فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِینَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِینَ تَعْتَعُوا ، وَ مَضَیْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِینَ وَقَفُوا کنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً ، وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً .
برای یاری دین اسلام قیام کردم هنگامی که مسلمین ضعیف و ناتوان بودند، و خود را آشکار نمودم آنگاه که ایشان (از عجز و ناتوانی) سر در گریبان بودند و (در مسائل دین) گویا شدم وقتی که آنان واماندند، و به نور خدا (از ظلمات جهل) گذشتم (هر مجهولی نزد من معلوم بود) زمانی که آنها حیران و سرگردان بودند، و (با این وصف در خودنمائی) از همه خاموشتر و در پیشی گرفتن (به مراتب کمال) از آنها برتر بودم.
فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا کَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لَا تُزِیلُهُ الْعَوَاصِفُ.
پس زمام فضایل را گرفته پرواز نمودم (براى گشایش مشکلات به چابکى حاضر مى شدم) و گرو آن فضائل را بردم (مرتبه هیچکس در فضل و کمال بمن نرسید، و در هر امرى ثبات قدم داشتم) مانند کوه که بادهاى شکننده و تند آنرا نمى جنباند و از جا نمى کند،
لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِیَّ مَهْمَزٌ وَ لَا لِقَائِلٍ فِیَّ مَغْمَزٌ
هیچکس نتوانسته از من (در حضور یا در غیاب) عیب و نقصى بگیرد،
الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ .
ذلیل و ستمکشیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حقّ او را (از ظالم) بستانم، و قوىّ و ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتى که حقّ (مظلوم) را از او بگیرم،
رَضِینَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ .
ما از قضاء و قدر الهىّ خوشنود و تسلیم فرمان او هستیم،
أَ تَرَانِی أَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه و آله) وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلَا أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَیْهِ .
آیا مى بینى مرا که بر رسول خدا دروغ بگویم (با اینکه من به وحى خداوند و بنصّ آن حضرت خلیفه و جانشین او هستم) سوگند بخدا من اوّل کسى هستم که او را تصدیق کرد، پس اوّل کسی که (بعد از وفات) او را تکذیب نماید نمىباشم (زیرا در پنهان و آشکار براستى و درستى و پاکى مرا ستوده و برادر خویش خوانده، پس اگر دروغ بگویم او را تکذیب کرده ام) .
فَنَظَرْتُ فِی أَمْرِی فَإِذَا طَاعَتِی قَدْ سَبَقَتْ بَیْعَتِی وَ إِذَا الْمِیثَاقُ فِی عُنُقِی لِغَیْرِی.
پس (سبب اینکه با خلفاء مدارا نمودم آنست که) در امر خلافت خود اندیشه کرده دیدم اطاعت و پیروى از فرمان حضرت رسول (فرموده بود اگر کار بجدال بکشد سر فرود آرم) بر من واجب است، بیعت کردم و بر طبق عهد و پیمان خود با آن حضرت رفتار نمودم.