اهل آسمان و زمین بر هلاک دنیا پرستان گریه نکردند (افسردگى به خودشان راه ندادند) و آنها از مهلت داده شدگان نبودند (تا راه رهائى از عذاب بیابند).