الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا تُدْرِکهُ الشَّوَاهِدُ وَ لَا تَحْوِیهِ الْمَشَاهِدُ وَ لَا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ .
سپاس خداوندى را سزا است که حواسّ و مشاعر (کنه ذات و حقیقت) او را در نمى یابد، و مکانها او را فرا نمى گیرد، و دیده ها او را نمى بیند، و پرده ها او را نمى پوشاند (زیرا درک شدن و فرا گرفته شدن و دیده شدن و پوشیده شدن از لوازم جسم است).
الدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وُجُودِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ .
و بوسیله حدوث و پدیدار شدن آفریدگانش بر قدم و همیشگى و وجود و هستى خود راهنما است (زیرا مخلوق حادث به قدیمى که او را آفریده باشد نیاز دارد و نمى شود او حادث بوده یا قادر و توانا نباشد چون در این صورت خالقیّت را نشاید) و مانند بودن مخلوق بیکدیگر دلیل است بر اینکه مانندى براى او نیست (زیرا مانند داشتن مستلزم امکان است که در واجب راه ندارد، و بیان این مطلب در شرح خطبه صد و پنجاه و دوّم گذشت).
الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکمِهِ .
خداوندى که وفا کننده است وعده خود را، و برتر است از اینکه بر بندگانش ستم روا دارد، و در باره آفریدگانش بعدل رفتار مى نماید، و حکم خود را بر ایشان از روى راستى و درستى اجراء فرموده است (آنان را بر وفق حکمت و مصلحت آفریده و احکام تکوینیّه و تکلیفیّه را از روى عدل و درستى بر آنها تعیین نموده) .
مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْأَشْیَاءِ عَلَى أَزَلِیَّتِهِ وَ بِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ وَ بِمَا اضْطَرَّهَا إِلَیْهِ مِنَ الْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ.
و بحدوث و نو پیدا شدن اشیاء بر قدم خود و به ناتوانى که نشان آنها قرار داده بر توانائى خویش و بنا بود شدن که از روى ناچارى آنها نگران آن هستند بر همیشگى خود (از عقول) استشهاد نموده و گواهى خواسته (تا حکم کنند که هر حادثى را آفریننده است و هر ناتوان و نابود شدنى ناقص است و خداوند از حدوث و نقص مبرّى است).
وَاحِدٌ لَا بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لَا بِأَمَدٍ وَ قَائِمٌ لَا بِعَمَدٍ تَتَلَقَّاهُ الْأَذْهَانُ لَا بِمُشَاعَرَةٍ وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِی لَا بِمُحَاضَرَةٍ .
یکى است نه از روى عدد و شماره(واحد عددى نیست که متّصف به صفت قلّت و مبدا و جزء کثیر باشد، بلکه واحد حقیقى است که کثرت نداشته و دوّمى براى او فرض نمى شود) و همیشه بوده و هست نه بحساب مدّت و زمان (زیرا او آفریننده زمان است) و قائم و برقرار است نه بوسیله ستونها و پشتیبانها (و چیزی که نگاهش دارد، زیرا همه اشیاء مستند باو است) و فهمها او را دریابد نه از راه درک کردن (بحواسّ، زیرا او منزّه است از آنکه در اندیشه گنجد) و دیده شده ها (یا دیده ها) بوجود و هستى او گواهى مى دهند نه از روى حاضر شدن با هم (زیرا محدود نیست که در جائى حاضر و در جاى دیگر نباشد یا چشم سر او را ببیند).
لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَیْهَا حَاکمَهَا .
اندیشه ها باو احاطه ننموده (بکنه ذات و حقیقتش پى نبرده اند) بلکه بوسیله اندیشه ها به اندیشه ها آشکار گشته (عقل از راه اندیشه باو راه برده و کنه ذاتش را در نیافته، زیرا جسم نیست تا اندیشه باو احاطه نماید) و بسبب اندیشه ها امتناع نموده از (احاطه) اندیشه ها (باو، زیرا اندیشه ممکن بواجب الوجود راه ندارد که باو احاطه نماید) و اندیشه ها را نزد اندیشه ها به محاکمه آورده (اندیشه را در این باب حکم ساخت تا حکم کند که بخالق مى تواند احاطه نماید، و او را در اندیشه در آورد، چنانکه ممکنات را در مى آورد اندیشه به زبان گوید خداوند منزّه است از اینکه در اندیشه آید).
لَیْسَ بِذِی کبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَایَاتُ فَکبَّرَتْهُ تَجْسِیماً وَ لَا بِذِی عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَایَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِیداً بَلْ کبُرَ شَأْناً وَ عَظُمَ سُلْطَاناً.
بزرگى او طورى نیست که نهایات باو برسد و او را بزرگ جلوه دهند در حالیکه داراى جسم باشد، و عظمت او قسمى نیست که غایات باو خاتمه یابد و او را عظیم نشان دهند در حالیکه داراى جسد باشد (خلاصه بزرگى خداوند متعال مانند بزرگى اجسام نیست که نهایات و اطراف داشته و بسیار بزرگ و دراز و فراخ باشد) بلکه شأن و سلطنت و پادشاهى او بزرگ است.
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِیُّ وَ أَمِینُهُ الرَّضِیُّ (صلى الله علیه وآله).
و گواهى مى دهم که محمد بنده و فرستاده برگزیده و درست کردار پسندیده او است، خداوند بر او و بر آل او درود فرستد (بجهت هدایت و راهنمائى مردم) .
أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ وَ إِیضَاحِ الْمَنْهَجِ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ دَالًّا عَلَیْهَا وَ أَقَامَ أَعْلَامَ الِاهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ الضِّیَاءِ وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلَامِ مَتِینَةً وَ عُرَى الْإِیمَانِ وَثِیقَةً.
او را با برهانهاى واجب و لازم (که مردم باید آنها را قبول داشته باشند چون در مقام حجّت کافى است) و با پیروزمندى هویدا و راه روشن آشکار فرستاد، پس آن حضرت هم پیغام خداوند را رسانید در حالی که با آن حقّ و باطل را از هم جدا کرد، و مردم را براه راست برد در حالی که بآن راه نماینده بود، و عملهاى دلالت کننده براه راست و نشانه اى روشن را بر پا نمود (تا کسى باطل را با حقّ و گمراهى را با رستگارى اشتباه نکند) و ریسمانهاى اسلام را محکم و دستگیره هاى ایمان و یقین را استوار گردانید (تا هر که بآن ریسمانها و دستگیره ها چنگ زند از گمراهى و بد بختى رهائى یابد و دیگرى بر او مسلّط نشود).
منها فی صفة خلق أصناف من الحیوان.
قسمت از این خطبه است در وصف شگفتى آفرینش دسته هاى از حیوانات (مانند مورچه و ملخ و غیر آنها).
وَ لَوْ فَکرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ وَ لَکنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ.
و اگر مردم در عظمت توانائى و بزرگى نعمت و بخشش خداوند متعال فکر و اندیشه کنند (از گمراهى) براه (راست) باز مى گردند، و از مشقّت و سختى آتش سوزان (قیامت) مى ترسند (بر خلاف دستور خدا و رسول رفتار نمى نمایند) و لیکن دلها بیمار و بینائیها معیوب است (به این جهت از راه حقّ پا بیرون نهاده در آثار قدرت و توانائى پروردگار اندیشه نکرده از نعمتهاى او سپاسگزار نیستند) .
أَ لَا یَنْظُرُونَ إِلَى صَغِیرِ مَا خَلَقَ کیْفَ أَحْکمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْکیبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ .
آیا نگاه نمى کنند حیوان کوچکى را که آفریده چگونه آفرینشش را استوار و بهم پیوند کردنش را محکم گردانیده، و (با همه کوچکى) براى آن گوش و چشم پدید آورده و استخوان و پوست به تناسب آراسته.
انْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَیْئَتِهَا لَا تَکادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لَا بِمُسْتَدْرَک الْفِکرِ کیْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا تَجْمَعُ فِی حَرِّهَا لِبَرْدِهَا وَ فِی وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا .
نگاه کنید به مورچه با کوچکى جثّه و نازکى اندامش که بنگاه با گوشه چشم دیده نمى شود و به اندیشه درک نمى گردد، چگونه مسیر خود را مى پیماید، و براى بدست آوردن روزیش مى شتابد، دانه را به لانهاش انتقال مى دهد و آنرا در انبارش (براى روز سختى) آماده مى گذارد، در تابستان براى زمستان و هنگام آمدن (روزهاى گرم) براى وقت باز گشتن (روزهاى سرد) دانه ها را گرد مى آورد.
مَکفُولٌ بِرِزْقِهَا مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا لَا یُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ وَ لَا یَحْرِمُهَا الدَّیَّانُ وَ لَوْ فِی الصَّفَا الْیَابِسِ وَ الْحَجَرِ الْجَامِسِ .
خداوند ضامن روزیش بوده، مناسب حال راه روزیش را گشاده، پروردگار بسیار نعمت و بخشش دهنده از آن غافل نیست، و خداوند جزاء دهنده آنرا محروم و بى بهره نمى گرداند و اگر چه در سنگ خشک (که چیزى از آن نمى روید) و سنگ سخت (که از جائى بجائى حرکت داده نمى شود) باشد.
وَ لَوْ فَکرْتَ فِی مَجَارِی أَکلِهَا فِی عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا وَ مَا فِی الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِیفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِی الرَّأْسِ مِنْ عَیْنِهَا وَ أُذُنِهَا لَقَضَیْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً وَ لَقِیتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً .
و اگر در مواضع خوردن و در بالا و پائین و آنچه در درون مورچه است از اطراف اضلاع شکمش و آنچه در سر آنست از چشم و گوش، اندیشه کنى از (تدبیر و حکمت خداوند در) آفرینش آن به شگفت آمده از وصف آن برنج در آئى.
فَتَعَالَى الَّذِی أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا لَمْ یَشْرَکهُ فِی فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ وَ لَمْ یُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ .
پس بلند و برتر از آن است (که در اندیشه در آید) خدائى که مورچه را بروى دست و پایش بر قرار داشت و آنرا بر روى ستونها و اعضائش بناء کرد، در حالیکه در آفرینش آن آفرینندهاى شرکت نداشته و توانائى او را یارى نکرده است.
وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِی مَذَاهِبِ فِکرِک لِتَبْلُغَ غَایَاتِهِ مَا دَلَّتْک الدَّلَالَةُ إِلَّا عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ لِدَقِیقِ تَفْصِیلِ کلِّ شَیْءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلَافِ کلِّ حَیٍّ .
و اگر راه هاى اندیشه خود را بپیمائى تا به انتهاى آن برسى (از هر گونه فکر و اندیشهبکار برى) دلیل و برهان ترا راه ننماید مگر باینکه آفریننده مورچه همان آفریننده درخت خرما است، بجهت دقّتى که براى امتیاز هر چیز (از یکدیگر) بکار برده شده، و اهمیت گوناگون بودن هر جاندارى (خلاصه چون تفصیل آفرینش هر یک از موجودات دقیق است و سبب اختلاف اشکال آنها مشکل مى باشد و در هر یک حکمتهاى باریکى نهفته است، مور و پیل، کوه کاه، خرد و بزرگ، در صحراء و در دریا ناچار همه را آفریننده حکیمى به مقتضاى حکمت بآن تفصیل و اختلاف آفریده و تخصیص داده و در نیازمندى آنها بخالق متعال تفاوتى نیست، لذا مى فرماید.)
وَ مَا الْجَلِیلُ وَ اللَّطِیفُ وَ الثَّقِیلُ وَ الْخَفِیفُ وَ الْقَوِیُّ وَ الضَّعِیفُ فِی خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌوَ کذَلِک السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ الرِّیَاحُ وَ الْمَاءُ .
بزرگ و خرد و سنگین و سبک و توانا و ناتوان در مخلوقاتش نیست مگر آنکه (نسبت به قدرت کامله او) یکسان است (پس مپندار که این مشکل است چون کوچک است و آن دیگرى آسان چون بزرگ مى باشد) و همچنین (در برابر قدرت و توانائى او ایجاد هر یک از) آسمان و هواء و بادها و آب یکسان است.
فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هَذَا اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ الْبِحَارِ وَ کثْرَةِ هَذِهِ الْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اللُّغَاتِ وَ الْأَلْسُنِ الْمُخْتَلِفَاتِ فَالْوَیْلُ لِمَنْ أَنْکرَ الْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ .
پس به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز و روان بودن این دریاها و بسیارى این کوه ها و درازى قلّه ها و گوناگون بودن لغتها و زبانها نگاه کنید (در شگفتى آفرینش هر یک از این مخلوقات تأمّل و اندیشه نموده ببینید چه حکمتهاى باریک در آنها نهفته است که همه آنها دلیل بر وجود و هستى صانع مى باشد) پس واى بر کسیکه ایجاد کننده را انکار کرده بنظم آورنده را باور ندارد.
زَعَمُوا أَنَّهُمْ کالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ وَ لَا لِاخْتِلَافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى حُجَّةٍ فِیمَا ادَّعَوْا وَ لَا تَحْقِیقٍ لِمَا أَوْعَوْا وَ هَلْ یَکونُ بِنَاءٌ مِنْ غَیْرِ بَانٍ أَوْ جِنَایَةٌ مِنْ غَیْرِ جَانٍ.
گمان دارند که ایشان مانند گیاه (خودرو در بیابانها و کوه ها) مى باشند که براى ایشان برزگر و تخم پاشندهاى نیست، و صورتهاى گوناگونشان را آفرینندهاى نمى باشد، و در آنچه ادّعاء مى کردند به حجّت و دلیلى وابسته نبودند، و در آنچه حفظ کرده و باور نمودند تحقیق و یقینى نداشتند (بلکه ادّعاى ایشان فقط از روى خود پسندىو گمان است) و آیا ساختمانى هست که آنرا بناء کنندهاى نبوده یا جنایت و گناهى که آنرا جنایت کنندهاى نباشد (نیازمندى فعل بفاعل ضرورى و آشکار و انکار آن باطل و نادرست و منکرش نادان و گمراه است).
وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِی الْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَیْنَیْنِ حَمْرَاوَیْنِ وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَیْنِ قَمْرَاوَیْنِ وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِیَّ وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِیَّ وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِیَّ وَ نَابَیْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ وَ مِنْجَلَیْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ یَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِی زَرْعِهِمْ وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ ذَبَّهَا وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِی نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِیَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا وَ خَلْقُهَا کلُّهُ لَا یُکوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً .
و اگر مى خواهى (مانند مورچه) در باره ملخ بگو (و در شگفتى آفرینش آن تأمّل و اندیشه کن) که خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفریده، و دو حدقه (مانند ماه) تابان بر افروخته، و گوش پنهان (از نظر) برایش قرار داده، و دهن مناسب برایش گشوده، و براى آن حسّ توانا(که راه معاش و سود و زیان خود را مى یابد) قرار داده و دو دندان که بوسیله آن (گیاه را) چیده و جدا میکند، و (دو پا مانند) دو داس که بآن مى درود، برزگران براى زراعتشان از آن مى ترسند و دفع آنرا نمى توانند اگر چه با هم اتّفاق نموده گرد آیند تا اینکه در پرواز خود بکشت زار آمده و از آن خواهشهایش را انجام دهد در حالیکه همه جثّه و تن آن باندازه یک انگشت باریک نیست.
فَتَبَارَک اللَّهُ الَّذِی یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ یُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً وَ یُلْقِی إِلَیْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْماً وَ ضَعْفاً وَ یُعْطِی لَهُ الْقِیَادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً .
پس منزّه (از ادراک) است خداوندى که هر که در آسمانها و زمین است (فرشتگان و خداپرستان) او را باختیار و اضطرار (در خوشى و سختى) سجده میکنند، و رخسار و چهره بخاک مى مالند (اظهار خضوع و فروتنى مى نمایند) و اطاعت کرده فرمان او مى برند از روى بىاختیارى و ناتوانى، مهارشان را بدست او دهند از روى ترس و بیم.
فَالطَّیْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ أَحْصَى عَدَدَ الرِّیشِ مِنْهَا وَ النَّفَسِ وَ أَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى النَّدَى وَ الْیَبَسِ وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ أَحْصَى أَجْنَاسَهَا فَهَذَا غُرَابٌ وَ هَذَا عُقَابٌ وَ هَذَا حَمَامٌ وَ هَذَا نَعَامٌ دَعَا کلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ وَ کفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ .
پرندگان در اختیار امر و فرمان او مى باشند، شماره پرها و نفس کشیدن آنها را میداند، و دست و پاى آنها را در آب و خشکى استوار گردانیده (بعضى را ساکن دریا و برخى را در بیابان قرار داده) است، و روزیشان را تعیین فرموده، و بر اصناف آنها احاطه دارد، این کلاغ است و این عقاب است و این کبوتر است و این شتر مرغ است، هر مرغى را به نامش خوانده (بر وفق حکمت و مصلحت آفریده) و روزیش را ضامن گشته.
وَ أَنْشَأَ السَّحَابَ الثِّقَالَ فَأَهْطَلَ دِیَمَهَا وَ عَدَّدَ قِسَمَهَا فَبَلَّ الْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا وَ أَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا.
و ابر سنگین (باران دار) را پدید آورد و بارانش را ریزان ساخته، و نصیب و بهره هر جائى را از آن تعیین نمود، زمین را بعد از خشکى آب داد و بعد از خشکسالى از آن گیاه رویانید.