یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَ ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ) فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلى‏ الله ‏علیه‏ و آله).

اى همّام تو خود از خدا بترس و نیکوکار باش که (در قرآن کریم س 16 ى 128 مى‏ فرماید:) إِنَ‏ ص614 اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ یعنى خدا با پرهیزکاران و نیکو کرداران است (بر تو لازم است که تقوى و ترس از خدا را شعار خویش گردانى و کار نیکو بجا آورى، و بیشتر از این بر تو لازم نیست) همّام باین پاسخ اکتفا نکرد (در خواهش خود اصرار نمود) تا آنکه حضرت را سوگند داد، پس آن بزرگوار شکر و سپاس الهىّ بجا آورد و بر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله درود فرستاد آنگاه فرمود.

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ‏مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ.

خداوند سبحان هنگام آفرینش خلق از طاعت و بندگیشان بى‏ نیاز و از معصیت و نافرمانى آنها ایمن بود، زیرا معصیت گناهکاران او را زیان ندارد، و طاعت فرمانبرداران سودى باو نمى‏ رساند (بلکه غرض از امر بطاعت و نهى از معصیت سود بردن بندگان است) پس روزى و وسائل آسایش شان را بین آنها قسمت فرمود، و هر کس را در دنیا (با حکمت و مصلحت) در مرتبه‏ اى (که سزاوار او دانست از قبیل فقر و غناء و خوشى و بدى و مانند آنها) قرار داد.

فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ .

و پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلت ها هستند (از دیگران برترند، زیرا) گفتارشان از روى راستى است (بر وفق رضاء و خوشنودى خدا و رسول سخن گویند) و پوشاکشان میانه روى (افراط و تفریط در زندگانیشان نیست) و رفتارشان (بین مردم) به فروتنى است (زیرا خداوند در قرآن کریم س 17 ى 37 مى‏ فرماید: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا یعنى از روى تکبّر بر زمین راه مرو که تو هرگز نمى‏ توانى «به پاهایت» زمین را بشکافى، و هرگز از جهت درازى «هر چند گردن کشى» به کوه ها نمى‏ رسى).

غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ .

از آنچه که خداوند بر ایشان روا نداشته چشم پوشیده‏اند (حرامى مرتکب نمى‏ شوند) و به علمى که آنان را سود رساند گوش فرا داشته ‏اند (از سخنان بیهوده که موجب خشم خدا و رسول است دورى مى‏ نمایند، چنانکه در قرآن کریم س 25 ى 72 مى‏ فرماید: وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ، وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً یعنى بندگان برگزیده حقّ کسانى هستند که در مجالس لهو و لعب و جاهایى که سخنان باطل نادرست گفته و یا کارهاى زشت بجا مى‏ آورند حاضر نمى‏ شوند، و هرگاه به بیهوده و ناپسندى برسند از آن دورى گزیده بگذرند و درنگ ننمایند) در سختى و گرفتارى چنانند که دیگران در آسایش و خوشى (به قضاى الهىّ تن داده بآنچه که خدا خواسته راضى و خوشنودند و آسایش و گرفتارى براى آنها یکسان است) و اگر نبود اجل و مدّتى که خدا (در دنیا)براى ایشان تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب چشم بر هم زدنى جان در بدنشان قرار نمى‏ گرفت.

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ .

خداوند در نظر آنان بزرگ است، و غیر او (هر چه هست) در دیده آنها کوچک، و یقین و باورشان ببهشت مانند یقین و باور کسى است که آنرا دیده که اهل آن در آن به خوشى بسر مى‏ برند، و ایمانشان به آتش همچون ایمان کسى است که آنرا دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند.

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ.

دلهاشان اندوهناک است، و (همه از) آزارهاشان ایمن (باشند، زیرا منشأ آزار و هر گناه دوست داشتن دنیا است که آنها بآن بى ‏میل هستند) و بدنهاشان (بر اثر روزه گرفتن و عبادت و بندگى بسیار و قناعت) لاغر، و خواستنى‏هاشان (در دنیا) اندک است (بیشتر از آنچه که بناچارى بآن نیاز دارند نمى‏ طلبند) و نفسهاشان با عفّت و پاکیزگى است (پیرو شهوات نیستند) .

صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

چند روز کوتاه (دنیا) را به شکیبایى بسر رسانند و در پى آن آسایش همیشگى (نعمت بى ‏پایان بهشت) را دریابند، این کردار تجارتى است پر فائده که پروردگارشان براى آنها فراهم نموده (چون آنان خود را براى عبادت و بندگى آماده ساختند خداوند هم راه وصول به سعادت را بآنها نشان داد) دنیا بآنان رو آورد (کالا و آرایش خود را بآنها جلوه داد) ایشان از آن رو گردانیدند (از آن چشم پوشیدند) و آنها را اسیر و گرفتار نمود آنها جانشان را فداء کرده (به سختی هاى آن تن دادند تا) خود را از آن رهاندند.

أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نَصْبُ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ .

چون شب شود (براى نماز) برپا ایستاده آیات قرآن را با تأمّل و اندیشه مى‏ خوانند، و با خواندن و تدبّر در آن خود را اندوهگین مى‏ سازند، و بوسیله آن به درمان درد خویش کوشش دارند (از خواندن و عمل بقرآن چاره رهائى از عذاب و سختى رستخیز را مى‏ جویند) پس هرگاه به آیه‏اى برخورند که بشوق آورده و امیدوارى در آن است (پاداش نیکوکارى را بیان میکند) بآن طمع مى‏ نمایند و با شوق بآن نظر میکنند مانند آنکه پاداشى که آیه از آن خبر مى‏ دهد در برابر چشم ایشان است و آنرا مى‏ بینند، و هرگاه به آیه‏اى برخورند که در آن ترس و بیم است (از کیفر بد کارى سخن مى‏ گوید) گوش دلشان را بآن مى‏ گشایند چنانکه گویا شیون و فریاد (اهل) دوزخ در بیخ گوش هایشان است.

فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.

و (در پیشگاه الهىّ براى رکوع) قدشان را خم میکنند، و (براى سجود) پیشانیها و کفها و زانوها و اطراف قدمهاشان را بروى زمین مى‏ گسترانند، از خداى تعالى آزادى خویش را (از عذاب رستخیز) درخواست مى‏ نمایند.

وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءٌ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسِبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ.

و چون روز شودبردبار و دانا و نیکو کردار و پرهیزکارند، ترس (از خدا) اندامشان را لاغر کرده مانند باریکى تیرها که تراشیده می شود، بیننده مى‏ پندارد که آنها بیمارند در صورتیکه بیمارى ندارند (بلکه از بیم عذاب لاغر شده‏اند) و (چون سخنانى که بآنها پى نمى‏ برد از ایشان مى‏ شنود) مى‏ گوید پرت و دیوانه‏ اند در صورتیکه دیوانه نیستند بلکه امر بزرگى (اندیشه قیامت) با ایشان آمیخته شده است.

لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ.

از کردار اندکشان خوشنود نمى‏ شوند، و بسیار را بسیار نمى‏ دانند، پس خود را (به گمان تقصیر در طاعت) متّهم سازند، و از کردار خویش هراسانند (که مبادا پسندیده نباشد).

إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ.

هرگاه یکى از آنان را (به کردار نیکو) بستانید از آنچه در باره او گفته شده مى‏ ترسد و مى‏ گوید: من از دیگرى بخود داناترم، و پروردگارم بمن داناتر از من است. بار خدایا آنچه مى‏ گویند (که موجب خودپسندى است) بر من مگیر، و مرا برتر آنچه مى‏ پندارند بگردان، و گناهان مرا که نمى‏ دانند ببخش.

فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ.

نشانه یکى از پرهیزکاران آنست که تو مى‏ بینى در امر دین توانا است، و در نرمى و خوشخویى دور اندیش، و در ایمان با یقین، و در (طلب) علم حریص، و در بردبارى دانا، و در توانگرى میانه رو (اسراف نکرده دارائى خود را بیجا صرف نمى‏ کند) و در بندگى و عبادت فروتن است، و در فقر و نیازمندى آراسته جلوه میکند (تا کسى بر تنگدستى او آگاه نشود، چنانکه در قرآن کریم س 2 ى 273 مى‏ فرماید: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ یعنى درویشانى که به عبادت و بندگى در راه خدا پرداخته‏اند و براى بازرگانى سیر در زمین را توانا نیستند عفّت و بى ‏نیازى دارند بطوریکه نادان مى‏ پندارد که آنان توانگرانند ایشان را به نشانه چهره مى‏ شناسى که به اصرار از مردم چیزى درخواست نمى‏ نمایند، و آنچه از مال بآنها ببخشید خدا بآن دانا است) و در سختى شکیبا و حلال را جویا و در هدایت و رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور هستند.

یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حَذِرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ.

با کارهاى‏ شایسته‏اى که بجا مى‏ آورد ترسان است، در شب همّت او صرف سپاسگزارى (از نعمتهاى حقّ تعالى) است، و در بامداد اراده‏اش ذکر و یاد خدا مى‏ باشد، شب را بسر مى‏ برد در حالیکه از غفلت خویش (که مبادا در وظائف خود کوتاهى کرده باشد) هراسان است، و روز از احسان و مهربانى خدا (که او را مسلمان و پیرو محمّد و آل محمّد قرار داده) شادمان است.

إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ‏ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

اگر نفس در آنچه که مائل نیست با او سرکشى کند (بسختى زیر بار طاعت و بندگى رود) خواهش آنرا در آنچه دوست مى‏ دارد انجام ندهد، روشنى چشم او در چیزى است که جاودان است، و بى‏رغبتیش در چیزیکه باقى نمى‏ ماند (بآخرت چشم دوخته و بدنیا پشت پا زده) بردبارى را با دانش و گفتار را با کردار مى‏ آمیزد (زیرا بردبارى که از روى دانش و خردمندى نباشد و گفتارى که مقرون با کردار نبود نکوهیده است).

تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أُکُلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُُ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ.

او را مى‏ بینى که با آرزوى کوتاه و خطاء و لغزش اندک و دل فروتن و نفس قانع و خوراک کم و کار آسان و دین محفوظ و شهوت و خواهش از بین رفته و خشم فرو نشسته است، مردم به نیکوئى او چشم داشته و از بدیش آسوده‏اند.

إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ.

اگر در بین مردم غافل و بى‏خبر (از خدا و رسول) باشد از زمره آگاهان بشمار مى‏ رود (زیرا دل او بیاد خدا مشغول است) و اگر در آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نیاید (زیرا در ذکر خدا تنها اکتفاء به زبان نمى‏ کند که از مردم غافل بشمار آید، بلکه دل او با زبانش یکى است) ببخشاید کسیرا که باو ستم کند و احسان نماید بکسیکه او را محروم گرداند، و بپیوندد به آن که از او جدا گردد، در حالیکه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است، و کار نکوهیده از او دیده نشده و کار پسندیده‏اش هویدا است، نیکوئى او رو آورده و بدیش پشت گردانیده.

فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضَیِّعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ .

در سختیها با وقار و بردبار، و در ناگواریها شکیبا و در خوشى و آسایش سپاسگزار است، کسیرا که دشمن دارد بر او ستم ننماید، و آنرا که دوست دارد در باره او گناه نکند (دوستى و دشمنى او را از تکلیف شرعىّ باز ندارد، چنانکه رویّه مردم هوا پرست و ستمگر است) بحقّ اقرار میکند پیش از آنکه بر آن گواه آرند (زیرا گواه در برابر انکار است و انکار حقّ دروغگویى است و آن منافى با تقوى و پرهیزکارى مى‏ باشد) آنچه باو بسپارند تباه نمى‏ سازد، و آنچه به یادش آورند فراموش نمى‏ کند، و کسیرا به لقبهاى زشت (کافر، فاسق، منافق و کلمات ناپسند) نمى‏ خواند، و به همسایه زیان نمى‏ رساند، و به پیش آمدهاى ناگوار که براى مردم رخ مى‏ دهد شادى نمى‏ نماید.

وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.

و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و ازجادّه حقّ بیرون نمى‏ رود، اگر خاموش نشست خاموشیش او را اندوهگین نمى‏ گرداند، و اگر بخندد آواز خنده ‏اش بلند نمى‏ شود، و چون بر او ستم کنند شکیبائى پیش گیرد تا خدا انتقام او را کشد، نفسش از دست او برنج و سختى گرفتار است (زیرا بر خلاف هوا و خواهش او رفتار مى‏ نماید) و مردم از او در آسایش هستند (زیرا آزار بمردم بر اثر پیروى از خواهش نفس است) در کار آخرت خود را برنج اندازد، و مردم را از (کار) خویش به آسایش رساند.

بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ‏ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه ‏السلام)

دورى او از اشخاص بجهت بى‏ رغبتى و دورى نمودن است (از دنیا پرستان) و نزدیکى او با آشنایان از جهت خوش خویى و مهربانى است (با خدا پرستان) دورى او از روى خودخواهى و بزرگى نبوده، و نزدیکیش از راه مکر و فریب (چنانکه روش مردم دو رو است) نمى‏ باشد. ناقل این خطبه گفت: (چون سخن به اینجا رسید) همّام بیهوش شد و هم در آن بیهوشى از دنیا رفت، پس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ (علیه ‏السلام)

آگاه باشید سوگند بخدا که از (چنین پیش‏آمد بر) او مى‏ ترسیدم، پس از آن فرمود: اندرزهاى درست به اهلش چنین (تأثیر) میکند، یکى از حاضرین (عبد اللّه ابن کوّاء که از خوارج بود) گفت: یا امیر المؤمنین تو چه حال دارى (چرا این اندرزها در تو تأثیر ندارد، یا چون چنین گمان داشتى چرا باعث مرگ او شدى) امام علیه السّلام فرمود:

وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ .

واى بر تو هر اجلى را وقتى است که از آن نمى‏ گذرد (دیر و زود نمى‏ گردد) و سببى است که از آن تجاوز نمى‏ کند، پس از اینگونه گفتار که شیطان بر زبانت راند باز ایست (بار دیگر مگو، زیرا اعتراض بر امام از اضلال و دستور شیطان است).