وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاهَا لَمَّا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ وَ لَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ.
(و من می خواستم حکومت مصر را به هاشم ابن عتبه واگذار نمایم )هاشم که مردی با تجربه و کاردان بود از خواص اصحاب امیرالمومنین و دوستدار آن حضرت بوده در جنگ صفین شهید شد، پس( اگر او را حاکم آن سامان قرار داده بودم هر آینه برای آنان )عمرو ابن عاص و لشگریانش( میدان جنگ را خالی نمی کرد )ایستادگی می کرد و شمشیر از دست نمی داد و فرار نمی نمود، چنانکه محمد فرار کرده گمان نمود که بر اثر فرار نجات می یابد( و آنهارا فرصت نمی داد (تا اظهار شجاعت و دلیری نمایند).
بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکرٍ فَلَقَدْ کانَ إِلَیَّ حَبِیباً وَ کانَ لِی رَبِیباً.
و عرض من از این مدح هاشم مذمت محمد پسر ابی بکر نیست (زیرا او سزاوار نکوهش نمی باشد، و) او دوست و ربیب (پسر زن) من بود (اگر میدان جنگ را خالی کرده فرار نمود، ناچار بود و تقصیری نداشت. ما در محمد اسماء بنت عمیس است که در اول زوجه جعفر ابن ابیطالب بود و از او عبدالله ابن جعفر متولد گشت و پس از کشته شدن جعفر در جنگ موته ابوبکر او را گرفت و محمد از او تولد یافت و بعد از ابوبکر حضرت او را تزویج نمود و محمد در دامن تربیت آن جناب نشو و نما یافت و از همان کودکی بر ولایت و دوستی آن بزرگوار به بار آمد، و حضرت او را بسیار دوست می داشت و احترام می نمود، و می فرمود: محمد فرزند من است که از صلب ابوبکر بوجود آمده).
