کأَنِّی بِک یَا کوفَةُ تُمَدِّینَ مَدَّ الْأَدِیمِ الْعُکاظِیِّ تُعْرَکینَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْکبِینَ بِالزَّلَازِلِ .

ای کوفه گویا تو را می بینم که (بر اثر آمد و رفت لشگرهای گوناگون و پیش آمد هرج و مرج) کشیده می شوی مانند چرم عکاظی (که در وقت دباغی کش و واکش و مالش آن بسیار است، و عکاظ اسم بازاری بوده در بیابانی میان نخله و طائف، و عرب پیش از اسلام هر سال یک ماه در آن جا گرد آمده اشعار خوانده در حسب و نسب بر یکدیگر فخر و مباهات می نمودند، و بیشتر متاعی که در آنجا خرید و فروش می شده چرم بوده، لذا می فرماید:) و از پیش آمد حادثه ها (ظلم و جور ستمکاران مانند چرم در وقت دباغی) پایمال می شوی، و جنبشها (انواع مصیبت و بلاء) بر تو وارد می شود.

وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِک جَبَّارٌ سُوءاً إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِلٍ.

و من می دانم هیچ ستمگری بر تو اراده ظلم و جور نکند مگر آنکه خداوند او را به بلائی مبتلی یا کشنده ای را بر او مسلط گرداند (این خبر از جمله اخبار به غیب آن حضرت است، چنانکه در تواریخ وقائع کوفه و پیش آمدها بر ستمکاران آن شرح داده شده است).